اولگ نستروف در مورد پاپ ، بداهه پردازی و آیین های ویژه

صحبت کرد

بین آخرین اجرا و اجرای برتر ، اولگ نستروف در سالن الکترو تئاتر استانیسلاوسکی می نشیند و حتی از طریق ماسک اجباری در محل ، می توان فهمید که رهبر مگاپولیس به وضوح از هر آنچه اتفاق می افتد الهام گرفته است. شش سال پیش این گروه صحنه های نمایشی پروژه خود را “از زندگی سیارات” آزمایش کرده بود و این تجربه بسیار موفقیت آمیز بود. اکنون مگاپولیس موسیقی جدید و مجموعه ای از ترفندهای مرحله ای جدید دارد. آنها سالن را “از طول” کوتاه کردند ، خود را در فاصله قابل توجهی از یکدیگر قرار دادند و اجازه اجرای کنسرت خود را ، هرچند مینیمالیستی ، اما هنوز هم یک اجرای تئاتر تمام عیار دادند. و دلیلی وجود دارد که باور کنیم این بازی جاه طلبی های زیبایی شناسان پایتخت نیست ، بلکه تصویری ایده آل از آلبوم است که شامل عرفان و احساسات است. در گفتگو با ZD ، اولگ نستروف در مورد دوش الماس ، موسیقی پاپ و تشریفات خاص خود بحث کرد.

– اگر آلبوم “نوامبر” از ابتدای کار روی موسیقی تا مرحله تولید ، چهار سال طول کشید. سرزنش عجولانه گروه دشوار است. داستان آبان چگونه توسعه یافت؟

– همه چیز از ابتدا ظاهر شد. خوب ، یا کاملا خالی نیست. ما به طور منظم جلسات بصری خود را برگزار می کنیم ، در این جلسه ها در یک دایره می نشینیم و بازی می کنیم. گاهی اوقات ما این کار را با نوازندگان پروژه Zero Lines انجام می دهیم ، گاهی اوقات با مگاپولیس. در سال 2016 ، ما بلند شدن زیر دوش الماس و ورود به حالت جریان ، یعنی بداهه پردازی جمعی را ادامه دادیم و در نهایت چند ماهی بزرگ را صید کردیم. و حتی وقتی هنوز مشخص نبود چه و چگونه ، نفس “مگاپولیس” جدید از قبل احساس می شد. در برهه ای از زمان ، ایده ای پدید آمد که همه اینها در مورد چیست و سپس ایده با اجزای تشکیل دهنده ، به عنوان مثال ، متون ، و سپس یک تجسم مرحله ای بیش از حد رشد کرد. عکس: Mitya Kushelevich

– و شما دوباره تصمیم گرفتید که همانند پروژه “از زندگی سیارات” ، این ماده جدید پایه تولید تئاتر شود. هر آنچه که با تئاتر در ارتباط است ، البته هاله ای مرموز خاص به خود می گیرد. اما آیا خیلی سخت نیست؟

– این متفاوت است. یک صنعت کاملاً متفاوت ، سفارشات متفاوت ، مدیریت متفاوت. اما در عین حال ، تئاتر یک محیط ایده آل برای موسیقی “مگاپولیس” است و ما این را از نظر تجربی درک کردیم ، زمانی که شش سال پیش نمایش “زندگی سیارات” را به عنوان تقدیم به فیلم های ناتمام شوروی دهه شصت ارائه دادیم. تئاتر نه تنها توجه و فرصت بلکه ارتباط آنها با یکدیگر است. توجه مخاطب را می توان در هر سالن کنسرت ، مجلسی یا فیلارمونیک به دست آورد. اما در تئاتر فرصت های غنی تری برای بیان بهتر موسیقی وجود دارد. و اگر پروژه “از زندگی سیارات” به یک اجرا تبدیل نمی شد ، مطمئن هستم که هیچ کس تا آخر آن را عمیق نمی خواند. در تمام شش سالی که ما آن را بازی می کردیم ، مردم به من مراجعه می کنند و همان حرف را می زنند: آنها در مورد وب سایت پروژه بالا و پایین تحقیق کردند ، موسیقی را گوش دادند ، اما وقتی آنها به تئاتر آمدند همه چیز جمع شد.

– احتمالاً هر مدیر موسیقی می تواند چیزی شبیه به این بگوید: “دوستان ، شما در طول این سالها تعداد زیادی بازدید جمع کرده اید ، چرا آنها را یکی یکی در کنسرت ها نمی نوازید ، با کف زدن غسل می دهید؟” آیا چنین نقشه ای به طور کلی مورد توجه گروه قرار می گیرد؟

– فروش یک موضوع جداگانه است. اگر کارهای مالویچ را مانند پارچه ای نقاشی شده بفروشید ، کسی آن را نمی خرد. و اینجا تقریباً همین است. ما به جایی نمی رویم که این موسیقی مهم و غیرضروری نباشد. اما مکان هایی وجود دارد که این نوع موسیقی را دوست داشته و انتظار می رود. ممکن است بدحجاب باشد ، اما ما یک ظرافت هستیم. صدای ما ، زیبایی شناسی ، نگرش ما نسبت به کلمه و هر چیزی که ما را احاطه کرده است. ما احتمالاً رویکردی کمی متفاوت نسبت به همه چیز داریم و از این رو تهیه کننده جداگانه ای با پروژه های نمایشی “مگاپولیس” سروکار دارد که ما هم “از زندگی سیارات” را با او کار کردیم و هم نمایش های Zero Lines را در سیاره زمین اجرا کردیم. باشگاه ها البته جالب هم هستند. می توانید شراب بنوشید ، آویزان شوید و یک مجموعه آتش زا بازی کنید ، که ما نیز به طور منظم انجام می دهیم. این محیط باقی مانده و به جایی از ما نخواهد رفت. اما تئاتر واقعه اصلی ماست. در اینجا ما با یک بیننده جدید آشنا می شویم ، در اینجا آنها شروع به درک متفاوتی از ما می کنند.

– یعنی تقاضای این نوع سرگرمی وجود دارد …

– و این به ویژه در زمان اجداد با عملکرد قبلی ما مشخص شد. به نظر می رسد که مدت زمان زیادی از اکران گذشته است ، اما علاقه بیشتر و بیشتر می شود. همه چیز با این واقعیت به پایان رسید که ما در چندین معبد بازی کردیم. این موسیقی تا حدی معنوی است و پس از اجرای ما در Jaani Kirik در سن پترزبورگ (کلیسای انجیلی لوتری استونی کنونی که میزبان کنسرت ها است. … با “نوامبر” همه چیز کاملا متفاوت است. اگر در “از زندگی سیارات” موسیقی را با داستان ، با کلمه به اشتراک گذاشتیم ، در اینجا موسیقی حکمرانی می کند. هدف کل طراحی صحنه توسط Ksenia Peretrukhina و کارگردانی بوریس پاولوویچ این است که مخاطب موسیقی را به بهترین شکل ممکن بدست آورد. و بعد از دویدن ، همه اینها قبلاً با یک جلسه مراقبه مقایسه شده است.

– اگر از نظر آهنگ ها به ماه نوامبر نزدیک شویم ، آن حاوی آهنگ “Trout Breaks the Ice” است ، و به نظر می رسد یک “Megapolis” کاملاً قابل تشخیص است. اما در غیر این صورت ، کمی بیشتر از آنچه که معمولاً از شما انتظار می رود موسیقی پاپ است …

– اتفاقاً این یک تعارف است. خوب ، اگر چنین است ، اگرچه ما به دنبال ورود به عرصه موسیقی پاپ نیستیم. در واقع ، اجرای مواد جدید بسیار دشوار است ؛ در طول ضبط این آلبوم ، برای اولین بار ، تمام قطعات برای نت موسیقی نوشته شده است. این مانند آهنگسازان مینیمالیست است – گوش دادن آسان است ، اما بازی آن سخت است. عدم تقارن در این نوع موسیقی زیاد است و عدم تقارن همیشه زندگی است. در این سطح ، گروه ABBA. آنها همیشه یک معیار داشتند: اینکه آهنگ را صد بار یا بیشتر می توان گوش داد. و اگر خسته کننده شود ، ضبط بد است. حوادث زیادی در موسیقی آنها در هر زمان اتفاق می افتد ، یک شنونده معمولی ممکن است کاملاً آنها را درک نکند ، اما آنها آن را حفظ می کنند و آن را حفظ می کنند. بنابراین اگر پاپ بیشتری در این آلبوم وجود داشته باشد ، برای ما تعارف است. اگرچه همکاران ما در آلمان ، که این آلبوم را میکس و مسترینگ کردند ، گفتند که هرچقدر عجیب به نظر می رسد ، وارد قلمرو موسیقی دانشگاهی شدیم. آنها سعی کردند ما را به عنوان یک گروه راک مخلوط کنند و نتیجه ای نداشت. به عنوان یک گروه پاپ – و همچنین به طور ناموفق ، یک نمای زیبا ، اما یک تصویر کاملاً مسطح به نمایش درآمد. و فقط وقتی آنها رویکرد خود را به رویکردی آکادمیک تغییر دادند ، تمام عمق حفظ شد و در پایان آنها این تشخیص را به ما دادند.

– آیا می توان گفت دهه های شغلی به شما آموخته است که خواسته های مردم را درک کنید؟

– قطعاً نیازی به گول زدن نیست. آکیو موریتا ، بنیانگذار سونی ، گفت که مردم توانایی های ما را نمی دانند و ما به خوبی از آنها آگاهی داریم. اینجا هم همینطور است. ما از توانایی های خود آگاهی داریم ، تقریباً سی سال است که از فن بداهه پردازی جمعی خود پیروی می کنیم و در پایان نتیجه ای را به بار می آورد که گاهی مردم را مجذوب خود می کند ، حداقل من چنین ارزیابی هایی را می شنوم.

– اما یک نوع ورزش موسیقی سنتی مانند آهنگ برای رادیو نیز وجود دارد …

– فکر نمی کنم رادیو همچنان به عنوان یک ارتباط دهنده برای ما باشد. البته ، ما کلیپ های ویدئویی را برای خود حفظ خواهیم کرد و در آلبوم جدید چند نامزد ویدیو وجود دارد. اما برای ما جالب تر است که در زمینه دیگری کار کنیم. به عنوان مثال ، ما برای دو ساخته خود یک ویدیو غزل ساختیم. در “برگشت ناپذیری” متن میخائیل کوزمین صدا ندارد ، اگرچه روی جلد است. اما موسیقی به راحتی اجازه ورود به او را نداد ، او بدون صدا باقی می ماند ، به راحتی می توان آن را خواند و روی موسیقی فرافکنی کرد. چنین مواردی برای من بسیار جالب تر از آهنگ های رادیو است.

– هر نویسنده ای در بعضی مواقع از خود احساس خستگی می کند. چگونه با این مبارزه می کنید؟

– نکته این است که ما موسیقی خود را نمی سازیم. وارد ما می شود و ما آن را بازی می کنیم. این اتفاق بی درنگ اتفاق می افتد ، مانند ورود به یک جریان. ما همه چیز را یادداشت می کنیم ، سپس قطعات مختلف را به یکدیگر متصل می کنیم ، چیزی اضافه می کنیم.

– یعنی هیچ جای خالی وجود ندارد؟

– هیچ کدام وقتی داشتیم از زندگی سیارات ضبط می کردیم ، من چندین طرح داشتم که بداهه نوازی کردیم ، آنها را زنده کردیم و خیلی بیشتر برای آنها ترسیم کردم. این بار ما اصلاً چیزی نداشتیم. این دقیق ترین راه است و این حرف های من نیست. شنیتکه یک بار گفت که همیشه یک پرتگاه ترسناک بین طراحی و تجسم وجود دارد و برای آشکار کردن هر آنچه در درون شماست ، ساده سازی لازم است. ابتدا به صورت نت ، سپس کار با ارکستر. در غیر این صورت ، مردم به سادگی فرصتی برای شنیدن آنچه در درون شما بازی می کند ندارند. و اشنیتکه تنها راه نجات را برای کوتاه کردن این مسیر – بداهه پردازی م determinedثر – تعیین کرد. مهمترین چیز در اینجا این است که این موسیقی پخش جریانی را که در درون ما پخش می شود به طور دقیق پیاده سازی کنید و سپس دقیقاً با آن کار کنید. همین. و خسته شدن از آن غیرممکن است ، شما نمی دانید لحظه بعدی چه چیزی به ذهن شما خطور خواهد کرد.

– با توجه به مطالب بالا ، من می خواهم بدانم که امروز نسبت به کارل مارکس اشتاد ، “Thrush Eggs” ، “قلب زنان” ، “Muscovites” و سایر بازدیدهای “Megapolis” چه احساسی دارید؟ < / p>

– Karl Marx Stadt یک پروژه بسیار روشن و یک الگوی رفتاری خنده دار است که به یک افسانه فرهنگی تبدیل شده است. مثل حکایتی که همیشه می گویید. در مورد “قلب زنان” ، “مسکویت” و دیگران ، ما هنوز هم این آهنگ ها را در کنسرت ها اجرا می کنیم ، آنها را رها نمی کنیم و آنها را دوست نداریم. اما برای ما بسیار جالب تر است که ترانه های قرن XXI را از آلبوم های “Supertango” ، “From the life of the planet” بخوانیم. ما این کار را با لذت بسیار بیشتری انجام می دهیم.

– آیا از آنچه جوانان اکنون به آنها گوش می دهند آگاهی دارید؟

– حدود سه سال پیش من در تاکسی بودم و معجزات مطلق را از رادیو شنیدم. می توان گفت موسیقی جوانان شانزده یا بیست ساله فقط مرا شوکه کرد. اول از همه ، لحن ها. آهنگ سازی جهان پاپ از بسیاری جهات صادقانه است ، به این معنی که درست ، راستگو و سرسخت است. زمانی بود که تقریباً یک علامت مساوی بین Pink Floyd و ABBA وجود داشت. اما در دهه هشتاد کلمه “پاپ” در صفحات Moskovsky Komsomolets ظاهر شد. و این حکم بود ، دو جهان از هم جدا شدند. اما دو سه سال پیش ، این موسیقی پاپ صادقانه ، ساخته جوانان ، مرا شوکه کرد. این تعطیلات عالی است. برچسب ما “Snegiri” حتی دارای شاخه ای از موسیقی جوانان Twenty Twenty است. ما قبلاً همه بچه ها را آزاد کرده و اجازه ورود داده ایم ، اما هنوز با نوه ها کار نکرده ایم. و طی یک سال گذشته ما بیست و چهار نسخه منتشر کرده ایم و هنرمندان بسیار خوبی مانند Polya Dudka و Khmyrov نیز وجود دارند.

– پرسیدن سوالات روزمره خیلی راحت نیست ، اما هنوز هم. چگونه خود را در شکل موسیقی حفظ می کنید؟ آیا مراسم خاصی دارید؟

– حداقل یک بار در سال ، به مدت یک ماه از پس زمینه مسکو ادغام شوید و سعی کنید در این مدت کار مهمی انجام دهید. هنگامی که لیوان خالی است ، لازم است شرایطی فراهم شود تا شهد الهی دوباره به درون آن سرازیر شود. امسال شش ماه با هم ادغام شدم و این خوشبختی بود. از مراسم ، پیاده روی اجباری قبل از صبحانه ، صبح روز کار فشرده با چیزهایی که به وضوح ذهنی نیاز دارند.

– آیا موسیقی هنوز هم شغل اصلی شماست؟

– گاهی اوقات وارد حالت نویسنده می شوم و به مدت یک سال و نیم از رادار محو می شوم ، در خانه ها و آپارتمان های دوستانم گشت می زنم و مهم این است که افراد اطراف من به یک زبان نامفهوم صحبت کنند. من نمی دانم دفعه دیگر چه زمانی این اتفاق می افتد ، اما من اغلب به آن فکر می کنم و از من در مورد آن س askedال می شود.