“فیلمبرداران برابر گاوها در مزارع”

من جوکر را خیلی دوست داشتم. وی به من امیدوار بود که شاید سینما هنوز هم می تواند به بیننده چیزی واقعی بدهد ، و نه فقط سرگرمی و راهی برای فراموش کردن چند ساعت. امیدی که سینما هنوز هم می تواند “مهره دار” و دارای دندان و شخصیت باشد.

من کاملاً می فهمم: این امیدها تقریباً رویایی هستند. زیرا سینمای امروز 99.9٪ درباره پول است. نه در مورد هنر ، نه در مورد دیدگاه نویسنده ، نه در مورد تمایل به صحبت کردن ، برانگیختن ، تحریک کردن ، باعث می شود شما از خواب بیدار شوید ، فکر کنید – نه. فقط پول و بنابراین ، در سینما چیزی وجود ندارد ، نباید چیزی باشد که بتواند باعث ترساندن ، بیننده شود. من هنوز این را با دقت در حال تدوین می کنم. به طریقی دیگر: نباید چیزی در سینما باشد که روبل و دلار شما را از گیشه ترساند. فرمول سینمای قرن XX – از روز گذشته و تقریباً از بین رفته: “نویسنده + بیننده = دنیای جدید” ، فرمول سینمای قرن XXI: “پول شرکت فیلم + پول بیننده = حتی پول بیشتر”. شما ، بیننده عزیز ، دیگر در این فرمول نیستید. هیچ انسانی در آن وجود ندارد. او لازم نیست. نه به عنوان نویسنده و نه به عنوان تماشاگر. یک معنی حسابی خاص وجود دارد ، یک انسان طبیعی آمورف خاص ، موجودی بدون جنس ، بدون رنگ پوست ، بدون سن ، بدون اعتقادات ، که در سینما می تواند با هر چیزی ناراحت و نامتعادل باشد – خون ، درد ، یک حقیقت ناخوشایند ، یک زبان پیچیده هنری (“من نفهمیدم ! “) ، هر ، بی عقل ترین استعاره (” نوعی دیوانه! “) ، حتی یک روایت غیر منتظره آرام (” بیرون کشیده شده! “). و بنابراین هیچ چیز دیگری وجود ندارد (خوب: تقریباً هیچ) در سینما ، نه زبان هنری ، نه حقیقت زندگی و نه استعاره – هیچ چیز! مترادف سینمای اصلی امروز برای من موسیقی آرامش بخش کلاسیک است که در گاوهای مزرعه پخش می شود تا آنها نگران هیچ چیز نباشند و شیر بیشتری بخورند.

در سینمای فعلی هیچ شخص زنده ای باقی نمانده است. به هر حال ، هیچ مردی در آن باکونالی وجود ندارد که اکنون آمریکا را لرزاند. مدارا ، درستی سیاسی کلمات زیبایی است که ناجوانمردانه و بی ادبانه بودن و بی ضرر بودن مختصات را در بر می گیرد.

امروز نویسندگان بزرگ سینما کجا هستند؟ کاپولا کجاست ، لینچ ، فینچر و دیگران مانند آنها کجا هستند؟ چرا آثار جدید آنها را نمی بینیم؟ پول پوله که دنیا رو میچرخونه. کوپولا ، فینچر ، لینچ و مواردی از این دست فروشند سخت است. آنها همان سود مسترهای صفحه سبز ، فیلمسازان طنز را نخواهند آورد. حتی این غول ها ، نویسندگان بزرگی که مورد احترام من هستند ، دیگر نمی توانند برای سینمای خود (ویژه ، متفاوت از سایرین – که برای آنها دوست داریم و از آنها قدردانی می کنیم) پول پیدا کنند.

اگر چنین نام هایی به طور ناگهانی در اعتبار سریال ظاهر می شوند ، باید بدانید که به عنوان نویسندگان واقعی مجاز به گرفتن یک قسمت از ده قسمت در آنجا هستند. اولین مورد برای آرام کردن بیننده است. با کوتاه کردن تمام ایده های اصلی خود تا حد امکان ، چکش آنها را به یک الگوی ثابت و اثبات شده تبدیل کنید. نه نفر باقیمانده توسط کارگردانان کاملاً متفاوتی روی پرده سینمای “انسان دوستانه” ساخته می شوند.

خوب ، من به مسیر همیشگی خود می روم: آن را با تئاتر مقایسه می کنم. تصویری کاملاً متفاوت. “تئاتر” در تئاتر وجود دارد ، سریعتر و دقیقتر به آنچه اتفاق می افتد در خیابان واکنش نشان می دهد. در تئاتر (این شاید تفاوت اصلی باشد!) ، موفقیت و در نتیجه پول (خوب ، بیایید برای کامل بودن مقایسه ذکر کنیم) فقط احساس یک انسان ، نظر نویسنده را به ارمغان می آورد. هر میانگین کردن یک شکست است. در تئاتر نمی توان خلاقیت بی مهره و مدارا داشت

اکنون ما در حال آماده سازی پیش نمایش نمایشنامه “مرد با چشمان موتسارت” در تئاتر هستیم ، نقش اصلی را بازیگر فوق العاده آنا کامنکووا بازی خواهد کرد. این نمایشنامه ای درباره جنگ است. هیچ شلیک ، خون ، خونریزی آشکار در آن وجود ندارد ، اما شک دارم که امروز می توانم چیزی شبیه به آن را در یک فیلم ترجمه کنم. چرا؟ زیرا این یک داستان بسیار احساسی است. دشوار ، روح چرخش ، ناراحت کننده است. عشق شدید و انتظار سنگینی از بازگشت عزیزان وجود دارد. خیلی سخت آن را به شما دیوانه می کند. این گفته شخصی من در مورد جنگ است. این واقعیت که جنگ وحشت و درد است ، عشق و ایثار بسیار است. اینکه بدون ترک “منطقه آسایش” درک چنین مواردی غیرممکن است. چنین داستانهایی قلب را لمس می کنند. اینگونه است که باید باشد.

تصور کردن چیزی شبیه به این امروز بر روی صفحه نمایش ، غیرقابل تصور است. امروز بلوک های ماجراجویی در آنجا حکومت می کنند. حتی در مورد جنگ

من سینمای ما را با دقت دنبال می کنم تا احساس زیبایی شناسی ام را از بین نبرد. و هر از گاهی چیزی را تماشا می کنم. از جمله فیلمهای مدرن درباره جنگ. در مورد آنها نمی توان گفت كه سازندگان آنها با تمام توان سعی می كنند همه گوشه های تیز را دور بزنند ، به هیچ وجه با صحنه های خشونت یا ظلم به کسی آسیب نرسانند. نه ، آنها واقعاً نشان می دهند که مردم چگونه می میرند ، چگونه نازی ها روستاها را می سوزانند ، خون و درد و خیانت وجود دارد. اما این نکته عجیب است: همه این وحشتهای روی صفحه نمایش اصلاً مرا نمی ترساند. آنها حتی به طور کلی من را آزار نمی دهند. زیرا – و اینجا جایی برای شعار زمان ماست! – “همه چیز را می فهمند.” و می فهمم اتفاقاتی که روی صفحه می افتد برای تفریح ​​واقعی نیست. یک اونس از حقیقت در این مورد وجود ندارد.

این احساس تعجب آور را به من می بخشد ، که حتی یک اشاره از حسادت کودکانه ساده و بی تکلف نیز مخلوط است: برای ساختن فیلمی در مورد جنگ ، که یک تماشاگر تنها از تعادل دور نکند – شما باید بتوانید این کار را انجام دهید! صحبت از کودکی. به نظرم می رسد وقتی ما دختران و پسران در حیاط هایمان “جنگ” بازی می کردیم ، اتفاقات تقریباً واقعی را تجربه می کردیم ، با وجود این که این یک بازی بود و “همه همه چیز را می فهمیدند.”

پس از “آنها برای سرزمین مادری می جنگند” ، “فقط پیرمردها به جنگ می روند” ، “بیا و ببین” ، من یقین داشتم که ساختن فیلمی درباره جنگ ، اگر یک شاهکار نباشد ، حداقل سخت ترین کار است. این از نظر عاطفی سخت ترین است: تجربه و زندگی از آنچه در قاب اتفاق می افتد می تواند به سادگی خرد شود ، شما به سادگی نمی توانید آن را تحمل کنید. شاید به همین دلیل است که مدت زمان طولانی طول کشید تا به موضوع نظامی نزدیک شوم و نمایش جدیدی از جنگ را به نمایش بگذارم.

اما استادان فعلی سینمای روسیه من را اشتباه ارزیابی کردند. آنها به وضوح نشان دادند که چگونه می توانید یک فیلم جنگی سبک و آرام بگیرید. در این فیلم همه چیز سرگرم کننده است ، همه چیز برای تفریح: پرتابه خنک ، خنک و در “آرام” پرواز می کند ، خانه منفجر می شود. در داخل خانه افرادی وجود دارند ، اما بیننده هیچ وقت برای فکر کردن در این زمینه ندارد ، در غیر این صورت جلوه ویژه ای جالب دیگر را از دست خواهد داد.

نه توسط من گفت: گفتار ما نشانگر آگاهی ما است. وفور در زبان محاوره ای فعلی از فرمول “همانطور که” بود ، به وضوح درک ما از جهان را نشان می دهد. گویا جنگی روی پرده می رود ، گویی سربازان به نوعی حمله می روند ، گویی قهرمان نوعی شاهکار را انجام می دهد و گویی می میرد. مخاطب در سالن نشسته و فیلم تماشا می کند. تنها واقعیت سخت این همه این است که بیننده هزینه بلیط را پرداخت کرده است. در اینجا همه چیز واقعی است. و این همه به خاطر این واقعیت است.

با گذشت زمان ، مشخص شد: سینمای شوروی ، سینما ، که توسط افراد با استعدادی در شرایط دشوار یک رژیم توتالیتر ساخته می شد ، بسیار آزادتر ، صادقانه ، راستگو و انسانی تر از سینمایی بود که امروز در روسیه آزاد تولید می شود. دوست ندارم فکر کنم سینما (ما و مال خودمان) برای بازیابی به یک توتالیتاریسم جدید نیاز دارد. “جوکر” بدون هیچ کنترلی از طرف اداره مشروط فرهنگ کمیته مرکزی مشروط CPSU ظاهر شد. و حتی (کابوس! این اصلاً چطور ممکن است؟!) در غیاب کامل وزارت فرهنگ به این ترتیب. و بیننده ای که توسط سازندگان از منطقه راحتی بیرون کشیده شد و به دنیای ناسالم شخصیت پر از درد و رنج فرو رفت ، ناگهان معلوم شد که از این بابت آنها سپاسگزار است و این باعث می شود “جوکر” بالاترین فیلم ناخوشایند R در تاریخ باشد.

و ناراضی؟ و آن بینندگان خشمگین انگلیس که شکایات خود را نوشتند؟ ما اخبار را با دقت می خوانیم و نظر خودمان را می سازیم: برای کل سال 2019 ، 20 نفر (بیست و یک نفر) از این افراد در سراسر انگلیس ناخوشایند بودند.

بنابراین: ما از سینمای “ناخوشایند” نمی ترسیم – واقعی است. بنابراین: ما در حال تماشای “جوکر” هستیم و اجازه نمی دهیم که آرام شویم! خوب ، و من شما را می بینم که در آن صحنه ناجوانمردانه و سیاسی صحیح زنده نمی مانند – در تئاتر!