هنگامی که یک مورخ (دانشجوی جهان باستان ، کرم کتاب) از یک بایگانی غبارآلود بیرون می رود و ناخواسته روزنامه ای را می گیرد یا تلویزیون را روشن می کند ، به نظر می رسد دیوانه شده است. و او قلباً خطوط کلاسیک را مسخره می کند: “شهروندان ، هزاره ما در حیاط چیست؟”
همه چیز در اطراف دقیقاً مانند هزار ، دو ، سه هزار سال پیش است. بویارها در دشمنی قرار دارند ، وزرا دزدی می کنند ، فرعون ها عملکرد اسلاف خود را از تخته سنگ می تراشند و آهنگ های خود را می خوانند.
اگر افراد در مینی بوس به لاتین صحبت می کردند ، مورخ تصمیم می گرفت که او در روزهای سزارهای روم که تجمل ، دیوانگی و بی رحمی آنها توسط جمعیت آن زمان مورد بحث قرار گرفت ، شکست خورده و سپس توسط پلوتارک ، سوتونیوس توصیف شده است …
اما در اطراف آنها آنها روسی صحبت می کنند (البته با لهجه) ، به این معنی که این یک ماشین زمان نیست ، بلکه فقط یک مینی بوس است.
اگر چیزی از مدتها قبل و به خوبی نوشته شده باشد ، در طول قرن ها منسوخ نشده است ، یعنی بد.
شراب قدیمی ، نقاشی قدیمی ، مبلمان قدیمی از مبلمان جدید گران ترند. اما ممکن است بدتر شوند: شراب ترش ، رنگ کمرنگ شد ، مبلمان توسط اشکالات خورده شد …
با کتاب می توانید آرام باشید. خورشید دو هزار سال پیش از امروز بدتر نبود. و این کتاب ها بهتر بود ، زیرا توسط شخصی نوشته شده است ، و نه توسط پیش کشنده پروتئین دکمه های ابزار ، سرگشته از غرش مترو.
و اگر دقیقاً نوشته شده است ، پس چرا آن را نمی خوانید. چرا جدول ضرب را از نو اختراع می کنیم؟ پس از همه ، دو بار دو هنوز چهار است. حتی روی ماشین حساب ، حتی روی پوست.
بولگاکوف اجرا کن. 1926
“دلار! روح بزرگ متعال! او همه جا است! آن طرف ، خیلی دور ، روی پشت بام ، یک پرتوی طلایی در حال سوختن است و در کنار آن ، در هوا ، یک گربه سیاه خمیده – یک کیمرا! آنها آنجا هستند! کیمرا از او محافظت می کند. احساس نامشخص (با رمز و راز به زمین اشاره می کند)، نه سر و صدا و نه صدا ، اما گویی نفس زمین متورم: قطارها مانند یک پیکان پرواز می کنند ، یک دلار در آنها! چشمان خود را ببندید و تصور کنید – تاریکی ، در آن موج ها مانند کوه ها می روند. مه و آب – اقیانوس! او وحشتناک است ، او خواهد بلعید! اما در اقیانوس ، با خش خش کوره ها ، که میلیون ها تن آب را منفجر می کند ، یک هیولا وجود دارد! راه می رود ، ناله می کند ، چراغ هایی را به خود حمل می کند! آن آب را حفر می کند ، برای آن سخت است ، اما در کوره های جهنمی ، جایی که استوکرهای برهنه وجود دارد ، فرزند طلایی خود ، قلب الهی خود را – یک دلار! و ناگهان جهان نگران کننده است! جایی دورتر صدای موسیقی نظامی شنیده می شد. و حالا آنها می آیند! هزاران نفر هستند ، پس از آن میلیون ها نفر! سر آنها در کلاه ایمنی فولادی مهر و موم شده است. آنها می آیند! بعد می دوند! سپس آنها با سینه های خود زوزه می کشند به سمت سیم خاردارها! چرا عجله کردند؟ چون در جایی به دلار الهی توهین شد! اما جهان آرام است و در همه جا ، در همه شهرها ، شیپورها پیروزمندانه فریاد می زنند! او انتقام گرفته است! آنها به احترام دلار فریاد می زنند! “
متکلم بیزانسی قرن 9
“به محض ورود به کاخ ، چه رمز و رازهایی را در آنجا جشن می گیرد؟ او به همه لذتهای نفسانی می پردازد و برای رعایای خود انواع غم ها را در نظر دارد ، به هیچ کس اعتماد نمی کند ، یک دوست واحد ندارد ، همه را به دشمن تبدیل می کند و آنها را برای چنین چیزهایی می گیرد. مهربان – زیرا او معتقد است که ما از آنها متنفریم ، زیرا با مهربانی ، آنها کسانی را که شبیه آنها نیستند تحقیر می کنند. بدها کاملاً برای همین کار هستند ، زیرا افراد بد به دلیل اینکه در این مبارزه شخصی حتی بدتر از او به قدرت تعدی کند ، علیه خودشان هدایت می شوند. بنابراین ، او همیشه “گوش های برجسته را قطع می کند”.
او همه را فقیر می کند و همه را مجبور به رنج و اندوه می کند ، “او می گوید ،” بنابراین کسی که لوکس است ، ” و اگر بیکار بودم ، به چیزهای کوچک سرگرم نمی شدم و اگر به اسباب بازی می پرداختم ، کودتا نمی کردم. “
وی قوانین را تغییر می دهد و آنها را تغییر می دهد یا به دلیل حرص و طمع روح ، یا به دلیل اراده شخصی – به خاطر هر نوع اشتیاق. او نه می داند که چگونه ارتش را به خاطر کشور حفظ کند و نه آهنگسازی می کند. او که اطراف خود محافظ ، محافظ محافظت کرده است ، آنها را تأمین و تغذیه می کند ، همه آنها را به ضرر دولت گرامی می دارد و هر گونه مویی را از آنها دور می کند ، تا بتوانند آنها را بکشند ، تحقیر کنند ، خراب کنند. “
موپسانت روی آب. 1888
“آیا چیزی بدتر از صحبت کردن در یک میز d’hôte وجود دارد؟ من در هتل ها زندگی می کردم ، یاد گرفتم که روح انسان چیست ، و آنجا را با تمام ذات صریح خود ابراز می کند. در واقع ، شما باید خود را به بالاترین درجه بی تفاوتی مجبور کنید ، تا از شنیدن چگونگی صحبت یک شخص از غم ، انزجار و شرم گریه نکنید. یک فرد عادی ، ثروتمند ، مشهور ، قابل احترام ، قابل احترام ، ارزشمند ، راضی از خود – او چیزی نمی داند ، چیزی نمی فهمد ، اما با غرور افسرده از هوش می گوید.
به آنها پشت میز گوش کنید! صحبت می کنند! آنها صادقانه ، مطمئن ، نرم صحبت می کنند و این را “تبادل افکار” می نامند. چه افکاری؟ آنها از جایی که قدم زدند گزارش می دهند: “جاده دوست داشتنی بود ، اما در راه بازگشت کمی تازه شد”. “آشپزخانه هتل خوب است ، اگرچه غذای رستوران همیشه کمی هیجان انگیز است.” و آنها در مورد داستانهایی که انجام داده اند ، آنچه را که دوست دارند و آنچه را که به آن اعتقاد دارند سر می دهند!
به نظر من می رسد که من در آنها همه مکروهات روح آنها را می بینم ، مانند یک جنین هیولا در یک شیشه الکل. من در حال کند شدن مکان های مشترک هستم که مرتباً توسط آنها تکرار می شود. احساس می کنم کلمات از این ذخایر حماقت به دهان احمق آنها می افتند و از دهان آنها به هوای تنبلی که آنها را به گوش من می رساند ، می رسند.
تمام عقاید آنها در مورد خدا ، در مورد خدایی بی تجربه که بی نتیجه خلق می کند ، اعترافات ما را می شنود و آنها را می نویسد. همه انکارهای آنها از خدا بر اساس منطق زمینی است. جوانب مثبت و منفی ؛ تاریخ اعتقادات مذهبی ؛ ادعاها و تردیدها ، همه کودکانه بودن اصول است. خشم غارتگرانه و خونین مخترعان فرضیه ها ، هرج و مرج اختلافات ؛ تمام تلاشهای رقت انگیز این موجودات تاسف بار که قادر به درک چیزی نیستند – همه چیز ثابت می کند که آنها فقط برای نوشیدن ، غذا خوردن ، به دنیا آوردن بچه ها ، ساختن آهنگ ها و کشتن نوع خود برای سرگرمی وارد این جهان بسیار ناچیز شده اند.
در چهارصد هزار گله انسانی متحد شوید ، روز و شب بدون استراحت راهپیمایی کنید ، به چیزی فکر نکنید ، چیزی یاد نمی گیرید ، چیزی نمی دانید ، چیزی نمی خوانید ، به نفع کسی نیستید ، در گل می پوسید ، در لجن می خوابید ، مانند یک گاو زندگی می کنید ، در تیرگی مداوم ، سرقت از شهرها ، سوزاندن روستاها ، ویران کردن مردم ، و سپس با تجمع مشابه دیگری از گوشت انسان ملاقات ، سقوط بر روی آن ، ایجاد دریاچه های خون ، دشت های بدن انباشته مخلوط با خاکشیر و خاک لکه ، انبوهی از اجساد و بدون دست و پاها ، با جمجمه ای شکافته شده ، بدون کسی که کسی در مکانی در مزرعه بمیرد ، در حالی که پدر و مادر پیر ، همسر و فرزندان شما از گرسنگی می میرند … مردم جنگ آفت جهان هستند. “
چخوف 1898
“… آنها در مورد نظامی گری ، در مورد یهودیان صحبت کردند. عمیقاً افراد بی احترامی سر خود را بلند کردند. کم کم یک فرنی بر اساس یهودستیزی – در خاکی که بوی قتل عام می داد ، دم می شد.
وقتی مشکلی با ما روبرو نیست ، به دنبال دلایل خارج از خود می گردیم و به زودی می فهمیم: “این یک سفینه فرانسوی است ، اینها یهودی هستند ، این ویلهلم است …” (آنچه امروزه توطئه جهانی یهودیان خوانده می شود در اواخر قرن نوزدهم “سندیکا” نامیده شد. – صبح.) – اینها ارواح هستند ، اما چگونه درک آنها را ساده می کنند ، اضطراب ما را تسکین می دهند! نشانه بد. از آنجا که آنها شروع به صحبت در مورد یهودیان ، در مورد سندیکا کردند ، به این معنی است که مردم احساس اشتباه می کنند ، کرم دارند و به این ارواح نیاز دارند تا وجدان آشفته خود را آرام کنند.
کورولنکو را بخاطر بسپارید ، که از بت پرستان مولتان دفاع کرد و آنها را از کار سخت نجات داد. کار نویسندگان این نیست که متهم شوند ، تعقیب نکنند ، بلکه حتی برای مجرمان نیز شفاعت کنند ، زیرا آنها قبلاً محکوم شده اند و مجازات می شوند. آنها خواهند گفت: سیاست چطور؟ منافع دولت؟ اما نویسندگان و هنرمندان بزرگ باید فقط در حدی که لازم است از خود در برابر آن دفاع کنند ، وارد سیاست شوند. تعداد زیادی از دادستان ها ، دادستان ها ، ژاندارم ها و بدون آنها وجود دارد. “
* * *
چخوف دفاع از خود در برابر سیاست های دولت را 122 سال پیش درست دانست. در نیمه اول قرن بیستم ، این مسئله بسیار دشوارتر شد. البته الان راحت تره. همانطور که پوتین به درستی گفت: ما در سال سی و هفتم نیستیم. و چه سالی داریم – او نگفت.
و اکنون چه سالی در بلاروس برادرانه است ، جایی که منتخب مردمی (مانند تزار بوریس گودونوف) 26 سال است که حکومت می کند؟ هزاره در مینسک چیست؟
کوتوشیخین. 1667
“پادشاه فریاد زد و به مهمانداران ، وکلا ، و اشراف ، و کمانداران که با او بودند ، گفت ، آن افراد (که با الزامات همراه بود. – صبح.) ضرب و شتم و خرد کردن و زنده گرفتن. و چگونه آنها شروع به ضرب و شتم و شلاق و گرفتن آنها کردند ، و آنها نتوانستند مقاومت کنند ، زیرا آنها چیزی در دست نداشتند ، هیچ کس ، آنها شروع به دویدن کردند. و بیش از 7000 نفر صلیب شدند و بیش از حد صید شدند ، در حالی که دیگران فرار کردند. و در همان روز آنها حدود 150 نفر را به دار آویختند ، و همه حکمی داشتند ، آنها را شکنجه و سوزاندند ، دستها و پاها و انگشتان دست و پاها را قطع کردند ، و دیگران را با شلاق زدند و نشانه هایی را روی صورت در سمت راست گذاشتند: آهن را قرمز روشن کنید ، اما در آن سخت افزار “راش” (مهر ، حرف “ب”. – صبح.)، یعنی یک شورشی ، به طوری که او قابل تشخیص است. و برای دیگران در همان روز ، در شب ، فرمانی صادر شد که دستهایش را به عقب می بندد ، در کشتی های بزرگ قرار می داد تا غرق شود. و همه کسانی که اعدام و غرق شدند – همه دزد نبودند ، و دیگر هیچ سارقی صریح ، حدود 200 نفر وجود نداشت. “
* * *
آنها نمی توانستند مقاومت کنند ، زیرا در دست آنها هیچ چیز ، هیچ کس نبود.
…پایان؟ البته که نه. در طول قرن ها و هزاره های گذشته ، مردم بارها فکر کرده اند که همه چیز یک پایان کامل است. و حتی بسیاری از زنان نیز چنین تصوری می کردند. اعتقاد به پایان جهان؛ و آنقدر که آنها دارایی می فروختند و همه پول را می دادند – اما چرا آنها در پادشاهی آسمان هستند؟
اما بعد معلوم شد که این یک پایان کامل نیست ، بلکه پایان یک سری دیگر است. نویسنده فیلمنامه را دوباره تمام کرد ، با ترفندهای جدیدی روبرو شد (یک COVID ارزشش را دارد!). و خواه ناخواه ، شما تماشا خواهید کرد.