آندری ژیتینکین: “جنجال سانسور معنای خود را از دست داده است”

– آندره ، و شما اینجا هستید – 60. زمان نتایج اولیه – بگذارید بگوییم ، از نظر حساب؟

– نه ، من نتایج را جمع بندی نمی کنم. حساب می کنید ، می گویید؟ خوب ، پس اینطور است: من فقط در مسکو ، پس از فارغ التحصیلی از مدرسه شوچوکین ، از سال 1988 تا سال همه گیر ، بیش از 70 اجرا را به صحنه بردم! او در Sovremennik شروع کرد. سپس در تئاتر یرمولووا ، در “Snuffbox” ، در Vakhtangovsky و در “Mossovet” ، “On Malaya Bronnaya” ، در تئاتر ارتش روسیه ، در طنز ، سرانجام ، در تئاتر مالی ، و همچنین در سن پترزبورگ ، چلیابینسک ، مگنیتوگورسک به صحنه رفت. … وی در اسپانیا ، ایتالیا ، فرانسه به صحنه رفت. اکنون من حتی در مورد پروژه های مستقل صحبت نمی کنم ، ده ها مورد از آنها با بهترین هنرمندان روسی وجود داشت – لیودمیلا گورچنکو ، سرگئی شکوروف ، ایرینا کوپچنکو ، لیوبوف پولیشچوک ، دیمیتری ماریانوف ، اولگا کابو ، الکساندر دوموگاروف ، نیکولای فومنکو ، آلنا سویریدووا و بسیاری دیگر از هنرمندان شگفت انگیز …

به طور کلی ، من به شما می گویم که کشف هنرمندان همیشه بزرگترین راز است. اما خوشحالم که توانستم در راه خود با افراد جوان و بسیار با استعدادی ملاقات کنم – ستاره آینده “Intergirl” النا یاکوولوا ، که در نمایش من “برف” بازی کرد. دور از زندان نیست … “در ارمولوفسکی. سرگئی بزروکوف ، وقتی هنوز دانشجو بود ، نقش اصلی را در روان ، و سپس در محله قدیمی و در اعترافات ماجراجو فلیکس کرول در Snuffbox به او سپردم. ساشا دوموگاروف در مارات من بینوایان ، دوبوآس در فیلم دوست عزیز در صحنه موسووت و البته نیژینسکی در مالایا برونایا نقش مارات را بازی کرد. دانیل استراخوف که آن زمان برای دیگران ناشناخته بود ، در نقش دوریان گری در نمایش “پرتره دوریان گری” در برونایا ، زمانی که من کارگردان اصلی آنجا بودم ، چشمک زد. و دیما دیوزف در کار فوق العاده “عشق آزاد”! و البته ژنیا کریوکووا در عروس سیاه در نقش ژانت و سپس پورتیا در بازرگان ونیز در تئاتر موسووت و آنا کارنینا در ساخت نامی در برونایا …

– آندره ژیتینکین در روسیه جدید تحریک کننده اصلی تئاتر نامیده می شد – اولین بار فحش در بازی رسوایی شما “بازی مرد نابینا” شنیده شد. شما با جسارت هنرمندان را از تن در آوردید (اگرچه مارک زاخاروف در فیلم The Sage یک بار این اجازه را به خودش داد!). خوب ، دوباره ، مباحث ممنوع و گناه – شما همه اینها را داشتید ، بازی های ممنوعه انجام دادید.

– می دانید ، من این موضوعات را گناه نمی نامم ، و بازی ها – ممنوع! به عنوان مثال ، در اینجا ، در همان رسوایی ، همانطور که شما می گویید ، تولید “بازی چهره های کور” واقعاً فحاشی بود ، اما این فقط یک پیش زمینه بود و نه اصل زندگی تراژیک شخصیت های نمایش ، دو وخروویت ، که توسط زندگی آنها به گوشه ای رانده شده است. یا بیایید برهنگی را در نظر بگیریم – برای من هرگز این یک تکنیک ارزان قیمت نبوده است. هنگامی که شخصیت بزروکوف در نمایش “دیوانه” از بیمارستان روانپزشکی خارج شد و تصمیم به خودکشی گرفت و وضو گرفت ، او برهنه بود. و این در حال حاضر چیزی مقدس است.

– در رابطه با همه موارد فوق چقدر با مسئولان مشکل داشتید؟ یا این همه داستان از مجموعه “چگونه ما را خفه کردند” است؟ از این گذشته ، دیگر رژیم شوروی نبود که در حیاط خانه باشد.

– البته ، همه چیز در مقایسه آموخته می شود ، و من از کسانی نیستم که با گفتن احساساتی که در واقع فقط یک سایه رقت انگیز احساسات هستند ، امتیاز کسب می کنم. اما وقتی در تئاتر طنز “همو ارکتوس” را بر اساس نمایشنامه یوری پلیاکوف منتشر کردیم ، مخصوصاً رفقای هوشیار اطلاع دادند که در کجا باید آهنگی تولید شود که رئیس جمهور ما ذکر شده باشد. رفقا آمدند ، نگاه كردند و رفتند. “همو ارکتوس” بیش از 15 سال است که ادامه دارد و آهنگی که ویکتور پلنیاگرا اجرا می کند مدتهاست که مورد توجه واقع شده است.

– گهگاه هنرمندان خودشان مسئله سانسور را بیدار می کنند. و این حتی در مورد منع و آزار و اذیت نیست (در تئاتر مسکو ، شما می توانید هر هفت گناه مرگبار را ببینید ، و حتی بیشتر با جستجوی معنی در آنها). بسیاری معتقدند که این امر به عنوان یک موتور جستجوی هنری ضروری است.

– بحث در مورد سانسور معنای خود را از دست داده است ، زیرا امروز هر هنرمندی برای خودش تصمیم می گیرد که چه چیزی مجاز است و چه مجاز نیست. اوگنی واختنگوف جمله معروفی داشت: “از هنرمند س willال خواهد شد” … ایدئولوژی تغییر می کند و هنرمند دنیای خودش را می آفریند و او داور خودش است. هنر برای همیشه است!

با ورا واسیلیوا.







– امروز به چه موضوعاتی اهمیت می دهید؟ چه چیزهایی بیشتر – گذشته ، حال یا شاید آینده؟ در واقع ، در آخرین کار شما ، “سه بزرگ” ، چهره هایی از گذشته در تئاتر مالی – استالین ، چرچیل ، روزولت گرد هم آمدند. و در مورد پوتین ، مرکل ، ترامپ – آیا نمی خواهید کاری انجام دهید؟

– “فقط یک لحظه بین گذشته و آینده وجود دارد / این اوست که زندگی نامیده می شود …”. اولین نمایش سه بزرگ ، که برای من بسیار قابل توجه است ، مربوط به کنفرانس یالتا در سال 1945 است ، جایی که چرچیل ، روزولت و استالین دور هم جمع شدند. من مطمئن هستم که این داستان یکی از تحریک کننده ترین داستان هایی است که من تاکنون گذاشته ام! این مربوط به گذشته نیست ، حتی مربوط به حال هم نیست. این داستانی درباره آینده و دنیایی است که امروز در آن زندگی می کنیم … در پشت کتاب درسی خارجی و ماهیت مستند ، ما داستان افرادی را روایت می کنیم که مسئول آنچه که امروز در کره کوچک ما اتفاق می افتد هستند. و این گذشته اکنون آینده ما را رقم می زند … ما (من در مورد سازندگان نمایش صحبت می کنم ، هنرمندان فوق العاده واسیلی بوچکارف ، والری آفاناسیف ، ولادیمیر نوسیک) این کار را عمداً انجام دادیم. در “سه بزرگ” هیچ درست یا غلطی وجود ندارد ، هیچ خوب یا بد ، هوشمند یا احمقی وجود ندارد. هر سه نفر فقط افراد هستند و نحوه رفتار با آنها امروز به عهده کسانی است که در سالن نشستن نشسته اند.

– گوش کنید ، شاید زمان تحریکات در تئاتر ، به طور کلی هنر به پایان رسیده باشد؟ دیگر مرسوم ، مد روز نیست؟

– تحریک به خاطر تحریک هیچ ارزشی ندارد! و این در مورد مد نیست ، در مورد حس است ، اگر وجود دارد. و در “سه بزرگ” اوست! به عنوان مثال ، در پایان قرن بیستم ، در تئاتر شیک بود که دیوار به اصطلاح چهارم را تخریب می کرد ، مخاطب را درگیر صحنه صحنه می کرد. در راستای قرن تحریک کنونی ، آنها از قبل ماهیتی چندرسانه ای دارند – صفحه هایی که فیلمبرداری با یک دوربین پنهان بر روی آنها بازتولید می شود ، متن هایی که به دلیل رادارها و به همین ترتیب تراز می شوند و غیره. اما اکنون ، وقتی همه گیری خود را تنظیم کرده است و همه در همه صفحه هایی نشسته اند که از آن دیگر بیمار نیستند ، فقط منحصر به فرد بودن احساسات و عواطف زنده می تواند تعجب آور باشد. همانطور که لو نیکولاویچ تولستوی گفت: “هنر ارتباط احساسات است.”

– بله ، خدا آنها را رحمت کند ، با سیاستمداران. اما معاصران بزرگ ما ، مانند لیودمیلا گورچنکو – شما با او کار کردید. آیا نمی خواهید این تئاتر را که نمادین قرن بیستم است ، از نظر تئاتر درک کنید؟ علاوه بر این ، به نظر می رسد ، اجراهایی درباره کسانی که ما هنوز آنها را ملاقات کرده ایم و می دانسته اند چه کسانی در زندگی ما تأثیرگذار بوده اند ، به یک تئاتر تبدیل شده اند – “لوسی” در تئاتر واختانگف ، “گورباچف” – در تئاتر ملل.

– لودمیلا مارکوونا ، که من او را محبت لوسیندا صدا می کردم ، زیرا جرات نداشتم او را آمیکوشونسکی صدا کنم – لیوسیا ، همیشه شوخی می کرد که او بیش از یک بار با یک کارگردان کار نکرده است. و ما سه پروژه با او انجام دادیم: اولین – موزیکال “دفتر خوشبختی”. در آن زمان اوقات بسیار دشواری وجود داشت ، اما همه چیز واقعی بود: 50 نفر در ارکستر ، 30 رقصنده باله سلطنتی Gediminas Taranda ، ستاره های تجارت نمایش نیکولای فومنکو ، آلنا سویریدووا … او آواز و رقصید ، در عنصر خود احساس کرد ، زیرا برای هیچ کس راز این است که لیوبوف اورلووا همیشه بت گورچنکو بوده است.

یک بار قبل از اجرای “دفتر خوشبختی” به اتاق لباس او رفتم. به آینه نگاه کرد و با خودش صحبت کرد. “خوب ، من با لعنتش چه کار کنم؟” او پرسید. من در آستانه در یخ زدم ، تصمیم گرفتم که چیزی صمیمی باشد. اما او این عبارت را چندین بار تکرار کرد. و سپس پرسیدم: “چه کسی با اوست ، لودمیلا مارکوونا؟” و گورچنکو پاسخ داد: “با این پیری لعنتی”. یعنی او تا آخرین بار با زمان مبارزه کرد و حتی به نوعی این زمان را گم کرد. گاهی اوقات او را به جراحی پلاستیک محکوم می کنند ، آنها می گویند ، چقدر ممکن است؟! من هرگز محکوم نکردم ، زیرا او همه این کارها را برای حرفه و مخاطب انجام داد. سالها گذشت و او به نظر می رسید لیودمیلا گورچنکو یکسان است. علاوه بر این ، شکل او تغییر نکرد: همه کمر زنبورهای زن ، همان اندازه لباس جدید او.

و به طور کلی او یک شخص بسیار حیاتی بود. او هیچ رژیم غذایی نداشت: بعد از اجرا ، اگر در تور بودیم ، معمولاً در كنار یك رستوران متوقف می شدیم و آیا می دانید غذای مورد علاقه او چیست؟ یک استیک بزرگ با خون و یک لیوان شراب قرمز. او می توانست نان را با خاویار غلیظ پخش کند – و این همه نگاه شب است. او در حین اجرا چنان انرژی از دست می داد که لازم بود دوباره آن را پر کند.

یکی دیگر از پروژه های ما با وی نمایش “میدان نبرد پس از پیروزی متعلق به غارتگران است” بر اساس نمایشنامه ادوارد رادزینسکی در تئاتر طنز است. در اینجا او در یک دوئل با الکساندر شیروینت ، که بیش از یک بار در صحنه ، اما هرگز روی صحنه ، ملاقات کرد ، عالی بود. و پروژه سوم کمدی “خوشبختی تصادفی پلیس پیشکین” است ، جایی که گورچنکو دوباره با شریک سینمایی خود سرگئی شکوروف دیدار کرد. و این دوباره یک دوئل باشکوه بین دو هنرمند درخشان بود! تعبیر مدرن “بازرس کل” گوگول باعث خنده و گریه تماشاگران شد ، زیرا این لوودمیلا مارکوونا بود که تنظیم کننده این اجرا بود. متأسفانه همه چیز دیر به او رسید. او یک بازیگر واقعی و قدرتمند بود که تابع همه ژانرها بود. و امروز بسیاری ، از جمله من ، افتخار می کنند که آنها معاصر او بودند ، کسانی که افسانه را لمس کردند.

– سوالی برای قهرمان روز – آرزوی چه هدیه ای را دارید؟

– بزرگترین هدیه ای که دوست دارم دریافت کنم همکاری با هنرمندانم است که سالها شما را درک کرده اند. برای کار با نمایشهایی که دوست دارم مدتها روی صحنه ببرم. و مهمتر از همه – برای کار در خانه تئاتر …