ایوان آگاپوف بازیگر در مورد سوءقصد به عبدالوف و محبوبیت “در آستانه” صحبت کرد.

ایوان آگاپوف بازیگر مشهور شوروی و روسی به درخواست خبرنگار MK برای بیان خاطرات خود از الکساندر عبدالوف در آستانه هفتادمین سالگرد تولد این هنرمند برجسته پاسخ داد.

– من با او خیلی کار دارم: نه تنها در یک رختکن نشستیم – ما در یک روز – 29 مه – تولد داریم.

وقتی به تئاتر آمدم، عبدالوف قبلاً یک هنرمند برجسته بود. او حتی گفت که چگونه برای برخی عنوان نامزد شده است و عبارتی که با آن “هک شد تا مرگ” این بود: “محبوبیت ناسالم”.

نمی‌دانم او چقدر «ناسالم» بود، اما یکی از تماشاگران در ورودی سرویس به صورتش اسید پاشید – او به طرز معجزه‌آسایی طفره رفت. یک فرد دیوانه دیگر با تبر به دنبال او به اطراف آپارتمان دوید. البته محبوبیت در آستانه بود.

– فعالیت خلاقانه مشترک شما چگونه آغاز شد؟

– من دانشجو بودم ، مارک زاخاروف من را به فیلم “اژدها را بکش” دعوت کرد ، اولین تیراندازی در خارج از کشور بود ، الکساندر گاوریلوویچ نیز در آنجا ظاهر شد. خوشحالی بود که عبدالوف را زنده می دیدم، نمی توانستم باور کنم که در آینده در همان اجراها بازی کنیم، در همان فیلم ها بازی کنیم.

– آیا او به هنرمندان مبتدی کمک کرد، تذکر داد، تجربه را با آنها به اشتراک گذاشت؟

– عبدولوف به معنای واقعی کلمه با ایده ها سرازیر شد – هر آنچه را که به ذهنش رسید به راحتی به کارگردان ها و بازیگران داد. او مدام به جوانان کمک می کرد، در درونش انرژی زا بود و سعی می کرد دنیای اطرافش را روشن تر کند.

در عین حال، او فردی عمیقاً آسیب پذیر بود، خلق و خوی او به راحتی خراب می شد. او مستعد طغیان خشم، غم و اندوه و افسردگی بود. اما او همه اینها را پنهان کرد و برای مخاطبان و همکارانش فقط روحیه مثبت و خوب به ارمغان آورد.

عبدالوف می‌توانست در حال حرکت خطوط و متن‌هایی ارائه دهد. اگر او یک اجرا در ساعت 12 داشت و دومی در ساعت 19 – آنها یکسان نبودند. مارک آناتولیویچ به او اجازه بداهه نوازی داد، زیرا این استعداد واقعی را نشان داد: برای بسیاری، نقش “یک قدم به چپ، یک قدم به سمت راست – یک فرار” است. و الکساندر گاوریلوویچ از انجام یک کار دو بار متوالی خسته شده بود. و به طور کلی برای او مرز بین تصویر صحنه و او به عنوان یک شخص محو شده بود.

– یعنی روی صحنه زندگی کرد اما در زندگی بازی کرد؟

– یکی از اجراها از این جا شروع شد که او گوشه ای نشسته بود و چیزی می خراشید، سالن مدرسه محل عمل را تعمیر می کرد و سپس چراغ ها روشن شد و مونولوگ خواند. اما اجرا به هیچ وجه نمی توانست شروع شود: دو تماشاگر بر سر محل با هم دعوا کردند.

عبدالوف به سادگی برخاست و برای مدت طولانی به سمت آنها نگاه کرد. دعوا كنندگان آنقدر از خود دور شدند كه توجهي به آن نكردند. به نظر می رسید از این کار خسته شده بود و گفت – یا خارج از نقش یا از خودش: «آرام می شوی بالاخره؟ دست از کار نکش!” در سالن البته تشویق شد، همه خندیدند. افرادی که رابطه را مرتب کردند ساکت شدند. عبدالوف گفت: “همه چیز خوب است؟” – و به طور نامحسوسی به مونولوگ “سرازیر شد”.

و در زندگی او یک مخترع بود! او می‌توانست بگوید که برای تمرین دیر آمده است، زیرا از جنوب پرواز می‌کرد، گویا با جنگنده‌های نظامی. و در فرصتی دیگر، او اطمینان داد که یک پلیس راهنمایی و رانندگی که در حلقه ایستاده بود، او را به ماشین راه نداد، زیرا “نفر اول دولت رانندگی می کرد.”

به او نزدیک شدم: “الکساندر گاوریلوویچ، نفر اول اکنون در چین است، شما باید اخبار را تماشا کنید.” “اما من نگاه نکردم. بسیار خوب”.

آیا می دانید مهم ترین آن چیست؟ بعد از اجراها، پیراهن‌ها و کت و شلوارهایش را درآورده بودند – خیس بودند. و حتی زمانی که حالش خوب نبود، تمام تلاشش را می کرد، نیمه کاره کار نمی دانست، حتی سعی می کرد خودش بدلکاری های سینمایی انجام دهد. و ذره ای تمایل برای “خودنمایی” در این وجود نداشت.