خودچنکووا خسته: پشت صحنه فیلمبرداری سریال “کازانوا” فاش می شود

– سیریل ، “کازانوا” نمونه ترین سریال برای فیلمبرداری شما نیست. چگونه این پروژه به سراغ شما آمد؟

– از آنجا شروع شد که می خواستم نقش کارگردان را تغییر دهم. برای ما و همچنین بازیگران ، کلیشه های خاصی چسبانده شده اند: این فقط می تواند کمدی فیلمبرداری کند ، و این یکی اکشن است. من مدتهاست که می خواهم این کلیشه را بشکنم و به همین دلیل علاقه زیادی به فیلمنامه پیشنهادی تهیه کننده نلی یارالووا داشتم.

شخصیت های زن زیادی وجود داشتند ، در حالی که در نقاشی های من همیشه تعداد کمی از آنها وجود دارد. به عنوان یک قاعده ، یک قهرمان. و این چنین ثروت است. به علاوه داستان خود جالب و داستان غیر پیش پا افتاده است. من پیشنهاد کردم این داستان نه یک داستان کلاسیک ، بلکه یک ماجراجوی سبک تر و کارآگاهانه باشد ، ما با نلی دست دادیم و کار را شروع کردیم.

– در این سریال ، نقش اصلی به سوتلانا خودچنکووا رسید. شاید طرفداران او از این واقعیت که در بسیاری از صحنه ها ، او به طور کلی زیبایی نیست بسیار تعجب کرده اند …

– یکی از شرایط بود. هنگامی که ما برای اولین بار ملاقات کردیم ، سوتلانا در حال آماده سازی برای اجرای پروژه تئاتر بود که سپس در آن شرکت کرد و اگر خسته نشده بود بسیار خسته بود. و بعد به او گفتم: “سوتا ، چقدر قیافه داری!” – او بسیار متعجب به من نگاه کرد – “اگر معلوم شود که همان تصویر را در فیلم ایجاد می کند ، درخشان خواهد بود.” و همینطور شد او یک زحمت کش واقعی است و چیزهای زیادی برای این نقش آورده است.

– بنابراین دختر پوش فقط تصمیم گرفت خودش را به یک مادر تنها و ناخوشایند تبدیل کند؟

– یک بازیگر خوب نقش را همیشه احساس می کند و پیشرفت آن را می بیند. نه اینکه تمام زندگی خود را با یک پوشش براق دنبال کنید ، اما در اینجا یک تصویر وسوسه انگیز ، یک کهن الگوی جالب وجود دارد. او در کشور ما نقش یک زن بسیار شناخته شده را بازی می کند. در کشور ما ، احتمالاً ، بیشتر افراد توسط مادران مجردی پرورش یافته اند که خود در زیر انگشت شست مادران تنها خود زندگی می کردند. یک دور باطل واقعی.

– آیا مدت ها به دنبال کازانوا بودید؟

– برای نقش کازانوا ، ما خیلی تست دادیم. من اسامی را لیست نمی کنم ، اما مدت ها جستجو کردیم. یکی از شرایط لازم این بازیگر وجود نوعی شیمی بین قهرمان او و قهرمان سوتلانا خودچنکووا بود. به طور کلی ، هنگامی که ما در حال توسعه نقش کازانوا با آنتون خبروف بودیم ، توافق کردیم که وظیفه او به عنوان بازیگر عاشق شدن هر قهرمان باشد. و بنابراین ، قهرمان او ، همانطور که بود ، باید از درون بدرخشد.

– احتمالاً وقتی نیاز به بازی در صحنه های عاشقانه با زنان بسیار درخشان دارید چندان دشوار نیست …

– همه قهرمانان ، به لطف بازیگرانی که آنها را بازی می کردند ، واقعاً بسیار گویا بودند. من ایرا پگووا را به خوبی می شناسم ، زیرا او در سریال “تفنگ پیر” نقش اصلی را برای من بازی کرد و ما به ویژه برای او یکی از قهرمانان را در “کازانوا” نوشتیم. من مجبور شدم برای اولسیا ژلزنیاک بجنگم. او برنامه تئاتری بسیار شلوغی دارد و تقریباً غیرممکن است که اولسیا را به سمت عکسبرداری بکشاند. اما منتظر ماندیم و معلوم شد قهرمان او بسیار درخشان و قانع کننده است.

– هر قسمت به عنوان داستان اغوای و فریب یک قربانی جدید ساخته می شود. قسمت مورد علاقه شما چیست؟

– نه ، نمی توانم ، خیلی نادرست خواهد بود. ما ، همراه با همه بازیگران و بازیگران ، چیزی را از تجربیات عمیق شخصی خود جستجو کردیم ، اختراع کردیم ، چیزی جمع آوری کردیم. ما هشت ماه فیلمبرداری کردیم و خود پروژه تقریباً دو سال به طول انجامید ، بنابراین ارزیابی من برای چنین کودکی که مدتها در انتظار آن بود برای من مشکل است.

– فیلمنامه براساس یک پرونده جنایی واقعی ساخته شده است و قهرمان آنتون خبروف نمونه اولیه دارد. این یوری لاژدون کلاهبردار به نام آلن دلون است. در اواخر دهه هفتاد ، 72 زن قربانی فریب های عاشقانه او شدند. چه مقدار از این تحقیقات در فیلمنامه باقی مانده است؟

– ما با مواد این پرونده آشنا شدیم ، اما در نهایت فقط یک واقعیت مستند در فیلمنامه باقی ماند. همه قربانیان لاجدن از آنچه با او تجربه کردند خوشحال بودند و در دادگاه آنها خواستند که به کلاهبردار شلیک نکنند. در این لحظه بود که ما گرفتار شدیم. این زنانه ترین شادی چیست؟ زنان چه چیزی را از دست می دهند؟ او به خاطر یک خوشبختی کوتاه آماده چه کاری است و چه چیزی باید فدا کند؟ اما در مورد داستان ، آنها توسط دیمیتری نووسلوف ، فیلمنامه نویس اختراع شد.

– اما شما هنوز باید در نشانه های مختلف آن زمان فرو می رفتید. شما تا حدی او را نگرفتید …

– من در اتحاد جماهیر شوروی به دنیا آمدم و در سال 1978 ، زمانی که این سریال اتفاق می افتد ، به کلاس اول رفتم. بنابراین ، من چیزهای زیادی را به خاطر می آورم و بسیاری از آنچه در این قاب مشاهده می شود با دقت بسیار زیادی بازسازی شده است. آپارتمان شخصیت اصلی ، تختی که پسرش روی آن می خوابد ، لامپ ها ، رادیاتورهای گوشه ای و سایر جزئیات موضوع کار دقیق ما شده است.

– اینجا غبطه نخواهی خورد پایان دهه هفتاد زمان آسانی برای بازآفرینی آن نیست. این اتفاق افتاد که در طی بازسازی دهه نود ، همه چیز به سادگی دور ریخته شد …

– این یک فاجعه واقعی است. احساس می شود همه دهه هفتاد از دست رفته است. طراح تولید لئونید کیپنیس روزهای سختی را پشت سر گذاشت: ما در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق بدنبال چیزهایی بودیم.

مبلمان ، کاغذ دیواری ، بطری کفیر ، فرش ، لیوان های روبرو. طراح لباس ما آنیا اسمخوا دو جفت شلوار جین از آن زمان در جایی در قزاقستان پیدا کرد. نیازی به گفتن نیست که آنها چیزی مخصوص فیلمبرداری دوختند ، اما باز هم سعی کردند تا حد امکان به اصل نزدیک شوند. یک داستان جداگانه با تیراندازی از طبیعت. یک شی و نه تنها باید در شهرهای مختلف بلکه در کشورهای مختلف فیلمبرداری شود. در این مجموعه که حوادث آن طبق فیلمنامه در گرجستان رخ می دهد ، از سه کشور فیلمبرداری وجود دارد. پانوراما با قهرمانان و عبور از خیابان ها در گرجستان فیلمبرداری شد ، ساختمان خود در کریمه پیدا شد و فضای داخلی آن در حال حاضر در مسکو است. و این فقط یک شی است.

“برنامه ریزی مدرن شهری واقعاً تیراندازی یکپارچهسازی با سیستمعامل را به یک کار دلهره آور تبدیل می کند. دیگر کجا می توانید ماهیت آن زمان را پیدا کنید؟

– کریمه از بسیاری جهات ما را نجات داد. در آنجا یک آسایشگاه جماهیر شوروی پیدا کردیم که به شکل اصلی خود حفظ شده است. البته این کافی نیست ، بنابراین اتاق های لابی و هتل باید دوباره ساخته شوند ، اما چیز واقعی نیز پیدا شد. این فقط فوق العاده است و شما می توانید آن را در قاب احساس کنید. به عنوان مثال آسانسور دکمه ای قدیمی با صدای منحصر به فرد خود.

در سیمفروپل باغ وحش حیرت انگیزی پیدا کردیم که قهرمان سلطان سلطان با پسرش در آن قدم می زند. حیوانات هنوز در قفس هستند و می توانند از طریق غذای دستی تغذیه شوند. چرخ و فلک های آن زمان نیز واقعی هستند. ما چندین اشیای بی نظیر را در تفلیس و ایروان پیدا کردیم. البته باید موارد زیادی “تکمیل” می شد و در رایانه رونویسی می شد ، اما با این وجود جو آن دوران توسط اپراتور دنیس پانوف با اضطراب زیادی منتقل می شد.