مردی که انقلاب را پیش بینی کرد: ولیمیر خلبنیکوف از فراموشی

بیرون آمد

– چرا ویکتور خلبنیکوف ولیمیر شد؟

– او با خستگی زبان مبارزه کرد و معتقد بود که باید با کلمات غنی شود ، اما فقط با ریشه های اسلاوی ، در نتیجه در برابر وام های بیشمار جنگید. ویکتور یک نام خارجی است ، اما او می خواست برای خودش اسمی با ریشه اسلاوی باشد. وی نام مستعار Velimir را به معنای جهانی بزرگ (بزرگ) از زبان اسلاوی جنوبی گرفت.

– با این حال ، خلبنیکوف حتی قبل از کار شاعرانه اش ، از نظر حرفه ای عاشق پرنده شناسی بود. چرا این علاقه به پرندگان؟

– او طیف وسیعی از ایده ها و سرگرمی ها را داشت. خلبنیکوف از همه جنبه ها همه کاره بود: پرنده شناسی ، ریاضیات ، فیزیک ، شعر ، نقاشی بود ، او نقاشی زیبایی می کرد ، چندین زبان می دانست. پرنده شناسی ولیمیر را در دانشگاه کازان اسیر کرد و در آنجا در سال 1903 وارد گروه علوم طبیعی دانشکده فیزیک و ریاضیات شد. پدرش ولادیمیر الكسویچ خلبنیكف دانشمند مشهور – پرنده شناس بود و ولیمیر از همان كودكی به مطالعه پرندگان علاقه داشت و تصمیم گرفت كه راه پدرش را دنبال كند. او به همراه برادر کوچکترش اسکندر که مشغول پرنده شناسی بود ، به لشکرکشی به اورال رفت. در نتیجه این اعزام ، صد و یازده پرنده به موزه جانورشناسی دانشگاه کازان ارائه شدند. خلبنیکوف حتی موفق شد نوع جدیدی از فاخته را در مجاورت کازان کشف کند. با این حال ، وی به زودی علاقه خود را به پرنده شناسی از دست داد و پس از ملاقات با استاد نمادگرایان ، ویاچسلاو ایوانف ، شاعر ، کازان را ترک کرد و در سال 1908 به دانشگاه سن پترزبورگ منتقل شد ، و در آنجا تحصیلات خود را در بخش طبیعی ادامه داد ، اما در مسیر شعر کاملاً محکم بود.

– این جالب است ، زیرا خلبنیکوف اساساً با آینده پژوهان ، شاعران شورشی ارتباط دارد. چگونه او به سراغ ویاچسلاو ایوانف نمادگرا آمد؟

– بله ، ویاچسلاو ایوانف در جنبش شعری ویلیمیر خلبنیکوف شخصیتی شاخص بود. در ابتدا ، معلم او شد. خلبنیکوف چندین بار از برج معروف ایوانف در سن پترزبورگ بازدید کرد ، جایی که شاعران از جهات کاملاً متفاوت به آنجا می آمدند. سپس راه آنها متفاوت شد ، و خلبنیکوف از نمادگرایان دور شد ، زیرا آنها نمی توانستند او را کاملا بپذیرند ، زیرا او حتی در کارهای اولیه خود کاملا مخالف آنها بود. بنابراین ، خلبنیکوف به سراغ آینده پژوهانی رفت که آنها را به روشی اسلاوی بولیان ها ، یعنی مردم آینده می خواند. خلبنیکوف و با هدایت این مسیر ، جایگاه کلیدی در آن را اشغال کرد.

– خلبنیکوف حتی به عنوان رئیس جهان انتخاب شد. چه داستانی بود؟

– در فوریه 1916 ، خلبنیکوف “اتحادیه 317” یا به اصطلاح “انجمن ر theسای جهان” را در مسکو ایجاد کرد. تعداد به طور تصادفی انتخاب نشده است. به گفته خلبنیکوف ، از طریق مضربی از سیصد و هفده ، وقایع تاریخی تکرار می شوند. “جامعه” به تعداد سیصد و هفده نفر بود و از بهترین افراد جهان تشکیل شده بود. خلبنیکوف ایده خود را در بیانیه “شیپور مریخ” بیان کرد. این عبارت شامل یک عبارت بسیار مهم است: “بگذارید کهکشان راه شیری به کهکشان راه شیری مخترعین و راه شیری اکتساب کنندگان تقسیم شود.” در واقع ، هر سیصد و هفده نفر رئیس جهان بودند ، و نه تنها خلبنیکوف. با این حال ، فقط خلبنیکوف به عنوان چنین نامگذاری شد – سازنده بیانیه و نویسنده ایده.

– او را پادشاه زمان و پیش بینی کننده انقلاب نیز می نامیدند

– ارزش این را دارد که از سال 1905 شروع کنید. جنگ روسیه و ژاپن در جریان است. اسکادران اقیانوس آرام ما در تسوشیما شکست می خورد و خلبنیکوف ، هنوز خیلی جوان ، از این اتفاق شوکه شده بود. او تصمیم می گیرد قانون زمان را پیدا کند تا ماهیت دوره ای وقایع را بفهمد و از فجایع آینده جلوگیری کند. زمان او از فرمول ها و محاسبات فیزیکی ، ریاضی تشکیل شده است. متأسفانه ، خلبنیکوف در حالی که روی قانون زمان کار می کرد ، توضیحی در مورد چگونگی افزودن این اعداد و نسبت ها باقی نگذاشت. دانشمندان هنوز در حال رمزگشایی از این قانون هستند. و او واقعاً انقلاب را پیش بینی کرد. خلبنیکوف در کار خود “معلم و دانش آموز” در سال 1912 نوشت: “آیا نباید منتظر سقوط دولت در سال 1917 باشیم؟” درست است ، به دلایل سانسور ، او دولت روسیه را ننوشت. این تنها تاریخی نیست که خلبنیکوف پیش بینی کرده است. به عنوان مثال ، او مبارزه برای استقلال در آفریقا و جدایی مصر از امپراتوری انگلیس را پیش بینی کرد. اینها فقط پیش بینی نیستند ، بلکه عباراتی هستند که بر اساس قانون زمان وی در مورد آنچه شاعر توانسته است از نظر فیزیکی و ریاضی محاسبه کند ، است. خلبنیکوف فرض کرد که نوعی دولت مستقل از زمان وجود خواهد داشت. این باید از “تووریان” تشکیل شود: شاعران ، نویسندگان ، فلاسفه. آنها براساس اثر “قانون زمان” كه در سال 1922 در مجموعه “تخته های سرنوشت” منتشر شد ، خلبنیكف را پادشاه زمان خواندند.

– رابطه خلبنیکوف با سایر آینده پژوهان ، به عنوان مثال ، مایاکوفسکی ، چگونه توسعه یافت؟

– آینده پژوهان خلبنیکوف را پذیرفتند و تمام تلاش خود را برای حمایت از او انجام دادند: آنها مسکن موقتی را پیشنهاد دادند و شعرهای او را منتشر کردند. در آن زمان آنها توسط روزنامه ها خرد شدند. والدین خلبنیکوف ، ولادیمیر آلکسیویچ و اکاترینا نیکولاونا ، شور شاعرانه فرزندشان را درک نمی کردند ، اما مایاکوفسکی خلبنیکوف را استاد خود می دانست. هر دو آنها به ایجاد واژه مشغول بودند. دیکشنری از نئولوژیسم توسط ولیمیر خلبنیکوف وجود دارد. مایاکوفسکی مثال او را دنبال کرد ، وی همچنین دو هزار کلمه جدید به زبان روسی وارد کرد. موزه ما همچنین کراواتی دارد که مایاکوفسکی به خلبنیکوف هدیه داد. اگرچه در نهایت ، مسیر آنها در برابر پس زمینه وقایع انقلابی سال 1917 دور شد. مایاکوفسکی خواننده انقلاب شد و خلبنیکوف مدتها از ادبیات روسیه حذف شد.

– شما به واژه سازی خلبنیکوف اشاره کردید. وی چه کلمات جدیدی را به زبان روسی آورد؟

– به عنوان مثال ، وی كلمه “خلبان” را در گردش وارد كرد ؛ قبل از خلبنیكف ، خلبانان را هواپیمابر یا بالون می نامیدند. در سال 1913 ، خلبنیکوف برای اولین بار از کلمه Volgograd استفاده کرد. اینگونه بود که شاعر خواست آستراخان را که زادگاه خود می دانست ، و بسیاری از آثار را به آن اختصاص دهد ، به عنوان مثال داستان “اسیر” ، مقالات آموزشی در مورد زندگی فرهنگی شهر و شعر “حاجی ترخان” – سرودی برای طبیعت و تاریخ شهر. این شامل تمام وقایع اصلی آستاراخان است ، اما آنها به ترتیب زمانی تنظیم نشده اند ، بلکه مخلوط هستند. با هر بار خواندن ، این شعر کوچک در پرتو جدیدی ظاهر می شود. او همچنین در مورد افتتاح یک گالری هنری نوشت که امروز نیز وجود دارد. خلبنیکوف وقایع نگاری هنری وقایع آستاراخان است ، شخصی که آستاراخان را وارد جغرافیای ادبیات جهان کرد. وی “محو آینده” را با محبت منطقه ولگای سفلی ، “آستراخان جیوكوندا” ، “قو آینده” خواند – همه این آثار به همه زبانهای اروپایی ترجمه شده است ، بخشی از آنها به چینی و ژاپنی.

– خلبنیکوف خودش ژاپنی خوانده است. شرق چقدر جذب شد؟

– خلبنیکوف افسانه ها ، افسانه های اقوام مختلف ، اقوام را جمع آوری کرد ، و سپس آنها را به طور ارگانیک در آثار خود ادغام کرد ، از ایران بازدید کرد. خلبنیکوف توجه زیادی به شرق داشت و بسیاری از آثار با این عشق عجین شده اند. شعر “حاجی تارخان” تازه به نقطه عطفی در کار خلبنیکوف تبدیل شد ، که نشانگر چرخش او به سمت آسیا و شرق بود. جای تعجب نیست در آستاراخان ، حتی معماری اشباع شده از سنت های شرقی است. شهر ما چند ملیتی است و هنوز اصالت خود را حفظ می کند. آستراخان با این واقعیت که تعداد زیادی اعتراف مذهبی و عبادتگاه وجود دارد ، خلبنیکوف را فتح کرد ، به ویژه اینکه در زمان های قبل از انقلاب این مورد قابل توجه بود. گرچه در دوره های مختلف شاعر رفتار متفاوتی با آستاراخان داشت ، اما او همیشه به خانه پدرش برمی گشت. او آرزو داشت که در ماه مه 1922 به آنجا برود.

– اما من هرگز موفق نشدم …

– افسوس! خلبنیکوف قصد دیدار پدر و مادرش در آستاراخان را داشت ، اما مدتی به همراه دوست خود ، هنرمند پیوتر میتوریچ ، در روستای سانتالوو در منطقه کرستتسک در استان نووگورود ، جایی که اقوام میتوریچ در آنجا زندگی می کردند ، توقف کرد. حتی در آن زمان خلبنیکوف نیز در شرایط خوبی نبود که با سبک زندگی خارج از خانه او ارتباط داشت. او غالباً روی سقف واگن های قطار مسافرت می کرد ، شب را در زمین مرطوب می گذراند و گرسنه می ماند. در سانتالوو مدتی احساس بهتری داشت ، اما نه برای مدت طولانی. خلبنیکوف در 28 ژوئن 1922 در یک غسالخانه کوچک درگذشت. وی بدون مراسم تشییع جنازه در روستای روچی نزدیک سانتالوو به خاک سپرده شد. در سال 1961 ، خاکستر این شاعر به گورستان Novodevichye در مسکو منتقل شد. مجسمه ساز Viktor Klykov یک تابلوی یادبود را بر روی قبر در بروکس نصب کرد که کودکی را با تاجی بر سر خود نشان می دهد. یک کامننایا بابا در Novodevichy نصب شد – نمادی که در تمام کارهای خلبنیکوف جریان دارد. در سال 1993 ، استپان بوتیف مجسمه ساز همچنین بنای یادبودی را برای شاعر در دهکده Malye Derbety ، جایی که Khlebnikov متولد شد ، بنا کرد.

– به نظر شما ، خلبنیکوف سرنوشت یک سرگردان را برای خود انتخاب کرد؟

– فکر می کنم او عمداً زندگی روزمره را ترک کرد تا همیشه در مرکز وقایع مهم باشد. البته بسیاری از آشنایان و دوستان در اطراف او بودند که سعی در کمک به آنها داشتند: غذا دادن ، لباس پوشیدن ، پناه دادن. با این حال ، خلبنیکوف تصمیم گرفت زندگی خود را با سرگردانی متصل کند ، همه وسایل خانه را رها کند ، خانه خود را ترک کند ، سفر کند ، به والدینش برگردد ، به ملاقات آنها برود ، سپس دوباره ترک کند. این تصمیمات متعاقباً در کار او منعکس شد ، طیف فوق العاده زیادی وجود دارد. وی موفق شد ریاضیات ، ادبیات ، موسیقی ، هنرهای تجسمی ، تئاتر را بهم پیوند دهد. نمونه آن فوق داستان “زنگزی” است – اوج اثر خلبنیکوف که پس از مرگ وی منتشر شد. در آن ولیمیر تلفیقی از علم و هنر را انجام داد و شخصیت اصلی ، پیامبر زنگزی ، نمونه اولیه خود شاعر است.

– علاقه امروز به خلبنیکوف چقدر زیاد است؟

– زمان فراموشی خلبنیکوف گذشته است و اکنون علاقه به او بیشتر شده است. در آستانه سالگرد در موزه خانه شاعر نمایشگاه “من هستم! من بودم! من خواهم کرد! ”، که پرتره هایی از ولیمیر خلبنیکوف را از مجموعه گالری تصاویر آستاراخان ارائه می دهد. پرتره هایی وجود دارد که توسط ستایشگران استعداد شاعر ساخته شده است ، به عنوان مثال ، هنرمند قبلا ذکر شده پیتر میتوریچ “پرتره از ولیمیر خلبنیکوف” (1955) ، آندری ولکونسکی “پرتره از ولیمیر خلبنیکوف در یک تاج گل لور” (1950s) ، سرافیم پاولوفسکی “ولیمیر خلبنیکوف” (1985 ) توسط هنرمند ناسازگار موج سوم مهاجرت الكساندر پوتوف “پرتره ولیمیر خلبنیكف” (1989) ، مجموعه استپان بوتیف “زمینه Khlebnikovo” ، هنرمند آستاراخانی Birgali Aliev “پیشگام. پرتره V. Khlebnikov »(1982). در قرن بیست و یکم ، هنرمندانی مانند ولادیمیر پرویدوخین از مینسک به خلبنیکوف بازگشتند ، وی تعداد زیادی از برش بر اساس آثار خلبنیکوف ، از جمله پرتره شاعر را به ما ارائه داد که در نمایشگاه دیده می شود. بنابراین ، علاقه به خلبنیکوف همچنان در حال افزایش است.

– مهمترین چیز برای شما در کارهای خلبنیکوف چیست؟

– او چند وجهی است. شما می توانید آن را در تمام طول زندگی خود مطالعه کنید و حتی به درک نوع شخص نزدیک نیستید. معماری من را در کارهایش جذب می کند. او در سال 1915 در مقاله “ما و در خانه” درباره معماری آینده نوشت. همچنین در Khlebnikov من علاقه او به آستاراخان را جلب می کنم ، سرنوشت Velimir با بسیاری از بناهای معماری شهر مرتبط است ، آستاراخان به معنای واقعی کلمه با کار شاعر-Budetlyanin اشباع شده است. هرکسی از طریق چیزی خاص خود ، از طریق دنیای درونی خود به خلبنیکوف می آید. خلبنیکوف همه چیز را دارد.