صحبت کرد <ول> ولاد از کودکی در تجارت نمایش فعالیت داشته است. ابتدا “Fidgets” ، سپس موفقیت در دوئت “Smash!” ، یک کار انفرادی و تمرین شرکت در نمایش های تلویزیونی با مشخصات بالا ، که برای بسیاری از موسیقی دانان روسی معمول است. در “عصر یخبندان” ولاد با النا ایلینیخ اسکیت بازی می کند و بازی های پرشور آنها کاملاً قابل پیش بینی بر روی مردم تأثیر می گذارد: آنها لذت می برند ، خشمگین می شوند ، آزار می دهند. MK با ولاد توپالوف درباره عشق روی یخ ، یک برنامه روزمره جدید و رسوائی ها بحث و گفتگو کرد. p>
– از بین همه شرکت کنندگان در “عصر یخبندان” ، شما و رجینا مطمئناً برجسته هستید. زوج های متاهل همیشه توجه مردم را به خود جلب می کنند ، به خصوص اگر طبق فیلمنامه نمایش ، آنها با شرکای دیگر سوار شوند. آیا شما و رجینا بلافاصله توافق کردید که در آن شرکت کنید؟ strong>
– بلافاصله نیست. واقعیت این است که ایلیا اوربوخ در سال 2007 با من در “عصر یخبندان” تماس گرفت. بعد رسیدم ، چند ساعت سوار شدم و فهمیدم که اصلاً مال من نیست. او جوان و گستاخ بود و تصمیم گرفت که اسکیت روی دختران باشد ، و من یک بچه هستم و بوکس می کنم. و وقتی سالها بعد ، دوباره از من دعوت شد ، بلافاصله گفتم: “نمی خواهم”. رجینا هم شک داشت. اگرچه او دختر و پسر من است ، اما من او را با نان غذا نمی دهم – بگذارید شما را مسخره کنم ، مشخص بود که چنین پروژه هایی زمان زیادی را می گیرد. و بالاخره او یک مادر است. ما مدت ها مشاوره کردیم ، اگرچه من مطمئن بودم که رجینا از شرکت در عصر یخبندان سود خواهد برد ، او یک فرد رسانه ای است و برای این برنامه واقعاً به مخاطبان احتیاج دارد. در مورد من ، من حتی با سرگئی لازارف ، که زمانی در این نمایش شرکت داشت ، مشورت کردم و او بلافاصله به من گفت: “موافقم”. اما وقتی سی و پنج ساله شدم ، ظاهراً شروع به تنبلی کردم و به همین دلیل برای مدت طولانی سعی در انجام این کار داشتم. و قرنطینه من را تحت فشار قرار داد. وقتی همه ما رسماً تعطیل شدیم ، همه کنسرت ها و فیلمبرداری لغو شد ، فهمیدم که در خانه مانده ام. معلوم شد که همسرم مشغول کار است و من روی مبل خواهم خوابید. بهتر است بروم و کاری انجام دهم. p>
– شما قبلاً تجربه شرکت در پروژه های تلویزیونی را دارید ، جایی که روح ماجراجویی حاکم است. “عصر یخبندان” را از نظر خطر چگونه ارزیابی می کنید؟ strong>
– من در “آخرین قهرمان” و “مسابقه قهرمانان” شرکت کردم ، اما به اندازه “عصر یخبندان” برای سلامتی خطرناک نبود. p>
– و این با وجود این واقعیت است که شما یکی از کسانی هستید که “جوان و ورزشکار” خوانده می شوید … strong>
– همه ما اینجا هستیم – منظور من خودم و سایر اسکیت بازهای غیرشکل – ورزشکار و جوان هستند. اما ، یک بار روی یخ ، بلافاصله فهمیدیم که تمرینات ورزشی ما اصلاً ارزش ندارد. در اینجا ، گروه های عضلانی کاملاً متفاوتی درگیر هستند ، شما بارهای مختلفی را تجربه می کنید ، حتی باید متفاوت فکر کنید. همه اینها بسیار دشوار است ، و شاید بتوان گفت با آخرین قدرت خود بیرون می رویم. امروز صبح به بیمارستان رفتم تا از زانوی خود عکس بگیرم ، زیرا همه چیز آبی است ، درد می کند ، راه رفتن سخت است ، من به آمپول ، ماساژ و غیره احتیاج دارم. آموزش مانند نوعی روز کوهی است و همه به دلیل اینکه از یکدیگر خسته شده اند کمی شروع به سگ زدن می کنند. p> ولاد توپالوف و النا ایلینیخ در نمایش یخی. عکس: ویکتوریا پوپلاوسکایا span>
– احتمالاً در چنین لحظاتی می توانید پشیمان شوید که درگیر این نبرد یخی شدید؟ strong>
– پشیمان نیستم ، اگرچه وقتی موافقت کردم ، کل فشار روانی جسمی و روحی را درک نکردم. اما بیرون آمدن از منطقه راحتی برای هر کسی خوب است. به عنوان مثال ، من مدت زیادی است که تابع کسی نیستم. و روی یخ من عملاً هیچ کس نیستم ، شریک زندگی من به من می گوید که چه کاری باید انجام دهم ، او می تواند فریاد بزند ، به من اشاره کند که کجا اشتباه می کنم. احتمالاً فقط همسرم می تواند با چنین لحنی با من صحبت کند و بعد این حرف را نمی زند. اما سرانجام مطمئناً انضباط و تقویت می کند. p>
– زندگی تور در حال حاضر فعال ترین نیست ، اما کنسرت ها اتفاق می افتد. ظاهراً نگرانی های موسیقی شما باید فدای تلویزیون شود؟ strong>
– برنامه زمانبندی پروژه دشوار است ، و علی رغم این واقعیت که زندگی تورهای من به اندازه دیگران زیاد نیست ، چندین تداخل از قبل وجود داشت و من مجبور شدم کنسرت ها را دو بار لغو کنم. به طور کلی ، در اینجا هیچ کس کسی را مجبور به کار سخت نمی کند و تمام آنچه که از من می خواهد این است که هفته ای یک بار در حین فیلمبرداری روی یخ باشم. من مانند بسیاری از فصول قبل اصلاً لازم نیست که به تمرین بروم. اما یک داستان عجیب در فصل جدید اتفاق افتاد. هم ایلیا اوربوخ و هم کل تیم پروژه می گویند که این بار شرکت کنندگان آموزش های زیادی می بینند. آنها از ده صبح تا نه شب روی یخ ها آویزان می شوند. و ، به نظر من ، این در نتیجه منعکس می شود ، زیرا همه بسیار خوب اسکیت می کنند. p>
– ممکن است از خارج به نظر برسد که دختران ستاره راحت ترند ، زیرا به یک معنا می توانید در پشت یک شریک حرفه ای پنهان شوید. و شما تقاضای کاملا متفاوتی دارید ، مخصوصاً وقتی صحبت از پشتیبانی و سایر عناصر می شود … strong>
– پشتیبانی وحشتناک ترین آزمون برای من است. و این ترسناک است نه برای خودتان بلکه برای شریک زندگی شما. احتمالاً اینجا برای ما کمی دشوارتر از دختران غیرحرفه ای است. البته ، مینیاتور اولگا کوزمینا با الکساندر انبرت دو متری فقط پرواز می کند ، می چرخد و می چرخد. به نظر می رسد فوق العاده تماشایی است ، و آنها از نظر امتیاز رهبران قابل پیش بینی هستند. اما در نیمه دوم پروژه ، من درک می کنم که حمایت سخت ترین کار نیست. می توان آنها را آموخت ، این یک مسئله عملی است. یافتن تراشه دشوارتر است. من و لنا جنبه قدرتمند خود را داریم – احساسات ، جذابیت و به جرات می توانم بگویم هنرمندی. ما خیلی خوب مکمل یکدیگر هستیم و به عنوان یک بازیگر خوب کار می کنیم. ما یک جفت شدن مشخص داریم ، دو نفر ما یک نفر هستیم و موارد زیادی در پروژه وجود ندارد. p>
– بسیاری متوجه این موضوع شده اند و حتی کسی از هاله عاشقانه اطراف زن و شوهر شما آزرده می شود. و مطمئناً مردم دلایلی برای شایعات درباره اینکه چه کسی با چه کسی آنجاست …
دارند
– اینستاگرام با کامنت زیاد می شود ، اما من به آنها توجه نمی کنم. همه اینها بسیار واضح و قابل درک است و ما آماده چنین تحولاتی در وقایع بودیم. هنگامی که شما با همسرتان در یک پروژه هستید ، مطمئناً اظهارنظرها با روحیه این جمله آغاز می شود: “چرا دختر دیگری را چنین بغل می کنی؟” ، “اگر من رجینا بودم ، مدتها فکر می کردم”. به طور کلی ، همسر من النا ایلینیخ و من با همه اینها به شیوه بازیگری رفتار می کنیم. اغلب داستان های عاشقانه در فیلم ها ، روی صحنه یا روی یخ وجود دارد و نمی توان آنها را بدون عشق رسمی شخصیت های اصلی روایت کرد. نمی توانید بدون لمس یکدیگر ، بدون در آغوش کشیدن و نزدیک شدن چهره به چهره ، فلامنکو برقصید. p>
– برای موسیقی دانان و بازیگران ، پروژه های تلویزیونی مانند عصر یخبندان اکنون قسمت مهمی از مشاغل آنها است. بدون آنها غیرممکن به نظر می رسد ، اما باید نگرش درستی نسبت به آنها ایجاد کنید. این تجربه یخ چه چیزی به شما داد؟ strong>
– من فکر نمی کنم دشوارتر از “عصر یخبندان” چیست ، بنابراین این تجربه به من کمک زیادی خواهد کرد. من دیگر از این نوع سختی نمی ترسم. اما من می فهمم که با افزایش سن ، سلامت جسمی خودش احساس می کند. بهبود دیگر مانند بیست سالگی نیست. و نگهداری قالب برای یخ معنی زیادی دارد. این شامل تغذیه مناسب ورزشی ، مکمل های غذایی ، خواب و البته عدم الکل می باشد. این اتفاق افتاد که اکنون اولویت اصلی زندگی من یخ است. نه یک کودک ، نه یک خانواده ، نه موسیقی ، بلکه یخ. تمام فعالیت های من این است که فردا در تمرینات فرم خوبی داشته باشم. این بدان معنی است که هیچ استودیویی در شب وجود ندارد ، زیرا صبح من به راحتی نمی توانم اسکیت بازی کنم. البته چنین برنامه ای برای من ناراحت کننده است. من کاملا از زندگی افتادم. دوست و شریک تجاری من می گوید که یخ من آن را بدست آورد ، زیرا ملاقات با آن غیرممکن است و کل شرکت با برنامه من سازگار است. اما من نمی توانم در این مورد کاری انجام دهم. حداقل تا ماه نوامبر. p>