” الكساندر به یاد می آورد “در جوانی ، بازیگر تئاتر Sovremennik ، واقعاً می خواستم جلسات تاریخی و منحصر به فرد با استعدادترین افراد را ثبت كنم. OLESHKO . – من با یک سری مصاحبه “جلسه” ، آنها را در باشگاه افراد تجاری سازماندهی کردم. ژوانتسکی موافقت کرد. بلافاصله وی پرسید: “چه کسی قبلاً شرکت کرده است؟” من یک لیست قابل توجه نشان دادم و گفتم که لودمیلا گورچنکو مقابل او بود. او به لیست نگاه کرد: “خوب. بیا دیگه. سالن از مین پاکسازی شده است! ” مدیر هنری باشگاه النا داناوسكایا همیشه می خواست كه جلسات خلاقانه با س withالات مخاطبان مطمئن باشد. میخائیل میخائیلوویچ به من گفت: “کنارم می نشینی ، دور نشو. ما از روی چهره آنها خواهیم فهمید ، شاید آنها برای ما آماده نباشند. ” چهره های مخاطبان واقعاً متفاوت بود و همانطور که مشخص شد همه آنها واقعاً آماده نبودند. با کمال تعجب ، اما واقعیت: ژوانتسکی عصبی بود ، شروع به خواندن چیزی کرد ، حرفش را قطع کرد ، ورق های دیگر کاغذ را از نمونه کارهای خود بیرون آورد و به حضار گفت: “این همه ما را نجات می دهد.” خیلی زود همه چیز اتفاق افتاد ، روحیه بهتر شد – و عصر فوق العاده شد !!! درخواست ها و س questionsالات مخاطبان وجود داشت. دو ساعت و نیم شادی ناب !!!
و 10 سال بعد ، وقتی تلویزیون در زندگی بازیگری من در فرودگاه ظاهر شد ، در فرودگاه با دیدن من ، ژوانتسکی به سمت من آمد: “آیا می توانم با شما صحبت کنم؟” من همزمان با ترس و خوشحالی جواب دادم: “هرچه می گویی ، میخال میخالیچ ، این در واقع یک واقعیت از زندگی نامه من است – ZHVANETSKY WOMING TO ME !!!”
من جزئیات آن مکالمه را به خودم می سپارم ، فقط می گویم که حمایت کننده و الهام بخش بود! خداحافظی کردیم ، 20 دقیقه بعد دوباره در بازرسی از چمدان با هم دیدار کردیم. باز هم خداحافظی کردیم. بعد از 10 دقیقه دوباره ملاقات کردیم – در اتوبوسی که ما را به هواپیما رساند. او اول بیرون آمد و ما خداحافظی کردیم. بعد از 7 دقیقه ، معلوم شد که ما کنار هم ، شانه به شانه هواپیما نشسته ایم. او گفت: “من می خوابم ،” و ما دوباره خداحافظی کردیم. به محض ورود ، ترک هواپیما ، نشسته در اتومبیل های مختلف ، دوباره خداحافظی کردیم. دو ساعت بعد ، به هتل رسیدم و در پذیرش با ژوانتسکی دیدار کردم. معلوم شد که ما در یک هتل زندگی می کنیم. او ورود را انجام داد و ما خداحافظی کردیم. پنج دقیقه بعد در آسانسور دیدیم. بی صدا آنها به طبقه چهارم صعود کردند. وقتی آنها از آسانسور پیاده شدند ، میخائیل میخائیلوویچ پرسید: “ببخشید ، آیا در یک اتاق زندگی خواهیم کرد؟” p>
آخرین باری که او را یک سال پیش در تئاتر واختانگوف دیدیم – او به نمایش ما “مادموازل نیتوش” آمد … در طول وقفه ، من و ماشا آرونوا به صندوق او رفتیم. آنها بغل کردند ، خندیدند … همانطور که معلوم شد ، آخرین بار … “ p>
همچنین ببینید: “شهردار سابق اودسا داستان جعبه ودکا را از ژوانتسکی تعریف کرد” strong>