تئاتر یرمولووا به بیمارستانی برای بیماران روانی تبدیل شد: توسط Ken Kesey

در مراسم ارائه ماه سپتامبر ، اولگ منشیکوف ، مدیر هنری یرمولوفسکی توجه روزنامه نگاران را جلب کرد که یک مرد جوان در سمت راست او را فشار می دهد تمام آب میوه های تمرین را هنرمندان تشکیل می دهند. او روزانه 12 ساعت کار می کند و هنرمندان را شکنجه می کند. ساعت 11 صبح می رسند و شب می روند. منشیکوف سپس در مورد دیمیتری آکریش گفت. و در عین حال ، ما هنوز از او سپاسگزاریم.

در حال حاضر جذاب است. و هنگامی که کارگردان عنوان فیلم را اعلام می کرد ، این احساس گاهی شدت می گرفت – کن کسی “یک پرواز بر فراز لانه فاخته”. رمان فرقه ای دهه 60. تقریباً یک کتاب مقدس برای آن نسل از آمریکایی ها. و البته فیلم افسانه ای Milos Forman با بازی جک نیکلسون. در سال 1975 ، این فیلم به دومین تصویر تاریخ اسکار تبدیل شد که 5 تندیس را از آن خود کرد. و امروز ، در سال 2020 ، این پیچیده ترین ماده در اجرای خود دیمیتری آکریش در تئاتر یرمولووا خانه ای پیدا کرده است.

یک مرحله خاکستری خالی که توسط یک قفس شیشه ای احاطه شده است. در مرکز آن یک ستون سنگی فرسوده قرار دارد. به نظر می رسد پشت او جسمی آرام نفس کشیده است. احتمالاً یک بیمار است. نور سرد بیمارستان با چراغ چشمک زن دائمی و بی حسی فوراً شما را در جو مناسب غوطه ور می کند. شما دیگر تماشاگر نیستید ، بلکه بخشی از یک بیمارستان هستید.

و در اینجا رفقا در بدبختی قرار دارند: 7 مرد که اراده و خواسته خود را از دست داده اند. آنها توسط سیستم کشته می شوند ، اما در عین حال هر یک ستون قابل اعتماد آن هستند. همه این بیماران اگر بخواهند ، اگر آماده باشند ، اگر زندگی را در خود احساس کنند می توانند ترک کنند. اما در حالی که لبخند خنک خواهر گنوزن (سوتلانا گولووینا) آنها را آرام می کند ، به نظر می رسد چنین تصمیمی جنون محض است.

کمتر از 10 دقیقه بعد ، برهنگی هوشیارانه ای بر صحنه حاکم است. و این شکل گفتاری نیست. بیماری به نام هاردینگ (ویکتور ورزونین) ، که از حسادت بیمارگونه و اعتماد به نفس مخرب رنج می برد ، طبق خواسته های منظم مجبور به لباس پوشیدن می شود. به طور کامل. و بیش از یک دقیقه اینگونه بایستید.

در همین حال ، بیننده به تدریج با ساکنان بیمارستان آشنا می شود. در میان آنها افراد مسن دوست داشتنی مانند جورج (جورجی نازارنکو) وجود دارد که هر ثانیه منتظر ملاقات با پسرش است و دیوانگان بسیار جوانی مانند بیلی بیبیت لکنت زبان (آندری مارتینوف). حتی یک “رهبر” برومدن (ایوان ایسیانوف) دو متری نیز وجود دارد که فاقد صدا و شنوایی است. اما وقتی زندگی در بدن به سختی می درخشد ، روشهای بیمارستانی و تعداد انگشت شماری قرص چه فایده ای دارد؟

رندل مک مورفی (نیکیتا تاتارنکوف) این سوال را بی وقفه می پرسد. آنها او را به زور اینجا می گذارند و نمی گذارند به همین راحتی برود. “لعنتی ، تو اینجا واقعا دیوانه ای؟ آیا می توان این صدای آزار دهنده را خاموش کرد؟ آیا کسی کارت بازی می کند؟ ” مک مورفی بارها و بارها تکرار می کند. تعجب آور نیست که معلوم شود چنین به ظاهر طبیعی ترین فرد مرکز تلاش بیمارستان است.

برای 2 ساعت اقدام مداوم ، آنچه اتفاق می افتد ، داغ می کند تا فریادی دل انگیز ایجاد کند. نظم و ترتیب نمی تواند بیماران را کنترل کند ، بیماران با هیستریک بر روی جعبه شیشه چشمک می زنند. تنها راه برای دیدن چهره های آنها نمایش روی صفحه بالای صحنه است ، جایی که پرتره های شخصیت ها به طور مداوم پخش می شود.

اگر نمی دانید کارگردان با هنرمندان چقدر و چگونه کار کرده است ، کافی است حداقل 30 دقیقه آنها را تماشا کنید. آنها روح خود را (خود ، شریک زندگی ، بیننده) می پیچانند ، قلبش را فریاد می زنند (از عصبانیت ، لذت ، درد) و دیوانه می شوند … یک بار ، دوباره ، و دوباره … از چنین تمرکز ، سر به معنای واقعی منفجر می شود. بنابراین باید سر خود را بین صندلی ها پایین بیاورید تا حداقل کمی خود را تثبیت کنید. رویدادها چند دقیقه پرواز می کنند ، اما به نظر می رسد که آنها ثانویه هستند. زیرا جو با آنها همپوشانی دارد.

فینال غیرمنتظره تر به نظر می رسد. “آیا تصمیم گرفته ای خدا را بازی کنی؟” Miss Abomination یک سوال ناشنوا از McMurphy می اندازد. روی تیغه های شانه اش دراز می کشد. ضربه خورده؟ بیمار لاعلاج؟ و بیننده باید خودش تصمیم بگیرد. نمایش به پایان رسیده است ، که حاضران بلافاصله نمی فهمند. اما به نظر می رسد این همان چیزی است که آکریش می خواست.

“من واقعاً امیدوارم که عملکرد بدون کمان باشد. به نظرم می رسد که اگر این اتفاق بیفتد ، اگر در پایان کف زدن صورت نگیرد و بیننده بی سر و صدا بلند شود و سالن را ترک کند ، به این معنی است که آنها ما را شنیده اند ، ما را درک کرده اند. آنها حتی نمی فهمیدند ، اما احساس کردند “، – کارگردان قبل از نمایش گفت. و همینطور هم شد.