استانیسلاو لیوبشین 90 سالگی خود را جشن گرفت – MK

در 6 آوریل ، استانیسلاو لیوبشین 90 ساله شد. به این مرد خوش تیپ، شاد، باهوش و کنایه آمیز نگاه کنید. 90 چی؟ او با همکاری با کارگردانانی که گاهی نیم قرن جوانتر هستند، می خواهد که او را اسلاوا صدا کنند. او خود را به فلینی نیز معرفی کرد. درست است، او در آن زمان 30 ساله بود و در فیلم پاسگاه ایلیچ بازی کرد، فیلمی عالی از خوتسیف، که مقامات می خواستند آن را به فراموشی بسپارند. اما این غیر ممکن است. بنابراین فلینی این نقاشی را در یک نمایشگاه زیرزمینی در مسکو دید.

لیوبشین هیچ جشن خاصی را به مناسبت سالگرد برنامه ریزی نکرد. تصمیم گرفتم آن را با خانواده ام، با همسر محبوبم ایرینا جشن بگیرم. فنفارس کمی زودتر در تئاتر هنر مسکو از بین رفت. چخوف، جایی که او بیش از چهل سال در آنجا کار کرده است. لیوبشین جایزه جدیدی از تئاتر هنر دریافت کرد – یک کپی از نقش برجسته “شناگر” اثر آنا گلوبکینا. برای حمایت از جوانان اختراع شد. اما با این حال، آنها با پدرسالار شروع کردند. نامزدی “بدون نظر” نام دارد و نیازی به توضیح ندارد. بدون آن معلوم است که کیست. با اطمینان در مورد لیوبشین مشخص است که او یک شناگر مسافت طولانی است. با راه رفتن سبکی به صحنه رفت. چقدر قدرت در آن است! حدود هجده سال پیش روزهای سختی را پشت سر گذاشت، در کما بود، پیش بینی ها ناامید کننده بود. او دوره توانبخشی را پشت سر گذاشت، خود را ناامید نکرد، حتی به جشنواره های فیلم رفت. از آن زمان، او جوانی دوم را تجربه کرد.

در یک شب جشن، بوموند پایتخت، جوانان پر سر و صدا، بسیاری از افراد متکبر و جاه طلب در تئاتر هنر مسکو جمع شدند. لیوبشین این همه آشغال را در همکاران تحمل نمی کند. از او خواسته شد که کوتاه باشد و ظرف دو یا سه دقیقه ادامه دهد. “چگونه شوکشین را بخوانم؟” – در پاسخ شنیده می شود. لیوبشین دائماً آن را می خواند – نویسنده مورد علاقه او. در نتیجه، او در عرض یک دقیقه و نیم نگه داشت، بیرون رفت و اعلام کرد: “واسیلی ماکاروویچ شوکشین. “مرا به فاصله نور صدا کن.” تصمیم گرفت بازی کند. نخواند، خوشحال شد برای جوانانی که کار زیادی دارند، با کنایه اضافه کرد: «و حتی به ما جانبازان هم کلیپی داده شد». معلوم شد که این یک تنوع عالی است. و فیلم “مرا به فاصله روشن صدا کن” بر اساس داستان فیلم شوکشین لیوبشین به عنوان کارگردان در سال 1977 فیلمبرداری شد. در روزهای سالگرد، او در تئاتر هنر مسکو تمرین می کند. چخوف

لیوبشین یک مرد روستایی است، او اغلب این را به یاد می آورد. او در ولادیکینو زندگی می کرد، در آن زمان نه یک منطقه پرجمعیت مسکو، بلکه در یک حومه دوردست. آنجا بود که جنگ او را پیدا کرد. در هشت سالگی، زمانی که آلمانی ها به مسکو نزدیک می شدند، او و یکی از دوستانش در چهل درجه یخبندان به جبهه شتافتند. خاطرات دوران کودکی تا حد زیادی تعیین کننده نقش او در نقش افسر اطلاعاتی شوروی بلوف در فیلم “سپر و شمشیر” اثر ولادیمیر باسوف بود.

مامان لیوبشینا یک خدمتکار شیر بود ، در اجراهای آماتور شرکت کرد ، در تندرستورم کاترینا را بازی کرد. شریک زندگی او یک داماد محلی بود که با توجه به نقش، باید با او بوسید. شوهر خیلی حسود بود. روز اجرا از غم مشروب خورد و در صحنه بوسه با ماندولین بیرون رفت و «اینترنشنال» را بازی کرد. اسلاوا از باغ مزرعه دولتی محافظت می کرد، رویای خلبان شدن، پیشاهنگی بودن را در سر می پروراند، حتی نامه ای به لوبیانکا نوشت و وارد دانشکده فنی جوشکاری اکسیژن شد. آنجا بورسیه دادند، امکان کمک به خانواده وجود داشت. خیلی زود به تئاتر علاقه مند شدم. در 12 سالگی با یکی از دوستانم پیاده به تئاتر بولشوی رفتم. لمشف در یوجین اونگین چنان تأثیر شدیدی بر او گذاشت که می خواست شبیه او شود. پنج بار به سه خواهر در تئاتر هنری مسکو رفتم. همه اینها باعث شد در اجراهای آماتور شرکت کنم و وارد مدرسه تئاتر شوم. شچپکین. واش وقتی متوجه شد گریه کرد. و هنگامی که زاستاوا ایلیچ را به مزرعه دولتی خود آوردند و ساکنان روستاهای همسایه دور هم جمع شدند ، همه زنان وقتی اسلاوکا را روی صفحه دیدند همه گریه کردند.

استانیسلاو لیوبشین 90 سالگی خود را جشن گرفت – MK
با همسر ایرینا







با کمال تعجب، یکی از کارگردانان مشهور در سپیده دم جوانی مه آلود به لیوبشین گفت که هرگز در فیلم بازی نخواهد کرد – چهره او بیش از حد باهوش بود. او از خاستگاه روستایی این هنرمند جوان اطلاعی نداشت. و خوتسیف او را برای بازی در پاسگاه ایلیچ بدون محاکمه تایید کرد. مارلن مارتینویچ یک بار به MK گفت که منشاء طبیعت بازیگری چه اهمیت عظیمی دارد. لیوبشین بهترین بازیگر است. او خاستگاه دموکراتیک خود را روی پرده آورد.» او در مصاحبه ما گفت. و او را در Sovremennik دید. لیوبشین آن روز به طور تصادفی روی صحنه آمد. او فقط برای روز سوم در تئاتر کار کرد، به کار خود نگاه کرد و به او دستور داده شد که فوراً بازیگر بیمار را جایگزین کند. لیوبشین معتقد است که همه چیز در زندگی حرفه ای او با زاستاوا ایلیچ آغاز شد. در روز دیدار خوتسیف، نمایش “ادامه افسانه” اجرا شد. مردی لاغر و ناخوشایند با شلوار زرشکی روی صحنه ظاهر شد. به یاد آورد که خوتسیف با چشمی باتجربه یک “عجیب” در او گرفت. و وقتی به دنبال بازیگری برای نقش ایوان بودم، لیوبشین را دیدم، بلافاصله شلوار تمشک را به یاد آوردم و قهرمان را اسلاوکا صدا کردم.

“سپر و شمشیر”. 1968.







استانیسلاو لیوبشین از آن زمان تاکنون نقش های درخشان بسیاری را بازی کرده است. از بهترین فیلم های سینما می توان به فیلم های «سپر و شمشیر»، «پستگاه ایلیچ»، «پنج عصر» ساخته میخالکوف، «تم» پانفیلوف اشاره کرد. به خاطر آندری روبلف ، او تئاتر تاگانکا را ترک کرد ، زیرا تارکوفسکی خواست که از همه چیز رهایی یابد. نقاشی های دیگر را رد کرد. ماریانا ورتینسکایا، که با لیوبشین در Zastava Ilyich بازی کرد، به MK گفت که چگونه تارکوفسکی و کونچالوفسکی، در حالی که هنوز روی فیلمنامه آندری روبلف کار می کردند، می خواستند او را به نقش اصلی دعوت کنند. خود لیوبشین اعتراف کرد که لحظات سختی را تجربه کرده است: تارکوفسکی به مدت دو سال به او قول بازی داد، سپس هنرمند دیگری را دعوت کرد. به طور کلی، نه کار، نه پول، نه رویا. او در تهران-43 مقابل الوف و نائوموف بازی نکرد، چیزی همخوانی نداشت. در “برخوردهای کوتاه” توسط کیرا موراتوا، نقش ویسوتسکی به او محول شد، اما لیوبشین سپس برای فیلمبرداری فیلم “سپر و شمشیر” در آلمان رفت.

طبیعت لیوبشین چه ویژگی خاصی دارد؟ چرا دوربین اینقدر او را دوست دارد؟ پسرش اپراتور یوری لیوبشین به این سوال به خوبی پاسخ داد: “او در داخل آتش دارد. یک فرد با استعداد از درون می درخشد و صفحه نمایش همه چیز را به تصویر می کشد.

اما یک استعداد کافی نیست. استانیسلاو لیوبشین فردی بسیار مسئولیت پذیر و دقیق است. مارلن خوتسیف و نیکولای دوستال دیگر در دنیا نیستند، زیرا او برای آنها نقش پدرسالار جوزف را در اسپلیت بازی کرد، و آنها به MK گفتند که چگونه لیوبشین درخواست کارهای اضافی کرد، می خواست نقش را در ابتدای کار خود به کمال برساند، و در حال حاضر تبدیل به یک استاد. دوستال از او بسیار قدردانی کرد و او را یکی از بهترین هنرمندان ما از کهکشانی از اساتیدی چون اینوکنتی اسموکتونوفسکی و اولگ افرموف می دانست. او بازیگری مشکوک است، همیشه نگران این است که آیا به اندازه کافی خوب بازی کرده یا نه، و می‌پرسد: «بیایید یک برداشت دیگر انجام دهیم. و از آنجایی که او می تواند همه چیز را به کمال برساند، حتی بهتر و نازک تر کند، من به ملاقات او رفتم و ما یک عکس اضافی گرفتیم.

“Kin-Dza-Dza!”. 1986.







استانیسلاو لیوبشین در طول سفر مشترک ما به ایرکوتسک گفت: “در سنینی، فرد می خواهد ببیند که در زندگی او چه اتفاقی می افتد. چنین افکاری زمانی به وجود می آید که با افراد جدی روبرو می شوید که به سرنوشت کشور فکر می کنند. جدی، نه برای نمایش. در اینجا شوکشین توانست چیزهای زیادی در مورد مرد روسی و از طریق او زندگی خود بگوید. به دلایلی، یک شخص در زمین ظاهر می شود. او صبح بیدار می شود، تجارت می کند، به نحوه زندگی دیگران فکر می کند. چه کسی امروز نگران سرنوشت زنی چند فرزند است که آپارتمانی ندارد و در زیرزمین جمع شده است؟ زمانی که فردی آماده کمک باشد بسیار مهم است. گاهی اوقات من هم به کسی کمک می کردم و پسرم معتقد بود که من می توانم هر کاری انجام دهم. گفت: بابا این هم آپارتمان نداره اون یکی هم. وقتی کوچکترین پسرم سه ساله بود، می ترسیدم به او بگویم چه کار می کنم، می ترسیدم اعتراف کنم که بازیگر هستم. وقتی پدر می سازد، پرواز می کند – این برای کودک قابل درک است. هنرمند چیست؟ او بازی می کند. و کودک در حال بازی است. یک بار پسرم مدت طولانی به من نگاه کرد و پرسید: پس تو هنرمندی؟ خیلی گیج شده بودم نمیدونستم چی بگم پسرم دو روز مشکوک به من نگاه می کرد. داشتم می رفتم مسفیلم، پرسید: کجا می روی؟ در مسفیلم چه کار می کنید؟ من پاسخ دادم: ما آنجا بازی می کنیم. – “بسیار خوب. اینجا چه کار میکنی؟ – “دارم بازی میکنم!” “شما همیشه بازی می کنید، اما چه زمانی کار می کنید؟” – این گفتگو بود. بچه ها دارند بازی می کنند و ما انگار داریم بازی می کنیم. و ما داریم کار می کنیم.”

جالب توجه است که وادیم لیوبشین از دوره اولگ افرموف در مدرسه تئاتر هنر مسکو فارغ التحصیل شد، در فیلم ها بازی کرد، تا سال 1995 در تئاتر کار کرد، اما زمان دشوار بود، هیچ چشم اندازی وجود نداشت. بسیاری از جوانان در آن زمان، گویی توسط یک موج، از این حرفه کنار گذاشته شدند. و نسل قدیم همه زنده مانده اند. لیوبشین همه چیز را تحمل کرد، همه چیز را پشت سر گذاشت، از این حرفه ناامید نشد و اغلب اهمیت آن را در پس زمینه صفر کردن عمده فروشی توجیه می کند.