در تئاتر هنری مسکو. گورکی ، اولین نمایشنامه “لورل” بر اساس رمانی به همین نام از اوگنی وودولازکین برگزار شد. مدیر هنری فعلی ادوارد بویاکوف عهده دار صحنه سازی این کار در مقیاس بزرگ شد. و او دیمیتری پوتسوف ، لئونید یاکوبوویچ و آلیسا گربنشچیکووا را به نقش های اصلی دعوت کرد. این اجرای سه ساعته به نظر فنی و مفهومی تبدیل شد – همراه با رقص ، دعوا ، آواز ، اما آیا موفق شدید درام سرنوشت قهرمان را در پس این تنوع رنگ انتقال دهید؟ خبرنگار “MK” سعی کرد به این سوال پاسخ دهد.
ادوارد بویاکوف تصمیم گرفت تا داستان Laurus (معروف به آرسنی ، اوستین و روکینتس) را با صداهای مختلف بیان کند. نوعی شمایل با سلولهای زنده به عنوان یک تزئین معنایی عمل می کند. این شبیه ساختار و دیوار معبد است که با نقاشی دیواری نقاشی شده و صحنه هایی از زندگی مقدسین را به تصویر می کشد. صحنه ها دائماً تغییر می کنند. در درون هر عکس / سلول ، یک راوی ظاهر می شود – واقعی ، مرده ، اما گویی زندگی زمینی اش را به یاد می آورد ، که بلافاصله روی صحنه اتفاق می افتد.
مسیر قهرمان به عنوان یک سری از ضررهای ثابت ساخته شده است. برای این اجرا ، او چندین نام را تغییر می دهد و توسط سه بازیگر اجرا می شود: آرسنی نوجوان را نیكیتا كوشهاروف ، اوستینا و روكینتا را یوگنی كانانیخین بازی می كند و آمبروز و لاورا را دیمیتری پوتسوف. همه آنها نیز داستان نویس می شوند و خود را در داخل یکی از قاب های نقاشی دیواری ذکر شده می یابند. بقیه شخصیت ها نیز این عملکرد دوگانه را انجام می دهند. حاصل آن چندصدایی است ، همان چندصدایی بدنام ، که باختین در رابطه با رمان های داستایوسکی از آن صحبت کرد. با این حال ، در نمایش “Laurus” این چندصدایی همیشه هماهنگ نیست. گاهی اوقات به نظر می رسد که بازیگران بیش از حد متن را سریع تلفظ می کنند ، به طوری که درک معنای آن از قبل دشوار است. جای تعجب نیست که گاهی اوقات مجریان در مونولوگهای بیش از حد طولانی خود صحبت می کردند.
با این وجود ، ظاهراً بویاکوف ، رمان ودولازکین را با دقت خواند و ایده های اصلی را از آن گرفت: نبود زمان ، جستجوی معنای زندگی و مهمتر از آن ، معنای مرگ. مرگ از کودکی قهرمان را همراهی می کند. او نمی تواند عزیمت پدر و مادرش ، پدربزرگ کریستوفر (والنتین کلمنتیف) ، محبوب اوستینا (آلیسا گربنشچیکووا) و حتی گرگی را بپذیرد که در جنگل بمیرد. به هر حال ، نقش گرگ را “گرگ ارثی” بازی می کند ، که وظیفه خود را به خوبی انجام داده است ، اما رسوبات مربوط به استفاده از حیوانات در نمایش های تئاتر هنوز باقی مانده است.
با این حال ، بیایید به معنای مرگ برگردیم. درک اینکه بدن انسان از بین می رود آسان نیست. این در حالی است که قهرمان با لمس و بهبودی خود ، بیماری های جسمی را درمان می کند و آنها صادقانه به قدرت معجزه آسای او اعتقاد دارند. به همین دلیل آنها را Rukinets نامیدند. اما او نتوانست اوستینای محبوب خود را نجات دهد. بنابراین ، این مرگ است که معنای زندگی را به او می بخشد. او به نوعی زندگی اوستینا را امتحان می کند و خود را به نام او صدا می کند. مونولوگ بزرگ نیکاندر ، که لئونید یاکوبوویچ نقش او را بازی کرد ، در اینجا مهم می شود.
“اول ، من در مورد مرگ صحبت خواهم کرد ، و سپس ، در صورت امکان ، در مورد زندگی” ، “من می دانم که تو خواب مرگ می بینی. شما فکر می کنید: هر آنچه که برای شما عزیز بود اکنون متعلق به مرگ است. اما شما اشتباه می کنید اوستینا متعلق به مرگ نیست. مرگ فقط او را به کسی می رساند که در مورد او قضاوت خواهد کرد. بنابراین ، حتی اگر اکنون تصمیم بگیرید خود را به مرگ متعهد کنید ، با اوستینا متحد نخواهید شد. حالا در مورد زندگی. به نظر شما می رسد که هیچ چیز اساسی در زندگی برای شما باقی نمانده است و شما معنای آن را نمی بینید. اما در حال حاضر ، بزرگترین معنی در زندگی شما باز شده است ، که قبل از آن نبود …
مسیر بعدی قهرمان که در قسمت دوم تولید آشکار شده است ، با مناظر روشن Pskov ، یک تجارت و نزدیک به اروپا ، جایی که دیگر آرسنی نیست ، بلکه Ustin است. از این به بعد ، او یک گیاه شناس سرگردان ، نوعی احمق مقدس است که با معشوق فقیدش صحبت می کند. راه او از طریق مناطق قرون وسطایی روسیه در یک نقشه چندرسانه ای منعکس شده است. بنابراین ، این عمل از مرزهای مکانی و ملی فراتر می رود.
در این نمایش ، بیننده با کمک فن آوری های جدید ، با حروف الفبای روسی قدیم ، در مورد تاریخچه این کلیسا که در محل کلبه ای که پدربزرگ آرسنی کریستوفر در آن زندگی می کرد ، ساخته می شود ، آشنا می شود. در نمایش و همراهی موسیقی زندگی کنید. آوازهای محلی و سازهای مختلف به صدا در می آیند: گاسلی ، آواز چرخ دار ، Varvara Kotova بر روی آنها می نوازد و آواز می خواند. گیتار باس (سرگئی کلاچف (Grebstel) ؛ ماریمبا ، کوبه ای (پیتر گلاواتسکیخ). موسیقی به شما امکان می دهد تجربیات داخلی شخصیت را ردیابی کنید و عطر و طعم دوران قرون وسطی روسیه XV-XVI را به شما منتقل می کند. رنگ ها و انواع لباس ها و انواع مختلف را اضافه می کند: از توماس مقدس (میخائیل کابانوف) به چشم انداز ایتالیایی Ambrogio (ماتوی Sotiriadi) و بازرگان لهستانی Vladislav (ولادیمیر نگودنکو). همچنین باید از کارهای چشمگیر طراح صحنه الکساندر تسوتنوی یادداشت شود.
این اجرا بدون اشاره به واقعیت مدرن انجام نشد. آفتی که در قرن پانزدهم بیداد می کرد ، همه گیری فعلی را به ذهن متبادر می کند. به خصوص وقتی افرادی که صورت بسته دارند روی صحنه ظاهر می شوند. به نوبه خود ، اپیزودی که همسر مسافرخانه می خواهد قهرمان را فریب دهد ، و پس از امتناع خود او مرد جوان را به آزار و اذیت او متهم می کند ، داستان های رسوا را با آزار و اذیت اشاره می کند.
این کنش ، با تمام وسایل فنی و مفهومی ، بسیار ناهموار است. درک اینکه این یا آن صحنه اوج است ، نه از نظر احساسی بلکه منطقی ، از منطق طرح خلاصه می شود. اما این بدان معنا نیست که از نظر عاطفی صحنه های قدرتمندی در نمایش وجود ندارد. آنها مطمئناً حضور دارند. به عنوان مثال ، عذاب آرسنی پس از مرگ اوستینا یا لحظه ای که لوروس در حال محافظت از دختر باردار آناستازیا (الیزاوتا بازیكینا) است ، كه مردان اطمینان دارند كه از شیطان رنج می برد ، او را می خواهند تكه تكه كنند.
با این حال ، این تولید با همه امتیازات و منفی ها ، قطعاً جنبه های مهم رمان یوگنی وودولازکین را برجسته می کند و لوروس کتابی است که قطعاً ارزش خواندن دارد.