پیروزی ها و تراژدی های ایرینا آنتونوا: مدیر موزه پوشکین چه بود

… ایرینا الكساندرونا آنتونوا. خانمی با شخصیت آهنین. آنچه همیشه او را متحیر می کرد شخصیت رواقی ، عقل درخشان ، ذهن پر جنب و جوش و کنجکاوی او بود. و همچنین یک سبک سلطنتی: کت و شلوار دامن در روح شانل ، پمپ های نازک همراه با رفتارهای اشرافی و سر بالا. در این او شبیه ملکه انگلیس بود. اما با وجود همه خویشتن داری هایش ، او نمی دانست چگونه در مورد هنر بی تفاوت صحبت کند – فقط با اشتیاق. او همیشه نظر مستقل خودش را داشت و می دانست چگونه از آن دفاع کند. در مقابل موج شنا کنید ، راه خود را انتخاب کنید. بنابراین ، او در امر غیرممکن موفق شد.

گفتن مختصری از زندگی این زن شگفت انگیز غیرممکن است ، در اینجا فقط چند لمس وجود دارد. ایرینا آنتونوا در سال 1922 در مسکو متولد شد. او عشق به تئاتر و موسیقی را از پدر و مادرش به ارث برده است. پدر ، الكساندر آنتونوف ، از محیط كار پترزبورگ بیرون آمد: او برق كار کشتی بود و بعداً رئیس انستیتوی شیشه تجربی بود. مادر ، آیدا خیفیتس ، از هنرستان فارغ التحصیل شد ، اما سرنوشت او دشوار بود ، او به عنوان حروفچینی در چاپخانه کار می کرد (اتفاقاً در 100 سالگی درگذشت). این خانواده چهار سال در آلمان زندگی کردند ، اما پس از به قدرت رسیدن نازی ها ، آنها به اتحاد جماهیر شوروی بازگشتند. پس از مدرسه ، آنتونوا وارد انستیتوی فلسفه ، تاریخ و ادبیات مسکو شد و هنوز آن را تمام نکرده بود ، برای کار در موزه پوشکین آمد. امروز باور کردنش دشوار است ، اما وقتی او تقریباً 70 سال پیش به موزه ای که به خانه اش تبدیل شد ، رسید ، به نظر او “جعبه ای” بود که “هوا کافی در آن نبود”.

– جنگ هنوز ادامه داشت ، در مارس 1945 ما از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم. پروفسور بوریس روبرتوویچ وایپر مرا دعوت به کار در موزه پوشکین کرد. در همان زمان ، من به انجمن روابط فرهنگی با خارج از کشور دعوت شدم. شاید گزینه دوم امیدوار کننده تر باشد ، اما من به عنوان منتقد هنری ، متخصص رنسانس ایتالیا به اینجا رفتم. آن موقع آن را در موزه دوست نداشتم – اینجا هوای کافی وجود ندارد. من تصمیم گرفتم که مدت طولانی در این جعبه نمانم. ”او در آستانه 90 سالگی به من گفت.

در آن زمان ، آنتونوا مجبور شد 5 ساعت برای مخاطب صبر کند ، زیرا برنامه روز او با جلسات و مذاکرات عجین شده بود. این لمس کوچک به پرتره نشانگر آن است: ایرینا الکساندروونا عادت دارد که سخت و سخت کار کند ، حتی در سن احترام. شاید این مقاومت یا سخت گیری ذاتی فردی باشد که از جنگ جان سالم به در برد ، اما از همان ابتدا کار او در پوشکین اینگونه بود – برای غلبه بر آن. وی به عنوان یک منتقد هنری جوان ، متخصص دوره رنسانس به موزه آمد و در نتیجه انقلابی شبیه انقلاب در هنر در آغاز قرن بیستم ایجاد کرد. در سال 1961 ، او رئیس موزه بود ، که در آن زمان هنوز نتوانست از عواقب جنگ بزرگ میهنی بهبود یابد. شیشه های ویترای منحصر به فرد طراح ولادیمیر شوخوف – سقف شیشه ای بالای حیاط ایتالیا – شکسته شد.

– در سال 1968 من نامه ای به الکسی کوسیگین (در آن زمان رئیس شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شوروی – م. م.) نوشتم. به طرز غم انگیزی به پایان رسید: “اجازه ندهید موزه فرو بریزد …”. نشتی مداوم وجود داشت ، کل قسمت فلزی ساختار شوخوف در اثر خوردگی از بین رفت. Kosygin کمک کرد – صادقانه بگویم ، این مرا شوکه کرد. روز بعد از نامه من ، جواب رسید: “اجازه ندهید موزه فرو ریخته ، اقدام کنید.” کار در سال 1974 آغاز و پایان یافت. شیشه های رنگ آمیزی بسیار بزرگتر شده اند و موزه نیز سبک تر شده است – – گفت ایرینا الکساندروونا.

با نیکولای دروزدوف.







او همیشه جسورانه ترین پروژه ها را آغاز می کرد و می گفت: این سیاست موزه است. و جسورانه ترین آنها بازسازی بود که ایرینا آنتونوا می خواست آن را به معمار نورمن فاستر بسپارد. برای اولین بار او در مورد جزئیات پروژه در دیوارهای Moskovsky Komsomolets صحبت کرد. سپس ، در اکتبر 2008 ، بلافاصله پس از دوسالانه ونیز ، جایی که فاستر طرح ها و نقشه های خود را ارائه داد ، ایرینا الکساندروونا برای ارائه یک کنفرانس مطبوعاتی مهم به دفتر ما آمد. او آرزوی ساختمانی مدرن و پر از نور و هوا را داشت که با ورود به آن موزه بسیار کم بود. علاوه بر بازسازی ساختمان اصلی و تبدیل کل قلمرو به یک “شهر موزه” واحد ، قرار بود دو ساختمان جدید احداث شود – یک سالن کنسرت در قسمت شرقی محله (معروف ترین نوع “پنج برگ”) و یک مخزن در ساختمان غربی. با این حال ، این ایده ها مرزهای شهرک های تاریخی را در نظر نگرفتند و تخریب تعدادی از ساختمان های فرعی را فرض کردند. پروژه فاستر هرگز به نتیجه نرسید. در نتیجه ، یک مسابقه جدید در سال 2014 توسط دفتر معماری یوری گریگوریان “Meganom” برنده شد و کار در همان سال آغاز شد. ایرینا آنتونوا برای مدت طولانی برای این پروژه جنگید. اما سرانجام وی با نوشتن بیانیه ای با میل خود مجبور به ترک سمت مدیر شد و جای افتخاری رئیس موزه را گرفت.

در اینجا ، اما یک داستان رسوایی دیگر نقش خود را ایفا کرد – اختلاف بین ایرینا آنتونوا و میخائیل پیوتروفسکی ، که در “خط مستقیم” رئیس جمهور برای میراث موزه هنرهای جدید غربی (GMNZI) اتفاق افتاد. این موزه که در سال 1919 افتتاح شد ، در واقع به اولین مجموعه دولتی هنر معاصر در جهان تبدیل شد. اساس مجموعه دو مجموعه از حامیان مشهور و مجموعه داران شوکوکین و موروزوف است: اینها شاهکارهای مانه ، رنوار ، دگا ، مونه ، گوگن ، پیکاسو ، ماتیس ، سزان هستند. در ابتدا ، آنها در دو ساختمان قرار داشتند: مجموعه Shchukin – در بولشوی Znamensky ، و مجموعه Morozov – در Prechistenka. در سال 1925 ، GMNZI به شعبه ای از موزه هنرهای زیبا تبدیل شد و در سال 1948 با دستور استالین منحل شد. این مجموعه توسط دو مدیر تقسیم شد – رئیس موزه پوشکین ، مجسمه ساز سرگئی مرکوروف ، و شرق شناس جوزف اوربلی ، که ارمیتاژ را هدایت می کرد. ایرینا آنتونوا معتقد بود که احیای عدالت تاریخی ، بازسازی موزه و بازگشت مجموعه به مسکو ضروری است. پیوتروفسکی به یاد آورد که حتی زودتر ، در دهه 1920 ، از ارمیتاژ تا موزه. پوشکین حدود 200 شاهکار زیبا را حمل کرد. آن زمان انقلابی برای توزیع مجدد گنجینه های هنری بود. همین موقع موزه. پوشکین از یک موزه آموزشی بازیگران به یک موزه زیبا با مجموعه ای خوب از آثار اصلی تبدیل شد. در این داستان ، همانند پروژه بازسازی ، لحظات سخت و دشواری وجود داشت – اختلافات مدتها قبل از “خط مستقیم” با پوتین آغاز شد و بیش از یک سال ادامه داشت. با این حال ، در هر دو مورد ، ایده های ایرینا آنتونوا محقق شد. البته در قالبی کمی متفاوت. در سال 2019 ، “نمایشگاه های مبادله” در ارمیتاژ و موزه پوشکین برگزار شد ، جایی که مجموعه ها به نمایش درآمد: مجموعه Shchukin در مسکو ، مجموعه Morozov در سن پترزبورگ.

در بیوگرافی حرفه ای ایرینا آنتونوا ، پیروزی های جدی زیادی وجود دارد. وی شاهد و خالق مهمترین وقایع در فرهنگ روسیه است. مانند نمایشگاه پیکاسو در سال 1956. “ذوب آغاز شده و نمایشگاه امکان پذیر شده است. 26 نقاشی اصلی از مجموعه خود پیکاسو بود. ” تحت نظر او ، در سال 1974 ، او موفق شد “La Gioconda” لئوناردو داوینچی را به مسکو بیاورد. این آخرین باری بود که مشهورترین نقاشی جهان لوور را برای یک تور جهانی ترک می کرد. در روسیه بیش از 300 هزار نفر می توانستند آن را ببینند. یکی دیگر از نمایشگاههای دورهمی پروژه مسکو – پاریس: 1900–1930 بود که در سال 1981 در موزه پوشکین به نمایش درآمد. با تشکر از او ، آنها دوباره در مورد آوانگارد روسی صحبت کردند ، که تا آن زمان توسط ایدئولوژی رسمی به مدت نیم قرن مدفون بود. به نظر می رسید که چنین هنری به سادگی وجود ندارد ، اما آنتونوا آن را از سایه بیرون آورد. برای اولین بار ، مردم با دیدن نقاشی های مالویچ ، کاندینسکی و شاگال ، ارتباط هنر روسیه با مکتب فرانسه – پیکاسو و ماتیس را احساس کردند. این نمایشگاه یک رکورد مطلق از حضور را به ثبت رساند ، تقریباً توسط 650 هزار نفر دیده شد ، و این رویداد تفکر و تاریخ هنر روسیه را تغییر داد. از بسیاری جهات ، بردار جدیدی از توسعه را تعیین می کند. اتفاقاً آنتونوا با شاگال دوست بود. سالها او به دنبال نمایشگاه او بود ، اما تنها در سال 86 – یک سال پس از مرگ او – امکان برگزاری آن وجود داشت. این اولین نمایشگاه شاگال در مسکو بود.

با آنتونیو زاناردی-لندی سفیر ایتالیا در روسیه.







ادامه ایدئولوژیک پروژه پاریس ، نمایشگاه مهاجران “برلین روسی” در دهه 1920 بود. سازماندهی آن فقط پس از آغاز پرسترویکا و اتحاد آلمان امکان پذیر بود. حضور یک بار دیگر بسیار عظیم بود – بیش از 300 هزار نفر. یکی دیگر از حواشی اواسط دهه 1990 نمایشگاه هنرهای اصطلاحاً تروفی بود که همانطور که مشخص شد در “صندوق ویژه” موزه پوشکین پنهان شده بود. نمایشگاه های مودیلیانی ، ترنر ، مونه – ذکر همه پروژه های شاخصی که در سالهای مدیریت ایرینا آنتونوا در اداره موزه در پوشکین انجام شده ، کار دشواری است.

اما سخت ترین و شجاع ترین چیز در زندگی او بازسازی موزه بود که در واقع از ابتدای کار خود به عنوان مدیر موزه پوشکین به آنجا رفت. و علی رغم دشواری های این مسیر ، موزه پوشکین به یک شهر موزه تبدیل خواهد شد – آنها امیدوارند که کار را تا سال 2026 به پایان برسانند.

ایرینا آنتونووا ، پس از رسیدن به بالای موزه المپوس ، می توانست به قلعه ای تسخیر ناپذیر تبدیل شود ، اما خیر. او همیشه آماده بود برای پاسخ به هر س ،ال ، با لحن طبقه بندی شده خود از یک متخصص صالح. او همیشه به تلفن پاسخ می داد و می توانست در مورد هر موضوع فرهنگی که چیزی برای گفتن دارد اظهار نظر کند. فقط یک موضوع بسته شد – این زندگی شخصی است. سرویس مطبوعاتی موزه حتی یادداشت رسمی نیز منتشر کرد: هیچ کس نباید چیزی را بداند. به نظر می رسد که این تنها در انگلیس امکان پذیر است ، جایی که کاخ باکینگهام هویت ملکه را به دقت محافظت می کند. اما نه ، ما همچنین ملکه خودمان را داشتیم – دنیای موزه.

ایرینا الكساندرونا در یك مصاحبه تنها نگفت كه چگونه با همسرش ملاقات كرده است ، جزئیات این داستان احتمالاً عاشقانه به عنوان یك مسئله خانوادگی شخصی باقی مانده است. فقط کافی است بگوییم که یوسی روتنبرگ ، که مانند او از م Instituteسسه فلسفه ، ادبیات و تاریخ (IFLI) فارغ التحصیل شد ، در سال 1947 ، در سن 25 سالگی ازدواج کرد. آنها تا آخرین روز که با هم بودند ، 64 سال است که ازدواج کرده اند. اوسی روتنبرگ یک دکتر تاریخ هنر است ، نویسنده آثار بنیادی درباره هنر کلاسیک اروپای غربی ، رئیس بخش هنر کلاسیک موسسه دولتی تاریخ هنر است. اوسی روتنبرگ یکی از بزرگترین متخصصان روسی در تاریخ و تئوری هنرهای زیبای اروپای غربی قرن 16 – 17 در نظر گرفته شده است. ایرینا الكساندرونا گفت: “او دومین دانشگاه من است.” وی در سال 2011 درگذشت.

این زوج یک پسر به نام بوریس دارند. برای مدت طولانی همسران نمی توانستند صاحب فرزند شوند و اکنون که تقریبا امید از بین رفته بود ، پسری متولد شد. در کتاب “پرتره های اندازه های مختلف” که در سال 2014 منتشر شد ، اینگا کارتنیکووا ، منتقد هنری ، حجاب رازداری را باز کرد. وی تا شش سالگی در کودکی با استعداد و پرحرف بزرگ شد. در سه سالگی ، او می دانست که جواهر لعل نهرو کیست. و در شش سالگی مشخص شد که بوری دارای مشکلات جدی روحی است. این کارتنیکووا بود که روانپزشک را به ارمغان آورد و او یک تشخیص ناامیدکننده را ارائه داد: کودک در نهایت بیماری است. ایرینا و یوسی همه چیز را امتحان کردند – آنها او را نزد متخصصان مختلف بردند ، اما نتوانستند بر بیماری غلبه کنند. سالهاست که بوریس به صندلی چرخدار محدود شده است.

وقتی ایرینا الكساندرونا بیمار شد ، او همسایه ای را صدا كرد و او آمبولانس را صدا زد. وی به بیمارستان 64 ام شهر منتقل شد و بعداً به كوموناركا منتقل شد – آنتونوا با ویروس کرونا تشخیص داده شد. با وجود همه تلاش پزشکان ، نجات او امکان پذیر نبود. همانطور که کارتنیکووا به یاد می آورد ، ایرینا الکساندروفنا بیش از همه از این ترس داشت که هنگام رفتنش ، بوریا کسی را برای رفتن نداشته باشد. او صحبت کرد ، “بدون درام ، با نوعی آرامش مارکوس اورلیوس”. این کل ایرینا آنتونووا بود.