ایلیا کاباکوف در محاصره اقوام در آغوش همسرش امیلیا که بیش از 30 سال با او به خوشی زندگی کرد و یکی از نویسندگان و حامیان او شد درگذشت. کسانی که این دنیا را ترک می کنند اغلب به عنوان “رفته” شناخته می شوند. اما نه در مورد ایلیا کاباکوف: او ترک نکرد، بلکه پرواز کرد، مانند یک شخصیت خیالی در نصب معروف خود “مردی که از اتاقش به فضا پرواز کرد”.
«همه به آینده برده نخواهند شد» نام یکی از کلیات اصلی اینستالیشن های ایلیا کاباکوف است که در اوایل دهه 1980 طرح ریزی شد، اولین بار در سال 2001 در فضا اجرا شد و سپس بیش از یک بار در مشهورترین موزه های جهان به نمایش درآمد. . این نام خود را به اولین و آخرین نمایشگاه بزرگ این هنرمند که در سال 2018 از لندن تا مسکو را فرا گرفت، داد. و حالا با فوت استاد به نوعی فراق و فراق تبدیل شده است.
کاباکوف این مقاله فلسفی را نوشت که بعداً در اینستالیشن به شکل قطاری که به سرعت در حال حرکت است با کتیبه “همه سوار نمی شوند” تجسم کرد، که در پشت آن نقاشی ها در پشته ای انباشته شده اند، در زمانی که او هنوز امیدوار نبود که او به رسمیت شناخته شد و شهرت دریافت کرد. سپس، در سال 1983، تقریباً به مدت 20 سال به «هنرهای دیگر» (که توسط مقامات شوروی قابل درک و قبول نبود) مشغول بود، از طریق تصویرسازی درآمد کسب می کرد و بیش از پیش از «نان» (گرافیک کتاب) دور شد. به دنیای خیالی او واقعیت متفاوتی را در کارگاه اتاق زیر شیروانی خود در سرتنکا ساخت، که در آن می توان از فضای تنگ وجود پرواز کرد.
او ابتدا هر یک از این واقعیت های خیالی را به تفصیل در متن و طرح ها شرح داد. این مقاله به طرز عجیبی از کار و سرنوشت کازیمیر مالویچ الهام گرفته شده است، که رویای کاباکوف را در سر می پروراند که همراه با “تعداد کوچکی از مردم سختگیر” روی یک صخره ایستاده است. “مالویچ. آرام سن. او برای مسئولیت عظیمی که به گردن او افتاده است کاملاً آماده است. توصیه می کند به سمت آسمان حرکت کنید. او لبه صخره ای را که در پای خود قرار دارد پایان زندگی گذشته خود می داند. اینجا و اکنون بود که تمام تاریخ گذشته بشر، همه اعمال و هنرش به پایان رسید. سرزمین “قدیمی” به پایان رسیده است. کاباکوف نوشت، در واقع، خود روی صخره ای ایستاده و برای پریدن به آسمان آماده می شود. او فکر کرد: “من را نمی گیرند.”

حدود پنج سال بعد، کاباکوف قبلاً در نیویورک زندگی میکرد و بورسیههای تحصیلی از بنیادهای فرهنگی دریافت میکرد که به او اجازه میداد تا نوئمهای کاغذی خود (نمایشی ذهنی از جهان عینی) را در قالب کلی نصب کند. و چند سال بعد، از آغاز دهه 90، او به رسمیت شناخته شد – ده ها نمایشگاه او در موزه های اصلی سیاره برگزار شد. به نظر می رسد که او کاملاً باور نداشت که هنرش به آینده کشیده شود، اما مدت هاست که برای بقیه روشن شده است که کاباکوف نقطه عطفی است که در آن یک دوره تفکر بصری به پایان رسید و دوره جدیدی آغاز شد. امروزه ژانر توتال اینستالیشن که شامل غوطه ور شدن مطلق در تم و فضا، ایجاد فضایی خاص برای ایده است، در همه جا استفاده می شود. هر نمایشگاهی با کیفیت بالا معماری را بر اساس اصول میخانه می سازد. و نقطه شروع این انتقال به سطح جدیدی از ادراک، نصب “مردی که از اتاقش به فضا پرواز کرد” بود.
او تقریباً همزمان با مقاله آینده در سال 1982 به دنیا آمد. ابتدا روی کاغذ، و چهار سال بعد – در فضا. از آن می توان آغاز “نصب کلی” را – به عنوان شکل جدیدی از اثر هنری که بر اساس گنجاندن در درون خود ساخته شده است – شمرد. در داستانی که «مردی که به فضا پرواز کرد…» زندگی میکرد، بیننده خود را در اتاقی تنگ و بدون پنجره میبیند، پوسترهای روشنی که روی آنها پوشیده شده بود و با مبلمان ساده پوشانده شده بود – یک تخت تاشو، چند صندلی، کفشهای فرسوده. روی زمین. یک منجنیق در مرکز وجود دارد و یک سوراخ در سقف که به نظر می رسد ساکن اتاق فقط با “من” خود مشت کرده است. همه چیز بدون کلمات واضح است – مردی به فضا پرواز کرد و از زندگی روزمره رها شد. در اینجا برای اولین بار ایده اصلی فلسفه کاباکوف بیان شد که ادامه کیهان گرایی مالویچ شد. یک دنیای ابژه-خانگی وجود دارد که یک شخص در آن وجود دارد، و یک جهان ایدئولوژیک- خیالی، یک رویا وجود دارد. و این زندگی قابل تصور، دقیق تر، معنادارتر از محیط روزمره مهم است.

به همین دلیل است که تصویر یک آپارتمان مشترک به وجود آمد و یکی از طاقچه های مرکزی کار کاباکوف را اشغال کرد. این هنرمند در یک کشور جمعی بزرگ شد و مانند هر شهروند معمولی شوروی از شرایط سخت آگاه بود. یک آپارتمان مشترک، زباله، توالت (که اغلب در آثار مختلف او ظاهر می شود) تحقیرآمیزترین و رساترین استعاره است. بسیاری نصب “توالت” را که ابتدا در “سند” در سال 1992 ارائه شد و بعداً در سال 2008 در مسکو در “Winzavod” به عنوان تقلیدی از واقعیت شوروی تلقی کردند. این پروژه موجی از شور و اشتیاق و خشم را برانگیخت. طنز در تصویر یک خانه، دنج و قابل سکونت، واقع در یک سرویس بهداشتی عمومی، البته، نیز وجود دارد، اما نکته اصلی در اینجا متفاوت است. این استعاره ای گسترده تر از فضای شوروی است، در مورد همزیستی دنیای خیال و دنیای واقعی در وجود انسان است. هر یک از ما در دنیای ایده ها زندگی می کنیم و فانتزی را به مکانی که در آن زندگی می کنیم می آوریم و آن را با کسانی پر می کنیم که زیبا و چشم نواز به نظر می رسند. این قصد در مورد تقاطع دو جهان است – واقعی و خیالی، مهم نیست چقدر “توالت” شما راحت است، هنوز هم فقط زندگی روزمره است، اما همه به چیزی بیشتر نیاز دارند – پرواز فکر. این رویا است که انسان را به انسان تبدیل می کند، توانایی تفکر کیهانی. و، به اندازه کافی عجیب، هر چه فضای اطراف محدودتر باشد، پرواز فانتزی بالاتر می رود. ایلیا کاباکوف اولین نصب های خود را در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 در اتاق زیر شیروانی انجام داد، زمانی که پرداختن به چنین هنر “دیگر” بسیار خطرناک بود، اما او نمی خواست غیر از این انجام دهد.

Malevich به عنوان یک هنرمند در حالی که در کمون های هنری زندگی می کرد، در میان افراد دارای علایق و مشاغل مشابه، در دهه 1900 شکل گرفت. سپس در آستانه انقلاب، مردم بر این باور بودند که می توان جامعه ای اجتماعی ساخت که در آن زندگی مشترک راحت و راحت باشد. این ایده در برابر زندگی جمعی که کاباکوف چندین دهه بعد ترسیم کرد، در آغاز آب شدن، زمانی که پس از سال ها فراموشی، دوباره شروع به صحبت و نوشتن درباره مالویچ کردند، درهم شکست. انسان موجودی اجتماعی است، بدون افراد دیگر نمیتواند زندگی کند، اما در عین حال نمیتوانیم همیشه با دیگران باشیم، برای پرواز خیال، خلاء شخصی جدا از همه لازم است. هر دو هنرمند تلاش کردند تا تعادل این فرمول هستی را بیابند. آخرین نصب در مقیاس بزرگ توسط ایلیا و امیلیا کاباکوف، کشتی تحمل، در نیویورک، ونیز، سنت موریتز، شارجه، میامی و مسکو نمایش داده شد و در مورد همان چیزی است: انسانیت همان اشتراکی است. آپارتمان، و همه اینجا برای آسایش شخصی خود میجنگند، و منافع مشترک را فراموش میکنند، اما باید یاد بگیرید که با هم زندگی کنید: «نه اینکه به خود نشان دهید هر بزرگسال یا کودکی چه میخواهد، بلکه نشان دهید که دیگری دقیقاً همان چیزی است که میخواهد. مثل تو.” نتیجه ای که کاباکوف به آن رسید این است: بیرون آمدن از زندان زندگی روزمره کافی نیست، باید نسبت به دیگران حساس بود. در اینجا یادآوری این نکته اضافی نیست که اگر امیلیا لکا نبود، که در دهه 1980 عاشق دنیای خیالی کاباکوف شد و با او شروع به پرواز در آن کرد و به تحقق ایده ها کمک کرد، شاید دنیا نمی توانست. این هنرمند بزرگ و کل فلسفه او را به رسمیت شناخت و در اتاق زیر شیروانی ماند. در سال 1989، آنها ازدواج کردند – از آن لحظه به بعد، یک فیلسوف رویاپرداز بسته و خود شیفته سفر بزرگی را در سراسر عرصه هنر جهانی آغاز کرد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم تحت تأملات بیش از 60 سال در گذشتهنگر ذکر شده «همه به آینده کشیده نمیشوند» خلاصه میشود. نصب کلی 13 اتاق بیننده را در جستجوی خلاقانه کاباکوف می برد و دایره ای می سازد. غوطه ور شدن با آثار اولیه ایلیا کاباکوف در دهه 1960 آغاز می شود، جایی که او برای اولین بار تلاش می کند تا فراتر از نقاشی سنتی برود، از مصالح ساختمانی ارزان به جای بوم، تکمیل مناظر با متون داستان، چوب لباسی یا اسباب بازی های کودکان. داستان از منظر شخصیتهای داستانی مختلف روایت میشود که در آن هنرمند تناسخ پیدا میکند. ما از موزه پوچی (بدون نقاشی) عبور می کنیم، کتابخانه ای که در آن کتاب های هنرمند جمع آوری می شود، که طبق تعریف کاباکوف، «متافیزیک» اشیاء در پیوندهای پوچ را نشان می دهد، از «دو زمان»، جایی که صحنه هایی از روزمره شوروی است. زندگی و طرحهای نقاشی روی یکدیگر قرار گرفتهاند، آثار کلاسیکی مانند کاراواجو و روبنس، و چرخه سفید، که در آن خاطرات شوروی با برف پودر شده است. ما برای ورود به دوران کودکی راه زیادی را طی می کنیم. از راهروی تاریک به هزارتو میرویم، جایی که بیننده خاطرات مادر هنرمند، برتا سولودوخینا، درباره جنگ، انقلاب و عاشقانههای روزمره شوروی را مییابد. و در پایان صدای ایلیا کاباکوف را می شنویم که عاشقانه های روسی می خواند، به سراغ او می رویم و خود را در فضای نور – در شهر فرشتگان – می یابیم. در مرکز فضا یک پلکان طولانی وجود دارد که مردی کوچک از آن بالا می رود و در بالای آن دستان خود را به سمت فرشته دراز می کند که برای ملاقات با او تلاش می کند …

در سال 2018، در نصب چگونه با یک فرشته ملاقات کنیم، به نظر می رسید ایلیا کاباکوف تصور می کرد که پنج سال بعد چه اتفاقی می افتد – اکنون. متن دستنویس همراه با تصویر را بخوانید: «وقتی ملاقات با فرشتهات اجتنابناپذیر به نظر میرسد، تنها چیزی که باقی میماند این است که به اطراف نگاه کنی». یک خط دیگر را می توان در آنجا خواند – اینکه هنرمندان خوشحال هستند زیرا “ما واقعیت را به خیال تبدیل می کنیم و هرگز دنیای خیالی را ترک نمی کنیم.” اکنون ایلیا کاباکوف از دنیای مادی جدا شده و به دنیای خیالی پرواز کرده است و کلمه جدایی را برای ما باقی می گذارد – از رویاپردازی نترسید و به فضا و زمان های مختلف سفر کنید، همه چیز در جهان به طور پوچ در هم تنیده شده است، خوشبختی این است که بتوانید این ارتباطات را احساس کنید و خود را به زندگی روزمره محدود نکنید. شما می توانید بدون خروج از اتاق پرواز کنید و این مهارت می تواند باعث اعتلا و شکوه شود.