«نورما» بلینی در MAMT روی صحنه رفت

اپرای نورما اثر وینچنزو بلینی، بزرگترین نمونه سنت بل کانتو، در تئاتر موزیکال استانیسلاوسکی و نمیروویچ-دانچنکو به روی صحنه رفت. این یک رویداد واقعاً خارق‌العاده در صحنه روسی است – “نورما” تقریباً هرگز در روسیه روی صحنه نرفت ، کاملاً منطقی از این می ترسید که با الزامات بالای تکنیک تسلط آواز کنار نیاید. اول از همه، این در مورد طرف عنوان صدق می کند. در دنیای اپرا چنین می گویند: اگر نورما باشد، نورما هست، اگر نورما نباشد اجرا وجود نخواهد داشت. در تئاتر استانیسلاوسکی و نمیروویچ دانچنکو، نورما وجود دارد: خیبلا گرزماوا با شکوه. و بنابراین، با تمام ویژگی های مبهم تولید “نورما”، معلوم شد.

کریستین کنپ، کارگردان صحنه اپرا، اهداف بسیار روشنی را که توسط موسیقی دیکته شده بود، برای خود تعیین کرد و آنها را نه بیشتر و نه کمتر، به خوبی انجام داد. در مطالبی مانند اپرای بلینی، جایی که ارکستر در تابعیت مطلق از خوانندگان قرار دارد و حداکثر آزادی، راحتی و پشتیبانی را برای آنها فراهم می کند، یافتن و حفظ ارتباط ارکستر با صداها در طول اجرا بسیار مهم بود. با آنها “دوستی پیدا کنید” تا نوازندگان را مجبور کنید از گودال بیرون بیایند و از آواز خواندن کسانی که آنها را همراهی می کنند لذت ببرند. این کار آسانی نیست. و استاد Knapp آن را به خوبی حل کرد. ارکستر تحت رهبری او ظریف، اما بسیار رسا بود. بافت ارکستر بلینی متنوع است، رنگ ها، با همه آبرنگشان، جالب و پر از تفاوت های ظریف هستند – ساده، اما بسیار شیرین و برای گوش موسیقی قابل شنیدن. چیزی از دست نرفته بود، همه چیز مورد توجه قرار گرفت و به شنوندگان منتقل شد. معلوم بود که خواننده ها خوب کار می کنند. به همین دلیل است که آنها تمام تلاش خود را در حد تمام مهارت های آوازی و امکانات نمایشی خود به کار گرفتند. نویسندگان اپرا این ژانر را “تراژدی غنایی” نامیده اند که نیاز به مطالعه جدی دارد. تراژدی غنایی نوعی اکسیمورون است. با این حال، در موسیقی، چنین ترکیبی از ژانرهای به ظاهر ناسازگار به طور کامل تجسم یافته است.

همه چیز حول پریمادونا ساخته شده است: از اولین صداها، Khibla Gerzmava کسانی را که نه برای خیره شدن، بلکه برای شنیدن آمده اند، به اسارت زیبایی شناختی می برد. می توان به تفصیل توصیف کرد که تار او چقدر زیبا است، صدای او چقدر بی عیب و نقص است، چگونه او موفق می شود صدایی کامل، پرحجم و پرنده بر روی پیانو به دست آورد. چقدر در عین حال در تصویر متناقض او – یک کاهن اسطوره ای و در عین حال یک قهرمان رمانتیک غنایی – زنانه، دوست داشتنی، فداکار. البته سالن منتظر کاستا دیوای معروف بود و فکر می کنم کمتر شنونده ای وجود داشت که از آن ناامید شود.

شرکای اصلی گرزماوا – سرگئی کوزمین (پولیون) و لاریسا آندریوا (آدالجیزا) خوانندگان عالی ، هنرمندان کاریزماتیک ، از نظر فنی مجهز هستند ، با این وجود خود را در وضعیت دشواری می بینند – گاهی اوقات در تعادل پویا صداها ضررهایی وجود داشت. در صحنه های دوئت با گرزماوا، آندریوا گاهی اوقات صداهای بیش از حد اجباری داشت، کوزمین گاهی اوقات فاقد روشنایی صدا بود. با این حال، این روی تصویر کلی تأثیری نداشت و در کل اجرا تأثیر یک گروه هماهنگ با رهبر بلامنازع را در شخص Khibla Gerzmava گذاشت، همانطور که در واقع باید در این اپرا باشد.

دنیای موسیقی به خودی خود به عنوان نوعی پدیده بهشتی وجود داشت که در معرض دسیسه های مادی نبود. در همین حال، دسیسه های مادی بیان شده توسط صحنه نگاری ماریا ترگوبووا نسبتاً تهاجمی بود. قبل از تماشاگران (آنهایی که برای تماشا آمده بودند، نه گوش دادن) یک اینستالیشن تصویری قدرتمند را باز کردند. پنج تغییر منظره، که به نوعی منظره نامیدن آنها شرم آور است. اینها ترکیبات بصری تأثیرگذار مستقلی بودند که ساختارهای سفت و سخت، ماکت‌ها، ویدئو پروژکتورها، آدمک‌ها، مانکن‌هایی که افراد، اسب‌ها، درختان، خانه‌ها، کوه‌ها، اجرام آسمانی و غیره را به تصویر می‌کشیدند. از آنها سرکشی در مقابل چشمان ما تماشاگران برگزار شد. ویدئو پروجکشن در لحظه تغییر فرو ریخت و تماشاگران شاهد سوسو زدن فریم ها بودند. تمام اشیاء هنری در سایه های خاکستری ساخته شده اند. و فقط گاهی اوقات قرمز به عنوان منادی آتش آینده که نورما خود را قربانی می کند، به این کسل کننده بودن حمله می کند. از همان ابتدا این ظن وجود داشت که رنگ ظاهر شود، هرچند پیش پا افتاده بودن چنین تکنیکی امیدی را برای خوش ذوقی کارگردانان ایجاد می کرد. امید بیهوده بود: دیورامای نهایی با گستره های جنگلی با رنگ های روشن پر شد و یک گوزن اسباب بازی با اندازه بزرگ در پیش زمینه ظاهر شد که می تواند مشتریان فروشگاه Detsky Mir را خوشحال کند.

انصافاً باید گفت که همه این تاسیسات در واقع به شکلی بسیار پیچیده و جالب اختراع و طراحی شده اند. دراماتورژی خاص خود را دارد، حتی ایده ها. نکته دیگر این است که کاملاً مشخص نیست که این چه ربطی به اپرا به طور کلی و نورما به طور خاص دارد. بهتر است آنها را به عنوان یک نمایشگاه هنری ارائه کنیم و تماشا را با یک موسیقی متن جوی همراه کنیم.

دو دنیا برای یک اجرا خیلی زیاد است. کارگردان آدولف شاپیرو باید به نوعی شارون تبدیل می شد که باید به نحوی بین این دنیاها – دنیای آسمانی موسیقی و دنیای زمینی طراحی – تدبیر و ارتباط برقرار می کرد. مظاهر صریح ایده‌های کارگردان را نمی‌توان یافت – به جز اینکه به گول‌ها ظاهر مردان نظامی را می‌داد که لباس‌هایشان شبیه عکس‌های خبری تلویزیونی است. کشیش ها با لباس های افسران خدمات ویژه دهه 30 ارائه می شوند. ظاهراً این نیز مدعی مفهومی بودن است. با این حال، از آنجایی که همه این تصمیمات تصویری هستند، این یک واقعیت نیست که آنها متعلق به کارگردان هستند. کسی که با این وجود موفق شد کار اصلی را انجام دهد – دخالت نکردن خوانندگان برای اجرای سخت ترین قسمت های خود.

منتشر شده در روزنامه “Moskovsky Komsomolets” شماره 29039 مورخ 30 می 2023

تیتر روزنامه:
دو جهان – یک شاپیرو