ژوانتسکی ناشناس: برادرزاده آرکادی رایکین در مورد جوانی طنزپرداز

صحبت کرد

میخائیل ژوانتسكی به عنوان سخنگو به تئاتر دعوت شد. در اوایل دهه 60 ، او به عنوان یک نویسنده فوق العاده به شهرت رسید ، و با مونولوگ های تیز ، سوزناک و فوق العاده خنده دار ، طرح ها و مقالات فلسفی به زندگی پاسخ داد. با تشکر از آرکادی رایکین ، استعداد او ، که در نمایش های آماتوری تئاتر اودسا بالغ شد و زندگی فرهنگی این شهر را منفجر کرد ، غنی از ناگت ، به یک دارایی سراسر شوروی ، در سراسر کشور تبدیل شد ، گنجینه ای از فرهنگ روسیه.

مقایسه ژوانتسکی با نویسندگان روسی دیگر دشوار است. هیچ کس ، مانند او ، نمی دانست چگونه با تصرفات ، کنایات ، سخنان هجوآمیز فلسفی و دقیق مرگبار با مخاطب صحبت کند. هر یک از عبارات او هر آنچه مانع زندگی ما می شد به ستون شرم میخ می بست اما در عین حال جزئی جدایی ناپذیر از زندگی دشوار ما بود. در دهان آرکادی رایکین ، متن های ژوانتسکی چنان نیرویی قدرتمند را به دست آورد که در ابتدا مردم به معنای واقعی کلمه تا اشک می خندیدند ، و سپس آنها شروع به نگاه کردن به اطراف می کردند: آنها نگاه کردند که آیا کاروانی در خروجی وجود دارد که باعث می شود مردم با پشت دست خود را از سالن بیرون بکشند …

من ، یک پسر ، اغلب میخائیل میخائیلوویچ را در رختکن عموی خود ، آرکادی ایساکوویچ می دیدم. ژوانتسکی آمد تا متنهای جدیدش را که برای تئاتر نوشته شده بود بخواند. گاهی اوقات آنها قبل از اجرا کار می کردند ، و حتی گاهی اوقات در هنگام وقفه ، هنگامی که مدیر هنری کاملاً خسته به نظر می رسید ، با ماندن در صحنه ، استراحت ، روی نیمکت دراز کشیده بود. اما ناگهان ، با شنیدن برخی از سخنان گفته شده توسط ژوانتسکی ، او هوس کرد ، ایستاد و شروع به بحث و گفتگو با او در مورد چیزی کرد. گاهی اوقات ژوانتسکی پس از این صحبت ها الهام می گرفت. و گاه ناامیدانه ، دست نوشته های خود را جمع می کرد (در آن زمان نمونه کارنامه معروفی نداشت) و آشکارا از عدم تشابه موقعیت خلاقیت خود با نظرات مدیر هنری ناراحت بود. نوابغ همیشه یکدل نیستند …

چند سال بعد ، میخائیل میخائیلوویچ و همشهریان اودسایی اش ، كارتسف و ایلچنكو ، كه مانند او به لنینگراد آمدند ، تئاتر را ترك كردند ، خودمختاری و شیوه ای عمیقاً فردی به دست آوردند. عشق به این تثلیث به طور کلی و به طور خاص به ژوانتسکی ، باورنکردنی ، بی اندازه و غیرقابل اندازه گیری شد … و سپس مرحله ای وجود داشت که ژوانتسکی به یک معلم گورو تبدیل شد ، فیلسوفی که می تواند به هر س questionالی درباره آینده پاسخ دهد ، توصیه می کند چگونه به زندگی ادامه دهد و منعکس کند در مورد اینکه آیا اصلاً باید این کار را انجام داد و تمام گفته های او سرشار از کنایه ، اندوه و خرد دنیوی خواهد بود.

اما برای من ، میخائیل میخائیلوویچ برای همیشه جوان است ، اما از نظر حرفه ای بالغ است. در خود آب میوه ، بیش از سی ، نزدیک به چهل. همچنان فرهای موج دار را حفظ می کند که پیشانی عظیم پر از افکار خنده دار و سیاسی تحریک آمیز را قاب می گیرند. و چشمانش حیله گر ، حیله گر ، با نگاهی مضر است. او در هر کاری که مربوط به این حرفه نباشد بسیار خویشتندار و تقریباً سختگیر است. با احترام برای بچه های تئاتر: پسر بنیانگذار تئاتر کنستانتین ، که سالها بعد این کاروان را با دختر بازیگران برجسته – نینا لیاخوویتسکایا ، سریوزا ایلچنکو و من بیشتر هدایت خواهد کرد. به یاد نمی آورم که ژوانتسکی ، که در فضای عمومی با انرژی هجوآمیزی درخشش دارد ، آن را در ارتباطات عادی هدر می دهد. او کمی دور بود و روی چیزی از خودش تمرکز داشت. اما این شخصاً ، همانطور که معلوم شد ، مال ما بود ، همه چیزهایی که با آنها زندگی می کنیم ، غم و اندوه ما چیست.

در دوران کودکی ، بعضی اوقات از مقیاس شخصیتی که زندگی شما را با آن روبرو می کند چیز زیادی نمی فهمید. اما با میخائیل میخائیلوویچ اینطور نبود. کسانی که این شخص را در ابتدای راه خود می شناختند ، در انحصار سرنوشت او شک نکردند که این همه ما را لمس خواهد کرد ، یا ما آن را لمس خواهیم کرد. که در اصل ، اتفاق افتاده است.