ماریا ترگوبووا ، هنرمند تئاتر ، درباره کار دشوار با Reichelgauz

– اغلب” شیک ترین هنرمند مسکو “نامیده می شوید. از این نظر چه احساسی دارید؟

– بله؟ من آن را نشنیده ام. و اگر می شنیدم ، احتمالاً احساس ناخوشایندی را تجربه می کردم. به طور کلی ، من در مورد این واقعیت که کسی یا چیزی ناگهان مد روز معرفی شود بسیار مشکوک هستم. برای من کاری که هر هنرمند (کارگردان ، آهنگساز ، بازیگر و …) انجام می دهد مهمترین کار است – خواه لمس کند یا نه. اگر اینگونه باشد ، من علاقه مند هستم ، در غیر این صورت ، مد بودن این شخص یا کار فرقی نمی کند. فقط جالب نیست که به آن فکر کنید ، به دنبال معانی بروید ، عمیق تر شوید.

– آیا در تئاتر مد وجود دارد؟

– بلکه محبوبیت. چنین تمرکز جمعی وجود دارد. این مانند حیوانی است که مدام به دنبال غذا است. کسی یا چیزی خیلی سریع می تواند در میدان دید این جانور قرار گیرد و به همان سرعت فراموش شود یا از آن بیزار شود. چون این جانور یک خوراک خوشمزه است. او دائما در پی طعم و بوی جدید است. این هنرمند با تلاش برای شیک پوش و مشهور بودن سعی می کند چیزی را که از قبل وجود دارد مطابقت دهد. او یک مسافر دیرهنگام می شود ، همیشه دنبال آخرین ماشین می دود. و بدون فکر کردن در مورد مد و ارتباط ، در جستجوی مداوم معانی و اشکال ، به راننده قطار خودش تبدیل می شود. اگرچه مسیر حرکت آن ممکن است با مقصد محبوب و توریستی منطبق نباشد. شخصاً گزینه دوم برای من جالبتر است.

– روندهای کنونی چگونه بر دید هنرمند تأثیر می گذارند؟

– دید هنرمند تحت تأثیر همه چیزهایی است که می بیند ، می شنود ، احساس می کند ، تشخیص می دهد ، لمس می کند. همه اینها به کتابخانه داخلی آن می رود. بعلاوه ، شما باید به نوعی با این دانش ارتباط برقرار کنید. و تفاوت زیادی در روندهای فعلی یا غیر جاری وجود ندارد. این فقط در قفسه های مختلف همان ذخیره قرار دارد. در صورت لزوم می توانید استفاده کنید ، اما نمی توانید.

“پدر می ترسید که مخاطب بیش از حد خسته شود ، و من از این سرگرمی بیش از حد می ترسیدم”

– در عرض چند ماه ، دو نمایش کاملاً شخصی در مدرسه نمایش معاصر ظاهر شد ، که شما آن را به عنوان یک هنرمند طراحی کردید – “Faina. اچلون “و” همه اینجا “. کار روی داستان خانوادگی شما چگونه بود؟

– نمایش “Faina. اچلون “ویژه من است. کار بر روی آن دقیقاً طبق معمول پیش نرفت. این نمایش داستان واقعی مادربزرگم را روایت می کند. این تقریباً یک تئاتر مستند است. و من نمی خواستم هیچ سرگرمی و جذابیت اضافی برای مخاطب پیدا کنم. برعکس ، من دائماً سعی می کردم همه چیز را به حداقل ، به بخل کاهش دهم ، که به طور کامل موفق نشدم. من می خواستم مخاطبان فقط بی سر و صدا بنشینند و گوش کنند ، و سپس با هم بورچ بخورند و متفرق شوند ، هر کدام به مادربزرگ خود فکر کنند.

– اما سرگرمی به صورت یک سیستم عامل تکان دهنده ، به عنوان مثال هنوز هم ظاهر می شود. چه چیزی در اجرا شکست خوردید؟

– تئاتر یک هنر جمعی است. این جذابیت عظیم و بی قید و شرط خود را دارد ، اما یک خطر نیز وجود دارد. در سطح اختراع ، یک داستان مختصر و روشن اغلب در ذهن شکل می گیرد. سپس ایده های همه نویسندگان با هم تلفیق می شوند ، و عملکرد رئوس مطالبی را به خود می گیرد که همیشه با آنچه در ابتدا آرزو داشتید شبیه نیست. و مدیر اینجا ، مانند یک سرآشپز ، تصمیمات خونینی می گیرد: در آخر چه چیزی – بورشت ، کیک ناپلئونی یا سوشی. اینها افکار کلی است. به طور کلی ، من همیشه درک کار خودم بعد از نمایش برتر دشوار است. از یک طرف ، در هر پرفورمنس گروهی از کارها را می بینم که می توانست و باید بهتر انجام می شد. و در عین حال ، وقتی که اجرا از قبل متولد شده است ، هم من و هم همه کسانی که این کار را انجام داده اند ، آن را به همان شکلی که دوست داریم دوست داریم. این مثل این است که در مورد کودک صحبت کنید: همه چیز خوب است ، فقط اگر چشم ها از رنگ دیگری بهتر باشند. شما می توانید در اوقات فراغت خود تجزیه و تحلیل کنید و تصور کنید که چگونه انجام این کار با تندتر یا مینیمالیستی تر امکان پذیر است. اما این بیشتر یک تمرین حرفه ای مغز است تا یک موضوع مصاحبه.

– چگونه روابط کاری خود را با جوزف ریچلگاوز هنگام کار در “فاینا” توسعه دادید؟ کارگردان و هنرمند یا پدر و دختر است؟

– من کاملاً مطمئن هستم که اقوام نباید با هم کار کنند. و من و پدرم مدت زیادی است که کار نمی کنیم. اما این نمایش … حتی کاملاً نمایشی هم نیست. برای من ، این یک عمل هنری به یاد مادربزرگم است. در این مورد ، به نظر من ، برای پاپ ایجاد یک هنر جدید آنقدر مهم نبود که بتواند یک داستان شخصی و بسیار مهم را برای او به اشتراک بگذارد ، که خود می تواند پاسخ همه را به همراه داشته باشد. البته این نیز یک کار نسبتاً دشوار است. بنابراین ما به نوعی به شکل خاصی با او همزیستی کردیم. درست است ، آنها همیشه بحث می کردند. پدر می ترسید که مخاطب بیش از حد خسته شود و من از این لذت زیاد می ترسیدم. النا سانائوا هم از نظر لفظی و هم از نظر نقشی نقش بزرگی داشت. بازیگری درخشان که به خودش اجازه می دهد بازی نکند. در عین حال ، نوعی جدا شدن و اصالت شگفت انگیز وجود دارد.

– آیا النا وسولودوونا به نوعی مادربزرگ شما را یادآوری کرد؟

– کمی نیست. یک شخص کاملاً متفاوت از نظر خارجی و داخلی. مادربزرگ فردی فوق العاده شاد و قلدر واقعی بود. اولین چیزی که از او به یاد می آورید خنده های بی قید و شرط مداوم است. با این خنده بی وقفه به خودش ، به همه اطراف ، به موقعیت ها ، او هم لحظات شاد و غم انگیز زندگی نسبتاً دشوار خود را تجربه کرد. و النا وسولودوونا در این اجرا بسیار آرام ، بسیار متفکر ، حتی عاقلانه است. اما متناقض این است که در غیاب مطلق هیچ شباهتی ، برای من هنوز داستان مادربزرگم است که به هواپیمای دیگری عبور کرده است. صفحه هنر.

– اگر اشتباه نکنم ، شما در فیلم تلویزیونی پدرتان “اچلون” بازی کردید. آیا تاکنون فکر کرده اید که بازیگر شوید

– من حدود شش ساله بودم. خدا را شکر ، در حدود این سن یا کمی بعد ، این افکار به پایان رسید. به نظر من بازیگر حرفه ای بسیار دشوار و وابسته است. به هیچ وجه مال من نیست.

– پس از نمایش برتر فیلم “همه چیز اینجا” ، جوزف لئونیدوویچ بارها و بارها شما را شاگرد مورد علاقه دیمیتری کریموف خوانده است. آیا می توانید او را پدر تئاتری خود بنامید؟

– دیمیتری آناتولیویچ یک معلم شگفت انگیز است. فکر می کنم او شاگردان محبوب زیادی دارد. بعید به نظر می رسد که او من یا شخص دیگری آن را مستقیماً متمایز کرده باشد. من مطمئناً او را به معنای کلمه معلم خود می دانم و از او برای مدرسه ای که در م theسسه و بعد از او به من داد بسیار سپاسگزارم. اما دقیقاً به دلیل پدرم که در آن لحظه به طریقی من را به درستی راهنمایی کرد ، در این دوره به او رسیدم.

– این دو داستان متفاوت است ، اما با احساسات شدید عشق و احترام به خانواده عجین شده است. زندگی شخصی شما چه تاثیری در کار شما دارد؟

– زندگی شخصی نمی تواند در کار منعکس شود. و نه تنها در اثری که به معنای واقعی کلمه به خانواده اختصاص یافته است. دقیقاً چگونه منعکس می شود؟ من حتی نمی دانم چگونه به این س answerال پاسخ دهم. احتمالاً برای این کار شما باید روان درمانگر باشید و جزئیات هر کار را تجزیه و تحلیل کنید. یا گزینه دوم این است که بیمار این درمانگر باشید ، بسیار نگران سلامت روانی او.

“فقط افرادی که شما را دوست دارند تأثیر ندارند”

– کدام هنرمند در حرفه شما بیشترین تأثیر را بر شما گذاشته است؟

– کارکوشا ، استپاشکا و پیگی ، هنری ماتیس ، باب ویلسون ، یوهان باخ ، اولگ کاروائیچوک ، میکی موس ، دیوید بوروفسکی ، اروین ورم ، آندری تارکوفسکی ، پیتر گرین وی ، دیوید لینچ ، هنری روسو ، الکسی بالابانوف ، پورتیسهد ، قرون وسطی ناشناخته هنرمندان ، فیودور میخائیلوویچ داستایوسکی … من می ترسم که در تعداد اختصاص یافته شخصیت ها نمانم. به طور کلی ، تأثیر نه تنها توسط کسانی که دوست دارند ، بلکه توسط کسانی که آن را دوست ندارند نیز اعمال می شود.

– به عنوان مثال؟

– به عنوان مثال ، نیکیتا خروشچف. درست است ، دشوار است که او را یک هنرمند نامید. اما چگونه می توان یک کلاژ پوچ از زندگی خود را بدون خروشچف های هیولا و زیبا تصور کرد که خود مدتهاست به مصنوعات تبدیل شده اند؟ یا همه زیبایی های شگفت انگیز دهه 90 … حالا فکر کردم: کدام یک از هنرمندان را دوست ندارم. عجیب است ، اما جواب آن را پیدا نمی کنم. هرکسی که زشت ترین فرد به ذهنش خطور کند هنوز نوعی لطافت یا احترام را برانگیخته است. شاید امروز روز است؟

– در یک مصاحبه ، جوزف لئونیدوویچ درباره شما گفت: “من یک احساس مطلق دارم: کمی بیشتر – و ماشا یک کارگردان کامل است”. به آن فکر می کنید؟

– می بینم که جوزف لئونیدوویچ چیزهای جالب زیادی درباره من می گوید. فقط از سوالات شما فهمیدم که من شاگرد مورد علاقه دیمیتری کریموف و در عین حال یک کارگردان کامل هستم. ممکن است نوعی سردرگمی وجود داشته باشد و منظور او این بوده که دیمیتری کریموف یک کارگردان کامل است؟ یا اینکه من یک دانشجوی کامل کارگردان محبوب ژوزف لئونیدوویچ هستم؟ به هر حال ، “مدیر کامل” چیست؟

– عقیده ای وجود دارد که هنرمندان تئاتر بیشتر خدماتی در خدمت هنرمند هستند. احساس شما در مورد این پایان نامه چیست؟

– من کاملاً کاملاً با این پایان نامه موافقم. و وجود دارد. این اتفاق می افتد که این هنرمند تماس می گیرد: “سلام ، آیا این خدمات هنرمندان تئاتر است؟” شما پاسخ می دهید: ”بله سلام! چطور میتوانیم کمک کنیم؟ ” این هنرمند می گوید: “خدمات ، لطفا خیلی مهربان باشید.” خوب ، شما مثل همیشه هستید: “البته! ما در حال حاضر به سمت شما می رویم! “