این ساختمان که در آغاز قرن بیستم طبق پروژه معمار اصلاح طلب افسانه ای کنستانتین ملنیکوف ساخته شد ، در آغاز قرن بیست و یکم به خانه مدیر اصلاح طلب افسانه ای رومن ویکیتوک تبدیل شد. 25 سال طول کشید تا بنای یادمان سازه را از نو ساخت و بازی در اینجا را شروع کرد. خلق تئاتر این نویسنده برای رومن گریگوریویچ به یک مسئله زندگی تبدیل شد. و موفق شد. اینجا بود که آنها با نبوغ حقه خداحافظی کردند.
بلیزر شیک سفید. عینک آفتابی انگشت اشاره در دهان ، به ما گفت: “خدایا!” تاج گلهایی در اطراف عکس کارگردان وجود دارد – از کریل سربرننیکوف ، تئاتر طنز و بسیاری دیگر. و حتی این اوصاف معمول مراسم عزاداری ، خداحافظی استاد را به یک مجلس ترحیم کلاسیک تبدیل نکرد. او این را نمی خواهد. آنها می گویند که حتی در آخرین ساعات زندگی اش با نظم دهنده ها شوخی می کرد. جذابیت شخصی او بسیار طاقت فرسا بود و سبک نمایشی اش جسورانه ، درخشان ، صادقانه و به خوبی قابل تشخیص بود. اینگونه فرزندانش – بازیگران تئاتر – و علاقه مندان می خواستند او را به یاد بیاورند.
سالنی که از چند صبح برای چند صد نفر طراحی شده بود ، در شرایط همه گیر ، تا حد ممکن پر بود. حتی فراتر از آن اتفاق اصلی روی صحنه افتاد. در اینجا ، حتی قبل از شروع فراق ، مراسم تشییع جنازه برگزار شد و سپس به حضار اجازه داده شد.
میکروفن باز است هرکسی می توانست صحبت کند و در میان سخنرانان نه تنها افراد مشهور ، ممتاز و برجسته ای بودند. بسیاری از جوانان بسیار به فراق آمدند. به عنوان مثال کاتیا 14 ساله با چشمانی گریان صادقانه گفت: “ممنون از این احساسات و عواطفی که به ما و فرزندانتان بخشیدید – بازیگران یتیم تئاتر. اما لا تراویاتا چطور؟ – می خواهم سرانجام بپرسم … “. ویكتیوك بیش از یك بار گفت كه اپرای وردی آخرین اجرای وی خواهد بود ، اما او برای اجرای آن عجله ای نداشت و نمی خواست خود را برای مرگ آماده كند. و سپس او فریب داد ، دوستان می گویند ، راه خود را بی پایان کرد.
با این حال ، یکی از اولین کسانی که در صحنه ظاهر شد ، یک مقام رسمی بود – رئیس اداره فرهنگ پایتخت ، الکساندر کیبوفسکی. برای او صحبت کردن آسان نبود. ویکتوک از ابتدا تا انتها ویکیتوک بود. افرادی هستند که با مسئولان تنها هستند ، دیگران با تماشاگران و دیگران با دوستان. و رومان گریگوریویچ ماسک نداشت. او جذابیت بی نظیر و اصالت طبیعی خاص خود را داشت. چه کسی می تواند با او در این مقایسه کند؟ هیچ کس من به یاد می آورم که چگونه این تئاتر را افتتاح کردیم ، چقدر برای مرمت ساختمان سرمایه گذاری شد. ویکتوک در تئاتر زندگی می کرد ، هرگز از او جدا نشد. بنابراین ، او اکنون اینجا است. از نور درخشان هنر تئاتر ، از اصالت و طبیعی بودن متشکرم. ”
اکنون چه اتفاقی برای تئاتر ویکیوتیک خواهد افتاد ، زیرا از همان ابتدا تئاتر نویسنده بود؟ سوالی که در بسیاری از سخنرانی ها بین سطر خوانده شد. به هر حال ، مهم نیست که ویکیتوک جایگزین شود ، مهم نیست که چه تعداد پیرو ناامید در اطراف او وجود دارد.
در اینجا ، در سوکولنیکی ، رومان گریگوریویچ بسیاری از بازیگران جوان ایثارگر را که روزها و شب ها را برای تمرین بعدی می گذرانند ، دور خود جمع کرد و به چیزی جز هنر نمی اندیشید. بعضی از هنرمندان به معنای واقعی کلمه در اینجا زندگی می کردند ، اگر جایی نبود.
به هر حال ، در اینجا ، اولین نمایش سومین نسخه “Handmaidens” افسانه ای اتفاق افتاد – تولیدی که نسخه اول آن در سال 1988 به یک احساس ساختنی تبدیل شد. حقه های جدید در اینجا به سبک تکرار نشدنی ویکتوک اتفاق افتاد. عشق در اینجا زندگی می کرد … برای بازیگران جوان و کارگردانان تازه کار (و ویکیتوک بلافاصله پس از فارغ التحصیلی بیشتر هنرمندان خود را به کار گرفت) ، ساختمان کاخ فرهنگی سابق روساکوف به خانه ای تبدیل شده است. “او اینجا با ما است و هرگز از این خانه بیرون نخواهد رفت. من آرزو می کنم کل تئاتر این نور را حفظ کند و تئاتر را حفظ کند. “گفت تاتیانا استلبیتسکایا ، هنرمند و کارگردان ، با مربی خود خداحافظی کرد.
در فراق استاد ، بسیاری از کلمات نفس گیر به نظر می رسید. این تلگرام های رسمی باشد – از ولادیمیر پوتین ، سرگئی سوبیانین ، آناتولی چوبایس ، پیام های صوتی از اساتید مشهور مانند الکساندر کالیاگین ، الکساندر شیروینت ، کاما گینکاس ، الکساندر شیروینت ، ایرینا میروشنیچنکو ، کنستانتین رایکین یا اجرای زنده.
ایگور نودروف ، بازیگر و کارگردان تئاتر ویکتوک ، بداهه پردازی درخشانی ترتیب داد. او در تمام رنگها و سایه های لحن ضبط را روی دستگاه پاسخگویی که هر یک از دانش آموزانش یک میلیون بار به آن گوش می دادند ، تولید می کرد: “نیمه عشق! و قیام خواهی کرد! “. و سپس شعر را برای رومان گریگوریویچ خواند ، نه ، بلکه.
و سپس سرگئی ماکووتسکی روی صحنه ظاهر شد. او استاد را به یاد آورد ، روش خود را به طرز باورنکردنی ، صادقانه ، در تمام نیم بندها بازتولید کرد. و هنگام خداحافظی دعا کرد.
یکی از شاگردان وی گفت: “شما به ما بال دادید ، ما را به آسمان نگاه کردید.” ایوان نیکولچا بازیگر به فینال مسابقات آمد و نه یک سخنرانی بلکه یک مانیفست ارائه داد. دقیقاً مطابق با کلاسیک ها – ویکتوک
“او این را از عمق آن می خواست … (در ادامه کلمه ای بود که نمی توان آن را در صفحات چاپ چاپ کرد)! و من ، مثل بقیه روسیه ،. (باز هم ، یک کلمه ناپسند و بسیار بزرگ ، که آنالوگ آن را نمی توان یافت).
حضار ایستادند و کف زدند. “براوو!” – حاضران فریاد زدند و هق هق گریه کردند. اشعه های بنفش نور صحنه را فرا گرفتند. تابوت با پیکر استاد به غرش بی وقفه تماشاگران تحسین برانگیخته شد. این یک اجرای فوق العاده ، پر از عشق کیهانی بود ، که استاد بزرگوار درباره آن بسیار صحبت کرد. عرفانی ، با نسبت لازم غم و شوخ طبعی. آخرین اجرای رومن ویکیتوک.