الکسی چادوف کارگردان شد و درسهای بالابانوف را به یاد آورد

وی بیش از یک سال روی فیلمنامه کار کرد. بعد از اینکه آن را به سرگئی سلیانف تحویل دادم ، مانند یک امتحان بازیگری ، نگران بودم وقتی منتظر جواب بودم. اما همه چیز به بهترین شکل ممکن معلوم شد و فیلمبرداری فیلم “جان” تقریباً یک ماه در مسکو ادامه دارد. الکسی چادوف در صندلی کارگردان نمی نشیند ، زیرا او نیز در این فیلم بازی می کند. در “جنگ” Balabanov نام قهرمان او ایوان بود. و حالا او نیز ایوان بازی می کند. برای سالهای زیادی ، او آنها را از هم جدا می کند ، اما این احساس وجود دارد که این یک فرد یکسان است و فقط بسیار تغییر کرده است. او مدتها پیش از جنگ بازگشت ، اما او اجازه نمی دهد که برود. و این رابطه با همسرش ، با بازی کریستینا آسموس ، خراب می شود. ایوان با لباس مبدل به عنوان خبرنگار جنگ خارجی به نام جان به سوریه سفر می کند.

سرگئی سلیانوف ، تهیه کننده ، اکنون آغاز این کل داستان را به خاطر می آورد.

– الکسی سال گذشته اسکریپتی را برای من ارسال کرد که خودش آن را نوشت. شما همیشه از شخصی که هرگز چنین کاری نکرده انتظار ندارید که چیزی قابل فهم وجود داشته باشد. در بهترین حالت چیز جالبی وجود خواهد داشت ، نوعی عصب ، نوعی “گوشت” که باید به نوعی سازماندهی شود. فیلمنامه حرفه ای شد. علاوه بر م actionلفه عمل ، یک زمینه بزرگ انسانی در آن ترسیم شده است. این م componentsلفه ها پروژه را قابل دوام می کردند. علاوه بر روسیه ، فیلمبرداری در ترکیه نیز انجام خواهد شد. در آماده سازی ، ما به طور فعال با یکی از قدرتمندترین و حرفه ای ترین خبرگزاری های فعال در تمام نقاط گرم همکاری می کنیم. همه چیز در کارگردان برای پنج نفر برتر پیش می رود. با همکاری لشا ، به عنوان کارگردان ، کار با آن لذتبخش بود که بسیار مهم است. ما اپراتور بسیار خوبی دیمیتری کارناشیک داریم.

تا زمانی که ستون نویس “MK” موفق به بازدید از مجموعه شد ، گروه فیلم موفق شد چندین مکان را تغییر دهد. این صحنه به مدت پنج ساعت در خارج از مدرسه مسکو فیلمبرداری شده است. ایوان برای پسرش می رسد. با خوشحالی به طرفش فرار می کند. و قبل از آن ایوان در حال صحبت با پسران مدرسه است که با حسادت به ATV او نگاه می کنند. آب پاش از جایی می شتابد و به نظر می رسد که به طور تصادفی در قاب ظاهر می شود. سپس معلوم می شود که همه چیز از قبل برنامه ریزی شده است. کودکان در ورودی مدرسه فریاد می زنند ، اسکوتر سواری می کنند ، والدینشان برایشان می آیند – واقعی ، مخصوصاً که برای شرکت در فیلمبرداری دعوت شده اند. الکسی چادوف با تمرین و فیلمبرداری در چندین بار ، به سمت مانیتور می رود و به آنچه اتفاق افتاده است نگاه می کند. شگفت انگیز است که ، با ایفای نقش اصلی ، او همچنان به وضوح کنترل همه چیز را انجام می دهد ، چیزی از دست نمی دهد. و آنچه عالی است ، وانمود نمی کند که یک کارگردان سخت است ، در مقابل او همه باید با نوک انگشتان راه بروند و با احترام خاص به نام و نام خانوادگی خطاب کنند. همه او را به نام صدا می كنند و بازیگر جوانی كه پسرش را بازی می كند رو به او می كند: “عمو لشا ، عمو لشا”. الکسی چادوف به خوبی با کودکان رفتار می کند ، می داند چگونه با آنها صحبت کند.

بعد از فیلمبرداری از صحنه نزدیک مدرسه و قرار است گروه برای شلیک قسمت بعدی به اداره پلیس بروند ، ما در حال حرکت با الکسی چادوف صحبت می کنیم.

الکسی چادوف. بعد از فیلمبرداری ، حال و هوا عالی است.
شکل>

. – شما یک فرد خطرناک هستید. آیا در روز اول تیراندازی مضطرب بود؟

– البته من نخوابیدم و نخوابیدم. من تصوری نداشتم كه خودم شلیك كنم. من یک فیلمنامه نوشتم ، کارگردانی را انتخاب کردم که بتواند مواد من را فیلمبرداری کند. من به پیوتر بوسلوف فکر کردم ، یگور بارانوف ، به بسیاری فکر کرد. و سپس او تیزر را شلیک کرد و کاندیداتوری من را تأیید کرد. به جای خوشحال بودن ، مسئولیت سنگینی را احساس کردم. اما من خودم با این چالش روبرو شدم و اکنون به حمله ادامه می دهم. و سپس خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

– شما باید بین یک کارگردان و یک بازیگر درگیر شوید. من آن را بازی کردم ، به مانیتور رفتم ، نگاه کردم به چه چیزی فیلمبرداری شده است ، و به عقب برگشته است.

– همه قبلاً به آن عادت کرده اند. این یک مسئله تکنولوژی است. من یک پسر پرانرژی هستم ، پس اشکالی ندارد.

– جاه طلبی های شما چیست؟ آیا می خواهید این فیلم بیشترین تعداد تماشاگر را تماشا کند یا نگران سرنوشت جشنواره هستید؟

– من دوست دارم این یک فیلم مخاطب باشد. هنوز هم ، این یک داستان ژانر ، یک فیلم اکشن ، یک درام است. برای من مهم است که قبل از هر چیز تصویری تهیه کنم که مورد نیاز مخاطب باشد.

– با لذت بردن از لذت کارگردانی ، احتمالاً شما از آن دور نخواهید شد؟

– حتی توانایی پرداختن به این موضوع را ندارم. سر فقط به کار ، استوری بورد ، تمرین مشغول است. همانطور که می گویند ، جنگ نقشه را نشان می دهد.

– من قبلاً فهمیدم که می توانید بلافاصله تغییر وضعیت دهید ، شرایط را کنترل کنید و همزمان اقدام کنید. این مطمئناً شگفت انگیز است

– من حرفه اولم را دوست دارم و نمی خواهم آن را روی مشعل قرار دهم ، آن را روی قفسه بگذارم. فقط امکان نزدیک شدن انتخابی به مواد وجود دارد ، نه اینکه مجبور به فیلمبرداری شوند. ما ، هنرمندان ، بعضی اوقات به خودمان اجازه می دهیم برای تغذیه خانواده ، کسب درآمد و احساس راحتی ، به هنر و صنعت برویم. و من می خواهم در آن پروژه هایی که جالب هستند شرکت کنم. یک سال پیش ، فهمیدم که هیچ انرژی برای آزمایشات ندارم. من می خواهم فقط در آن پروژه هایی وارد سایت شوم که مرا بسیار هیجان زده می کند. چنین نیاز بزرگسالی وجود دارد.

کریستینا آسموس همسر شخصیت اصلی بازی می کند. عکس: سرویس مطبوعاتی CTB.
شکل>

– آیا در حال گفتگوی داخلی با قهرمان سابق خود از “جنگ” بالابانوف هستید؟

– البته در ماه فوریه من از یکاترینبورگ ، سرزمین مادرم الکسی بالابانوف ، بازدید کردم ، در یک رویداد اختصاص داده شده به کار او شرکت کردم ، فیلم “جنگ” را ارائه دادم. او به مدت دو ساعت در مقابل تماشاگران 18-30 ساله به اجرای برنامه پرداخت و از واکنش آنها متحیر شد. او تحت تأثیر شدید ترک کرد: ما 20 سال پیش “جنگ” را فیلمبرداری کردیم ، زمانی که نیمی از این جوانان هنوز در جهان نبودند. و آنها به نقل از خطوط و جملات قهرمانان ، به ویژه ایوان ارماکوف من ، دو ساعت مرا عذاب دادند. من در یک هواپیما پرواز کردم و به این فکر کردم که چرا قهرمان من اینقدر سالها زندگی کرده است. وقتی در واحدهای نظامی طبیعت را انتخاب می کردیم ، سربازان آمدند و تشکر کردند: “از ایوان ارماکوف متشکرم.” قهرمان زندگی می کند. و فکر کردم: من شجاعت خواهم کرد ، این قهرمان را طلسم خواهم گرفت و سعی خواهم کرد چیزی بنویسم. بنابراین معلوم شد “جان”. من فکر می کنم که معلم من الکسی بالابانوف مخالفتی نخواهد داشت. این تصویر حق ادامه دادن به سرنوشت خود را دارد. بنابراین من آن را به عنوان یک طلسم برگزیدم و تصمیم گرفتم که ادامه دهم

– واضح است که این قهرمانان مختلف هستند ، اما به هم ربط دارند. چه اتفاقی برای ایوان شما افتاده است؟

– من هنوز دوست ندارم به شما چیزی بگویم ، بهتر است فیلم را تماشا کنید.

– اما من در مورد داستان صحبت نمی کنم ، بلکه در مورد حالات ذهنی و ذهنی صحبت می کنم.

– بسیاری از زندگینامه های متن من. هر اتفاقی که برای قهرمان در آنجا افتاده ، تقریباً برای من اتفاق افتاده و می افتد. دوختن یک فیلمنامه ، یک داستان بدون تجربه شخصی خود غیرممکن است. من در زندگی غیرنظامی تجربه دارم. من تقریباً چهل ساله هستم. داستانی برای گفتن وجود دارد.

– چگونه روابط را در سایت ایجاد می کنید؟ به مسافت نیاز دارید؟

– نه تیم خیلی خوبی داریم. ما خودمان را یک ستون می نامیم. همه ما از هم فاصله نمی گیریم ، خیلی نزدیک و نزدیک کار می کنیم ، همیشه نزدیک به یکدیگر ، که مهم است.

گفتگوی جدی با ویکتور سوخوروکوف. عکس: سرویس مطبوعات CTB.
شکل>

– همه با نام شما را خطاب می کنند ، آنها Lesha را صدا می کنند. برای برخی از مدیران ، این یک نکته است – فقط با نام ، نام خانوادگی ، فقط فاصله.

– همه کسانی که در سایت هستند دوستان من هستند. و من قبل از هر چیز دوست آنها هستم. بدون این ، در چنین تصویری پیچیده و مرحله ای غیرممکن است. در اینجا گلوله ها در همه جا سوت می زنند ، جنگ در جریان است.

– از طرف دیگر ، مدیریت افراد وقتی همه چیز کوتاه است احتمالاً سخت است؟

– ما یک روند خلاقانه داریم. نه همکاری اداری ، بلکه خلاقانه است. مکانی برای پرواز وجود دارد زیرا این یک فیلم است ، نه یک سریال تلویزیونی.

– آیا لحظه ای پیش آمد که فکر کردید باید انتخاب کنید: یا من کارگردان هستم ، یا بازیگر.

– اینجا چاره ای نبود. این اتفاق افتاده دادن این نقش به کسی به سادگی غیرممکن بود. من خودم آن را نوشتم.

– این برای بازیگری که سعی در کارگردانی دارد ضرر محسوب می شود.

– هیچ کس قرار نیست کسی را نابود کند. این بخشی از برنامه های ما نیست. ما می خواهیم یک داستان صادقانه تعریف کنیم ، به یک ایده آلوده ایم و این مهمترین چیز است. اکنون همه چیزهای دیگر مورد علاقه ما نیست. ما متعهد به تولید هستیم.

– آیا این یک عبارت جسورانه است؟

– جنگی بسیار دشوار ، سوریه. من مدتهاست به این جنگ علاقه مندم ، جایی که بسیاری از فرهنگ ها و ملیت ها با هم مخلوط شده اند. ما شخصیت های زیادی در فیلم داریم: نمایندگان نیروهای ویژه آمریکایی ، پیاده نظام ، مزدور. واقعیت های جالب بسیاری وجود دارد که بسیاری از آنها آگاهی ندارند ، بنابراین قطعاً این یک موضوع جسورانه است. اما وزارت دفاع از ما حمایت می کند. آنها متن را دوست داشتند ، اگرچه بلافاصله ما را قبول نکردند ، اما سوالاتی در مورد عنوان تصویر “جان” وجود داشت که خیلی آمریکایی به نظر می رسید. من شخصاً به وزارت آمدم ، فیلمنامه را از دستی به دست دیگر منتقل کردم و گفتم: “آن را بخوانید ، سپس تصمیم بگیرید.” ما آن را می خوانیم. من فیلمنامه را دوست داشتم. هنوز در مورد عنوان س questionsالی ندارید.