در تئاتر هنری مسکو. چخوف “دریای خردسالان” را گشود

“چه دریا؟ نوجوان؟ ” – هر از گاهی قهرمانان داستانی به همین نام توسط آندری پلاتونوف می پرسند. برای آنها سخت است که وقتی در اطراف آن شن و ماسه داغ ، گاوهای گرسنه و مرگ وجود دارد ، به یک فنجان آب شیرین فکر کنند. و در اینجا دریاست: نه ساده ، بلکه عمیق ، تمیز ، پرخطر. در یک کلام ، یک رویا. اجرای جدید در صحنه کوچک تئاتر هنری مسکو چنین است. چخوف چند لایه ، دقیق بلور و به طرز وحشتناکی خنده دار است.

درباره اینکه چگونه تلاش های کارگردان ناتالیا نازارووا “دریای خردسالان” به یک معجزه جواهرات تبدیل شده است – خبرنگار “MK”.

شن و ماسه زرد ، چرخ دنده های حجیم و یک خورشید برقی در پس زمینه تاریکی صحنه را قاب می کند. اینگونه است که مناظر نمایش جدید تئاتر هنر بر اساس آثار ادبی نویسنده شوروی آندری پلاتونوف به نظر می رسد. اگر نقشه را نمی دانید ، ممکن است فکر کنید که ما در مورد یک پس از آخرالزمان کیهانی در میان ماسه های قرمز مریخ صحبت خواهیم کرد. این نسخه تئاتری “مریخی” ساخته ریدلی اسکات با بازی مت دیمون یا “جهنم” دنی بویل است. اما به محض اینکه مردم با ژنده پوش های کمرنگ روی صحنه ظاهر می شوند ، توهمات علمی-تخیلی در برابر واقعیت تاریخی واقعیت های شوروی متلاشی می شوند. اگرچه هنوز هم داستان و داستان در آنها جای دارد.

همانطور که می دانید خواندن پلاتونف نوع خاصی از لذت است. اول اینکه ، همه نمی توانند بر زبان داستان خود مسلط شوند. او از یک سو کاملاً اجتماعی است و از طرف دیگر صادقانه نق زده است. اما چطور غیر از این ، اگر نه به زبان رسمی آگاهانه ، وجود سوزان تعداد انگشت شماری از کارگران بدل کار در گاوداری گوشت “شروع خوب” را توصیف کرد ، که فقط در یک حلقه بسته از زبان بسته زبان ، چیزی برای انعکاس ، زندگی و عشق دارند.







کارگردان ناتالیا نازارووا این اجرا را یک کمدی خواند که نه تنها هنرمندان ، بلکه مخاطبان را نیز متحیر می کند. چون در حقیقت هیچ چیز برای خندیدن وجود ندارد. در اطراف – استپ های سوزان خورشید ، گرسنگی ، تشنگی ، مرگ و کارفرمایان بی رحم ، که مانند شمشیر داموکلس با نگرش خود بر سر کارگران بدبخت آویزان شده اند. امید به تنهایی مردم را در خود نگه می دارد. اما با او وقفه های ابدی وجود دارد. بنابراین ، خورشید برقی فوق العاده زیبا ، که آهنگر کمال (پاول واشچیلین) برای احیای دوباره اقتصاد ایجاد کرد ، در اولین دقایق کار خاموش می شود. و مزرعه دولتی برای آن پول خرج کرد ، اوه ، چقدر. آنها به یک معجزه علمی اعتقاد داشتند. و باز هم بیهوده …

اما ، همانطور که می دانید ، رویاپردازان جهان را متحول می کنند. یک شانس یا خدای (الکسی کراسننکوف) با یک دیسک خورشیدی آتشین در پشت سر خود ، در یک فرصت خوش شانسی که از این نزدیکی عبور می کرد ، یک فرد عجیب و غریب به نام نیکولای ورمو (اوگنی پره والوف) را برای شروع خوب فرستاد. یک مهندس بی ادعا و جدا تنها وقتی شروع به صحبت درباره یک مسئله فنی می کند ، تغییر شکل می دهد. به نظر می رسد که تبدیل می شود ، صدا از اهمیت فکر قویتر می شود و نگاه مطمئن می تواند مه را در ذهن روح از دست رفته از بین ببرد.

در اولین مونولوگ ، او به ارشمیدس روی می آورد: “قوی ترین نیرو ، بهترین اهرم ، دقیق ترین نکته در من یک شخص است. اگر شما زمین را چرخانده بودید ، ارشمیدس ، این اهرم نبود ، بلکه شما بودید. من به خودم تکیه خواهم کرد و بر آنها غلبه خواهم کرد ، از همه چیز پیشی خواهم گرفت – نه از این یک جهان. “

با این مانیفست ، اعضای مزرعه دولتی امید دیگری دارند – با قوس ولتایی خاک را بسوزانند ، تا آبهای خردسالان حیات بخش در زمین خشک شده آبیاری شود. اما ورمو یک رerیاپرداز محکوم به فنا است و چیزهای ملموس باعث اتفاق می شوند: برای مثال تخته ، میخ یا دینام. و تهیه آنها با یک ایده کارایی نخواهد داشت. نیاز به امید مشتی مانند رفیق زیبایی بوستالووا (ورونیکا تیموفیوا). او قادر است یک مزرعه دولتی ترتیب دهد ، بروکراسی ادارات شوروی را دور بزند و این افتخار را حفظ کند.







به لطف مهارت کارگردان ، که همچنین به عنوان تکرار کننده اخبار افلاطون عمل می کرد ، بیننده به راحتی تمام ثروت مواد – استعاره ، فلسفه ، شوخ طبعی ، حتی عرفان – را می خواند. در مدت 4 ساعت صحنه تئاتر به یک مدل کوچک از ایالت تبدیل می شود. در اینجا دستورالعمل های پوچ رهبری ، سو acute تفاهم حاد نیازهای ضروری ، کارهای مسخره ، غیرضروری و کاملاً غیرممکن ، نزدیکی افراد زنده و مرده وجود دارد.

اما نکته اصلی مردم هستند. حزب سلطنتی سلطنتی و بی انصاف Fedortovna (یولیا چباکووا) ، رئیس سرسخت مزرعه دولتی با نام خانوادگی اومریشچف (نیکولای سالنیکوف) ، دبیر بی رحم و بد شکل کمیته منطقه ای Upoev (آرتم ولووبوئف) ، همسران رنگارنگ ویسوکوفسکی (آرتم سوکلووا) و همسرش و همچنین گورتوپراو بوزف (والری تروشین) و شیر دوش آینا (آلنا خووانسکایا).

ناتالیا نازارووا می گوید: “این عملکردی است در مورد اینکه چگونه مردم در توهمات بزرگ جمعی قرار می گیرند و اینکه چگونه این توهمات منجر به فاجعه می شود.” مزرعه دولتی “Good Start” توسط تعداد انگشت شماری از ساکنان که هنوز بر اثر گرسنگی زیر زمین نرفته اند ، به تخته بریده شده است. اما دریای نوجوانان زیر 2 کیلومتر خاک مدفون مانده است. و امید … او آخرین همراه با خالق خود می میرد و سالن در صدای شاد شن و ماسه غوطه ور است ، که هرگز به دریا تبدیل نخواهد شد.