چرا شاعره از ایالات متحده آمریکا ورا زوباروا ترجمه جدیدی از “داستان مبارزات ایگور” انجام داد.

– ورا، چرا دقیقاً “داستان مبارزات ایگور”؟ چه چیزی در این متن که با لایه ای ضخیم از پتینه چند صد ساله پوشیده شده است، به نظر شما نزدیک است؟

– “کلمه …” از همان ابتدا مرا مجذوب خود کرد ، از نوحه یاروسلاونا ، که در مدرسه حفظ کردیم. من به عنوان یک ساکن اودسا، و حتی یک دختر ناخدا، به ویژه به عناصر آب و باد، به وضعیت انتظار در ساحل حساس هستم. یاروسلاونا روی دیوار در پوتیول منتظر بود و دنیپر را صدا می کرد و من مادرم و شیب های تند بالای دریای طوفانی سیاه را تصور کردم که پدرم به آنجا رفت. همسران ملوانان همیشه یاروسلاونا هستند و خود ملوانان مانند شاهزاده ایگور شجاع بر تهاجم امواج و بادها غلبه می کنند …

برای من “واژه…” هیچ چارچوب زمانی ندارد. مشکلات قرن را منعکس نمی کند، اما خود قرن به آن نگاه می کند و سعی می کند خودش را ببیند. دامنه “کلمه …” تا حدودی با “کمدی الهی” در ارتباط است: بئاتریس خاص خود را دارد و سرگردانی قهرمان در جنگل تاریک وقایع و افکار و پایانی شاد با حرکت به سوی الهی. هیپوستاس (مادر مقدس پیروگوشا). و در عین حال، دیدگاه های غیر معمول استعاری و چند وجهی، از جمله، علاوه بر تاریخی، معنوی، فرهنگی، ادبی، روانی، سیاسی و مذهبی.

چرا نیاز به ترجمه جدید وجود دارد؟ آیا زبان روسی آنقدر سریع در حال تغییر است که مثلاً رونویسی Zabolotsky قدیمی به نظر می رسد؟

– خوب، چه کسی از این معیار با اشاره به ترجمه ادبی! مثلاً چند ترجمه از رومئو و ژولیت وجود دارد؟ Balmont، Apollon Grigoriev، Mikhailovsky، Radlova، Shchepkina-Kupernik، Pasternak – و این یک لیست کامل نیست. مترجم با انجام ترجمه معمولاً از همخوانی درونی با اصل یا ایده آن استفاده می کند. این همخوانی است که باعث ایجاد نگرش و بینش آن می شود. این یک فرآیند صمیمی است، حتی می توانم بگویم مرموز است، زمانی که شما به طور ناگهانی شروع به شکست در میدان تصاویری که از بیرون نفوذ می کنند، می شوید و در نقطه ای رزونانس مورد نظر رخ می دهد.

به ترجمه برگشتم، زیرا “کلمه …” را به روش خودم شنیدم. هم از نظر ریتمیک و هم مفهومی. «واژه…» سرشار از هارمونی های درونی، موسیقی درونی است که به نظر من نیازی به سازماندهی سیلابوتونیک ندارد. بنابراین، کاملاً شهودی، در یک آیه آزاد و فقط تا حدی تنظیم شده (نزدیک به یک سه گانه، همانطور که ایرینا رودنیانسکایا مشخص کرد) فرو رفتم.

در مورد جنبه مفهومی، اینجا اولاً به هیچ یک از مفاهیم موجود بویان بسنده نکردم. با شروع از رادیشچف که بویان را “شیرین ترین خواننده” می نامد، ویژگی های این ترانه سرا عملاً تغییر نمی کند. ژوکوفسکی بویان – “شادی سالهای باستان”؛ پوشکین یک “خواننده شیرین” دارد، دمبریست ها یک “خواننده شهروند” دارند، زابولوتسکی یک “بلبل پیر” پر از “قدرت های شگفت انگیز” دارد. بویان من اساساً متفاوت است. به تعبیر من این شاعر درباری است که مدح و ستایش را می ستاید و به کسی که باید ناسزا می گوید. او در لای با راوی مخالفت می کند که نه نویسنده است و نه بویان. راوی با بویان با کنایه برخورد می کند. این امر به ویژه در پایان مشهود است، جایی که دو نسخه از سرودهای مداحی آورده شده است. «بویان دا خودینا» فرمانروا را تجلیل می کند و راوی مدافعان «مسیحیان باشکوه از لشکریان پلید پلوفتسی» را تجلیل می کند.

و مورد علاقه اولگوا

Svyatoslavovs ترانه سرا

بویان دا خودینا

پس با زدن سیمها گفتند:

– برای سر بدون شانه سخت است،

دردسر برای بدن بدون سر

و سرزمین روسیه – بدون ایگور.

چهارشنبه:

برای سلامتی شاهزادگان و جوخه ها،

محافظت از مسیحیان با شکوه

از سربازان کثیف پولوفسیا!

درود بر شاهزادگان و گروه!

آمین

“کسوف (داستان کمپین ایگور)”. نقاشی V.M.Nazaruk.







– مشکل «گسترش از درخت اندیشه» را چگونه حل می کنید؟ چه تعبیری از این واژگان ارائه می دهید – همانطور که محققان تصور می کردند این یک بازتاب است یا یک سنجاب؟

– برای من این یک مانع نبود. موضوع خود به خود مطابق با مفهوم ترجمه حل شد. آندری زالیزنیاک، که صحت «کلمه…» را ثابت کرد و هوش مصنوعی را دریافت کرد که در اطراف سنجاب بیش از حد تصور می‌دوید. اما، از سوی دیگر، پرواز هنری می تواند بسیار گسترده باشد. در همان “کلمه در مورد کمپین ایگور”، کمی پایین تر، عبارت “من به درخت فکر می کنم” یافت می شود. درخت موجود است و ذهنی است، بنابراین ترکیب دو اندیشه – «اندیشه» و «درخت» – قطعاً در ذهن نویسنده امکان پذیر بوده است. من اساساً به همین موضوع رسیدم. و در زندگی، بین یک سنجاب و یک فکر، من همیشه یک فکر را انتخاب می کنم.

– چگونه با متن کار می کردید – دسترسی بین خطی بود یا مستقیم به متن؟ از چه لغت نامه هایی استفاده کردید، چگونه واقعیت ها را تطبیق دادید و مفاهیم آن زمان را به طور خلاقانه منعکس کردید؟

– من با توجه به اینکه چگونه این موضوع در مفهوم هنری قرار می گیرد، به همه روش های ممکن و قابل قبول برای خودم کار کردم، نسخه اصلی را با بین خطی عالی لیخاچف مقایسه کردم. مفهوم هنری اصلی ترین چیز برای ترجمه ادبی است. در غیر این صورت، این فقط یک پوشش است.

برای من کلمه… یک اثر ادبی است نه یک سند تاریخی. از آن می توان برداشتی از «سنت های دوران باستان» دریافت کرد، همانطور که با خواندن کتاب جنگ و صلح تولستوی می توان برداشتی از جنگ با ناپلئون داشت. مطالعه تاریخ از متن “کلمات …” غیرممکن است. علاوه بر این، این تصور به وجود می آید که خود نویسنده نمی خواست اثرش به عنوان یک سند تاریخی خوانده شود. در غیر این صورت چیزهایی را که یا با حقایق مخالف است و یا با هیچ چیز تأیید نمی شود، به وضوح در آن گنجانده نمی شود. به عنوان مثال، در ادبیات بیش از یک بار اشاره شده است که کسوف به دوره زمانی متفاوتی اشاره دارد (فقط در روز نهم بود، در حالی که در “کلمه …” کارزار ایگور با آن آغاز می شود). ثانیاً، ما هیچ مرجع تاریخی نه به ترویان و نه به «زمان ترویان» در هیچ کجا نمی‌یابیم. و بویان یک شخصیت تاریخی واقعی نیست. این بیشتر یک تصویر جمعی از خواننده است. و در مورد شخصیت های تاریخی، هیچ «کلمات طلایی» یا چیزهای دیگری که راوی به آن اشاره می کند، به زبان نیاورده اند. من به این و بسیاری از نکات دیگر در تفسیر توجه کردم و دیدگاه خود را در مورد کلمه … به عنوان اثری که وظایف هنری را توسعه می دهد، اثبات کردم.

– ترجمه شما چه تفاوت اساسی با تمام ترجمه های موجود دارد؟

– اول از همه، من یک تقسیم بندی جدید برای لای را به نویسنده و راوی معرفی کردم. راوی دقیقاً در مورد اختلافات ذکر شده در بالا نمی دانست – او از یک فضای متفاوت و غیر تاریخی است ، جایی که بویان و قرن های ترویان و “کلمه طلایی” و خیلی بیشتر در کنار هم هستند. نویسنده همه چیز را با هم ادغام می کند – راوی، بویان و شخصیت های “کلمات …” و پوشش جامعی از درک آنچه اتفاق می افتد ارائه می دهد.

دوم اینکه من به شکل دیگری به تصویر بویان برخورد کردم که قبلاً در مورد آن صحبت کردم. و ثالثاً به شخصیت سواتوسلاو اهمیت جدیدی بخشید.

شخصیت اصلی برای من ایگور نیست، بلکه سواتوسلاو است. این اوست که عمدا ایگور را به شکوه می رساند. چرا؟ ایگور دارای تعدادی ویژگی است که او را از سایر شاهزادگان متمایز می کند. اولاً طمع و پول خواری در ذات او نیست. او با رفتن به یک لشکرکشی، به دنبال تسخیر سرزمین های دشمن برای غنی سازی خود نیست. حداقل پایان روز اول نبرد را که ارتش ایگور پیروز شد، ارزش دارد. جنگجویان شروع به گرفتن طلا و نقره کردند، دختران پولوفتسی قرمز، و ایگور فقط علائم نبرد دشمنان، نمادهای پیروزی و قدرت را گرفت. این نشان می دهد که ایگور نقش ارزش های ناملموس را درک می کند. از بین همه شاهزادگانی که توسط سواتوسلاو در کلام طلایی خود محکوم شده اند، شاید فقط ایگور بتواند برای یک ایده به کارزار برود. این دقیقاً چنین مبارزاتی بود که سواتوسلاو که رویای اتحاد روسیه را در سر می پروراند.

سواتوسلاو از شاهزادگان می خواهد که به “رکاب های طلایی برای جرم این زمان، برای سرزمین روسیه، برای زخم های ایگور” قدم بگذارند (که اتفاقاً ما چیزی در مورد آن نمی دانیم). هیچ کس به این پاسخ نمی دهد. هیچ کس به جز اوولور نزد ایگور نمی رود و خدا راه را به او نشان می دهد. پس چرا تماس گرفته شد؟

فقط یک توضیح وجود دارد: کلمه طلایی به گوش ایگور فرستاده شد. نشانه آن بود که کفر متوقف شد و به او عزت داده شد. نه مردم، نه شاهزادگان و نه بویان، بلکه سواتوسلاو شخصاً سرنوشت ایگور و سرزمین روسیه را در یک سطح قرار داد.

برای چه چیزی به آن نیاز داشت؟

– اتصال مکانیکی اراضی باعث تقویت مواضع نمی شود و یکسان سازی واقعی وجود ندارد. سواتوسلاو یک جنگجوی عالی بود – او کوبیاک را اسیر خود کرد و دارایی روسیه آینده را افزایش داد. و در عین حال فهمید که این به تنهایی نمی تواند به قدرتی پایدار دست یابد. زمین ها مزیت مادی غیرقابل انکاری ایجاد می کنند. با این حال، بدون تقویت موقعیت ها، می تواند به یک عامل منفی تبدیل شود. اشاره ای به این موضوع در تصویر رودخانه استوگنا وجود دارد که “جریان ها و نهرهای خارجی” را بلعید، اما “جریان بد” خود را با این کار اصلاح نکرد، بلکه فقط روستیسلاو جوان را کشت.

توسعه و تقویت پارامترهای موقعیتی که به تحکیم زمین های مین گذاری شده کمک می کرد، ضروری بود و یکی از این پارامترها اتحاد شاهزادگان بود. سواتوسلاو بقیه عمر خود را وقف ایجاد یک ائتلاف می کند.

در کلام طلایی خود ، او ایگور را فقط به این دلیل سرزنش می کند که نابهنگام صحبت کرده و برنامه های خود را با او در میان نمی گذارد. او ایگور را به خاطر بی فکری و آرزوهای بلندپروازانه سرزنش می کند ، اما در مقایسه با آنچه در مورد ایزیاسلاو و وسلاو می گوید ، اینها فقط چیزهای کوچکی هستند. سرزمین روسیه شاهزادگان شجاع بسیاری را به دنیا آورد ، اما به دلایلی همه آنها فقط بدبختی را برای او به ارمغان آوردند. هم شاهزاده اولگ و هم شاهزاده وسلاو و سایر شاهزادگان در کلمه طلایی به عنوان ویرانگر سرزمین روسیه توصیف شده اند که نقشه هایی را از برادران خود فتح کرده و روسیه را تضعیف می کنند.

تفاوت اساسی آنها با ایگور این است که اهداف آنها با منافع روسیه مطابقت نداشت. روسیه تکه تکه شده نیازی به تقویت حاکمیت های فردی و رونق املاک نداشت. روسها برای پایان دادن به نزاع و تقویت قدرت خواستار اتحاد شدند.

آیا سواتوسلاو تنها کسی بود که این را فهمید؟

– سواتوسلاو فهمید که در حال از دست دادن قدرت است. او همچنین فهمید که ایگور نوع ایده آل حاکم برای روسیه در آن زمان بود، زیرا او نه به ثروت، بلکه به شهرت اهمیت می دهد. در مورد طغیان غیرمنتظره ایگور، بی پروایی فداکارانه و غیرانتفاعی گاهی اوقات عامل تعیین کننده ای برای پیروزی می شود، همه چیزهای دیگر نسبتاً برابر هستند. علاوه بر این ، ظاهراً سواتوسلاو امیدوار است که ایگور با یادآوری تجربه سرزنش جهانی ، درسی از عمل بی پروا خود بیاموزد. این تور شناور Vsevolod نیست، که احتمالاً هر درس برای او بی فایده است، زیرا خون را نمی توان رام کرد.

بنابراین، از طریق مقایسه با شاهزادگان دیگر، مجموعه ای از ویژگی ها به تدریج ظهور می کند که ایگور را از بقیه متمایز می کند. در کلام طلایی ، سواتوسلاو نه تنها از شاهزادگان می خواهد که متحد شوند و در دفاع از ایگور بیرون بیایند ، بلکه به تدریج نظری در مورد انحصار او آماده می کند. همه این نکات در ترجمه من منعکس شده است.