ما درباره اقامت لرمانتوف و تولستوی در آنجا چیزی می دانیم ، اما عمیق تر به نظر نمی رسیم. الکسی ، از نگاه طرف قفقاز ، به بسیاری از وقایع نگاه کرد ، بسیاری از موارد جالب را کشف کرد. از جمله قهرمانان وی نه تنها پوشکین ، لرمونتوف ، تولستوی ، مندلیف ، پیروگوف ، دوما ، بلکه همچنین گازی محمد ، شامل ، کنت حاجی و سایر شیوخ صوفیه هستند.
– اخیراً شما از اوستیای شمالی بازگشتید ، و در آنجا تصویر “مارهای بزرگ Ulle-Kale” را فیلمبرداری کردید. آیا روی فیلم “آخرین بلغارستان شیرین” کار کردید؟
– الان یک سال است که من فیلم Big Snakes of Olle-Kale را می گیرم و تصویر مربوط به میخائیل زوشچنکو هنوز در حال حفاظت است. ما ویرایش را انجام دادیم ، اما نمی توانیم آن را کامل کنیم ، زیرا هیچ هزینه ای برای صدا و گرافیک کوچک رایانه ای وجود ندارد.
برای اینکه بیکار نمانم ، فیلم دیگری با عملاً همین تیم ساختم. آرتم آنیسیموف ، تصویربردار اصلی ما ، الکسی ماکسیموف ، هنرمند ، نویسندگان فیلمنامه و ویراستار نیز برای بلغارستان کار می کردند. اگر همه چیز خوب پیش می رفت ، اواسط سال آینده آنها را تمام می کردیم. اخیراً به اوستیای شمالی رفتم تا Big Snakes of Ulle-Kale را شلیک کنم. ما قبلاً یک اعزام به قفقاز داشتیم.
در ولادیکاوکاز ، تئاترها به ما بسیار کمک کردند ، به ویژه مدیر تئاتر جوانان ، حمل و نقل ، اسکان ، بازیگران را فراهم کردند. لذت بردن از کار کردن از آنجا که دو تئاتر قرنطینه شده بودند ، تمام توان خود را به سمت ما انداختند. در زمستان ما در چچن ، آدیگه ، اینگوشه فیلمبرداری کردیم ، جایی که مکان های جالبی پیدا کردیم ، در مایکوپ و گروزنی کار کردیم.
– چگونه در گروزنی ملاقات کردید؟
– همه چیز بلامانع بود. نماینده وزارت فرهنگ جمهوری دائماً از ما حمایت می کرد ، درباره همه چیز توافق داشت. هنگامی که ما اعلان انتخاب زنان چچن را در یکاترینبورگ اعلام کردیم ، بلافاصله مردان چچنی با س questionsالاتی پیش من آمدند: “چه کاری انجام می دهی؟” ، “چرا این کار را می کنی؟” یک نماینده از رمضان قدیروف در اورال و یک رهبر معنوی چچنی به استودیو آمدند. ما استوری برد ها را به آنها نشان دادیم و به آنها گفتیم که قرار است چه فیلمبرداری کنیم. آنها ایده ما را واقعاً دوست داشتند. آنها حق انتخاب و کمک به انجام بازیگران را به معنای واقعی کلمه زنان خود را آوردند.
– شما فقط زن می خواستید؟
– صحنه ای در فیلم وجود داشت که زنان زیادی در آن شرکت می کنند. اما مردان نیز بودند. در یکاترینبورگ ، تقریباً از کل مردم دیاسپورا فیلمبرداری شد. و وقتی به چچن رسیدیم ، آنها منتظر ما بودند. آنها قبلاً در مورد ما می دانستند.
– مشکوک نبودی؟
– در ابتدا ، همه جا سو certain ظن خاصی وجود داشت ، ترس ، مهم نیست که چه اتفاقی افتاده ، ترس از آزردن کسی. باید روی آن کار می کردم ، چیزی را توضیح می دادم.
– از بازیگران محلی دعوت کردید؟
– این بار در ولادیکاوکاز فقط بازیگران محلی داشتیم. هیچکس را با خود نبردیم. بسیاری از برداشت ها از کار و سفر از گردنه Karmadon باقی مانده است. ما از بنای یادبود گروه فیلمبرداری سرگئی بودروف جونیور بازدید کردیم. پیش از این ، فقط یک پلاک به سرگی اختصاص داشت ، اما اکنون یک پلاک دیگر نیز وجود دارد – به یاد تئاتر سوارکاری ولادیکاوکاز ، همه بازیگران مرده آن. همچنین اسبهایی که همراه این گروه از بین رفته اند ذکر شده اند. یکی از اشیا our ما – شهر مردگان – در نزدیکی تنگه واقع شده است.
– اخیراً ، در ولادیکاوکاز ، داستانهایی را از افرادی شنیدم که در جستجوی گروه فیلمبرداری شرکت کردند که پس از جریان گل ناپدید شدند. معلوم می شود که در روزی که فاجعه رخ داده است ، آنها برای مدت طولانی نمی توانند اسب ها را سوار ماشین کنند تا به تیراندازی اعزام شوند. آنها مقاومت کردند ، و احساس دردسر کردند.
– تئاتر سوارکاری در گردنه کارمدون درگذشت و پس از آن ده سال فعالیت نکرد. کسی که اکنون از شرکت در فیلمبرداری ترسیده است ، کارگردان تئاتر است.
– آیا به اسب احتیاج داشتید؟
– بله ، ما داشتیم اسب شلیک می کردیم ، آنجا سوارکاری بود. متأسفانه باید از تئاتر سوارکاری صرف نظر می شد. دیگران را پیدا کرد. اوستیا همه سواران.
– شما در جستجوی مکان ها تقریباً تمام قفقاز را طی کرده اید. قهرمانان شما از زمان های مختلف. ارتباط آنها با این یا آن مکان چگونه است؟
– پیوندهایی به مکانهای تاریخی ، از جمله مکانهای کمی شناخته شده وجود داشت. من چیزی نادر پیدا کردم آنها همچنین رودخانه ها و کوه های بسیار زیبا ، اشیا natural طبیعی غیرمعمول را انتخاب کردند. در اوستیا ما در کامونت در ارتفاع حدود 3 هزار متری مرکزی داشتیم. دو روستای کوهستانی وجود دارد ، کوه های زیبا. عمدتا در آنجا فیلمبرداری شده است.
– فیلمنامه غیرمعمول شما به چه تبدیل شد؟
– ما آن را با لیدا کاناشوا نوشتیم. هنوز نمی توانم ژانر آن را تعریف کنم. بسیار پیچیده و چند سطح است. چنین ساختار غیرمعمولی و چنین فیلم هایی هرگز وجود نداشته است.
– اکنون روابط در قفقاز به اوج خود رسیده است و شما در حال کاوش در گذشته هستید. توضیحی برای آنچه امروز اتفاق می افتد بیابید؟
– ما واقعاً در حال کاوش عمیق تر هستیم ، و کنایات بسیاری از امروز داریم. اما این فیلم درمانی خواهد بود زیرا ما از کلیشه استفاده نمی کنیم. هنگام فیلمبرداری از قفقاز ، آنها عمدتا از آنچه لرمونتوف و تولستوی برای ما باقی مانده استفاده می کنند ، کمتر اوقات پوشکین. و همین! یعنی در 99 درصد موارد ، مورد دیگری استفاده نمی شود.
ما تمام منابع اولیه را غربال کردیم ، شواهدی شگفت انگیز از زمان پیدا کردیم که هیچ کس لمس نکرده است. آنها ممکن است بر روی رویدادهای نه چندان جهانی ، بلکه بر رویدادهای محلی و شخصی تأثیر بگذارند. این حوادث کوچک ساختار روابط قفقاز و روسیه ، روسیه و قفقاز را تشکیل می دهد. ما پویایی وقایع را نشان می دهیم ، دوره ای از ابتدای نوزدهم تا ابتدای 20 را پوشش می دهیم. قفقاز ما صوفی است. قفقازی که صلح می خواهد. آیین چچنی بر اساس تعالیم شیخ صوفی كونتا خوجا – احتمالاً صلح طلب ترین فرد در تاریخ اسلام است. تولستوی با تعالیم و ایده عدم مقاومت در برابر شر بزرگ شد. همچنین می توانید Satyagraha گاندی را به خاطر بسپارید. اما منبع اصلی ، همانطور که فهمیدیم ، کونت خوجه بود.
– آیا تحقیقات بایگانی انجام داده اید؟
– ما در بایگانی کار نمی کردیم ، اما منابع اولیه بسیاری در اینترنت وجود دارد. و همچنین من یک کتابخانه عظیم ویژه این فیلم دارم. در حالی که ما روی فیلمنامه کار می کردیم ، من کتابهای کمیاب اوایل قرن 19 و اوایل قرن 20 را خریداری کردم ، اینها آثاری هستند که حتی قبل از آثار نویسندگان اصلی ما و کسانی که به موازات آن وجود داشته اند ، ظاهر شده اند. من همچنین منابع کمتری از آن جنگ قفقاز شناخته شده دارم.
– عمده اشتباهاتی که روسیه در رابطه با قفقاز مرتکب شده و می کند چیست؟
– تجزیه و تحلیل سیاست دشوار است ، زیرا سیاستمداران با استفاده از مقوله های دیگر فکر می کنند ، نه مانند ما ، مردم عادی. ما برای مردم متاسفیم ، اما سیاستمداران برای آنها متاسف نیستند. آنها وقتی در مورد سرزمین ها و مرزها صحبت می کنند ، زندگی انسان را در نظر نمی گیرند. من نمی خواهم سیاست روسیه در قفقاز را تحلیل کنم. این متفاوت ، پیچیده ، گاهی صحیح ، گاهی اوقات با خطاهای بزرگ است. فیلم در این مورد نیست.
– چی؟
– درباره چگونگی تأثیر قفقاز بر روسیه ، چگونگی تأثیر روسیه بر قفقاز. نه در مورد اینکه آیا گرفتن آن ضروری بود یا نه. این داستان متفاوتی است که سناریویی کاملاً متفاوت را می طلبد.
– چرا اینقدر به شما اهمیت می دهد؟
– چون من به همه چیز علاقه مندم. فیلمنامه اینگونه بوجود آمده است. من یک داستان ژانر قفقازی پیدا کردم ، عملا رومئو و ژولیت. این در دهه 1920 در چچن اتفاق افتاد. من با لیدا کاناشوا تماس گرفتم و پیشنهاد ساختن فیلم نامه ای ژانر درباره عشق را دادم: یک پسر ، یک دختر ، یک افسر امنیتی چچن شیطانی.
من به جزئیات نمی پردازم ، اما به خودی خود جالب است. آنها شروع به حفاری کردند. هنگامی که ما کار بر روی یک فیلمنامه را شروع می کنیم ، همیشه انواع شواهد علمی را جمع آوری می کنیم. از آنجا که داستان ناشناخته است و جهان ناآشناست ، کتابهای زیادی برای خواندن وجود داشت. به لیدا گفتم: “بیایید این قهرمانان را پیدا کنیم.” در 1920-1925 آنها 18-20 ساله بودند و عمر طولانی داشتند.
آنها شروع به جستجوی کردند و قبر دختر را پیدا کردند. من می بینم که او غیر معمول ، ثروتمند ، با طلا است و مردم به عنوان یک حرم به او می روند. معلوم شد که این دختر دختر یک شیخ صوفی بوده است ، که در چچن و انگوشیه بسیار مورد احترام بوده است. آنها شروع به مطالعه زندگی او کردند. معلوم شد که او یک سوفیست چچنی بسیار جالبی است و تصوف در آنجا شباهتی به جنوب گرایانه ندارد ، کاملاً متفاوت است.
ما با استاد او كونتا هوجی تماس گرفتیم. این به طور کلی یک موضوع جادویی است ، و فرد شگفت انگیز است. آنها شروع به مطالعه نحوه تعالیم وی در واقع قفقاز کردند. اگر شمیل طرفدار جنگ بود ، او علیه صلح ، علیه خونریزی صحبت می کرد ، زیرا معتقد بود که به این ترتیب مردم یکدیگر را نابود می کنند. او اینگونه استدلال کرد: ما خودمان را می بریم و روس ها هر که زنده بماند را می کشند. ما به صلح احتیاج داریم ، باید ضرب کنیم. ما چگونگی ظهور تصوف و اسلام در قفقاز را مطالعه کردیم. این همه از کجا آمده است؟ قبل از آن چه اتفاقی افتاده است؟ به قرن هجدهم رسیدیم ، و من گفتم: “بس کن! ما باید از قبل متوقف شویم. ” و ما از قرن نوزدهم شروع کردیم ، به داستانی که من گفتم رسیدیم و سپس فیلم به پایان رسید. یعنی ما بدون اینکه به داستانی که شروع کردیم دست بزنیم به فینال رسیدیم.
– آیا شما در حال خلق جهانی متعارف و نمایشی هستید؟
– من نمی توانم تمام جزئیات را فاش کنم. دنیاهای مختلفی وجود خواهد داشت – خارق العاده ، مستند. ساختاری بسیار پیچیده و از لحاظ سبک بسیار متفاوت.
– در مورد بافت چطور؟ برای “آخرین شیرین بلغارستان” شما نیزارهای سراسر کشور را خریداری کردید.
– در اینجا نیز ، یک بافت جادویی. به طور کلی ، هیچ کس تا به حال این را نداشته است. انجام کاری مانند شخص دیگری کسل کننده است.
– اما زندگی واقعی را نشان می دهد؟ یا این یک نگاه و چیز خیالی محض است؟
– ما از حقایق شناخته شده استفاده می کنیم ، اما از زاویه دیگری به آنها نگاه می کنیم. بگذارید بگوییم لرمانتوف در قفقاز. اگر در اطراف خود حفاری کنید ، می توانید حقایقی را پیدا کنید که مربوط به Pechorin نیست ، بلکه مربوط به خود لرمونتوف است. پوشکین را نیز در قفقاز خواهیم داشت ، اما هیچ کس او را اینگونه نساخته است. و همه اینها طبق منابع اصلی است. ما پوشکین ، لرمونتوف ، تولستوی ، گوگول را خواهیم داشت. ما حتی واختانگوف را به عنوان یک شخصیت داریم. تا کنون ما اولین مونتاژ “سوسیس” را مونتاژ کرده ایم. معلوم شد 2.5 ساعت.
– اما آیا برای کسی چالشی خواهد بود؟ آیا تفسیر برخی وقایع جسورانه است؟
– البته ، برای کسی مانند یک چالش خواهد بود و باعث تحریک در قفقاز و روسیه خواهد شد. حالا هر کاری می کنید انتظار تحریک داشته باشید. نکته اصلی این است که این کار را با عشق انجام دهید. ما کسی را آزرده نمی کنیم. هرکسی که آزرده خاطر شود می تواند فقط خودش به چیزی فکر کند.
– موسیقی ، مطمئناً ، خاص است؟
– هنوز در مورد موسیقی تصمیم نهایی گرفته نشده است. در مرکز توریستی ، پدربزرگم را که مشغول آکاردئون قفقازی بود ، ملاقات کردیم. او صدای خاصی ندارد اما شنوایی فوق العاده ای دارد. ما چهار آهنگ او را ضبط کردیم و در واقع همه آنها وارد تصویر شدند. آنها به روسی هستند ، اما او کمی به اوستیایی و گرجی آواز خواند
– در حال حرکت از یک جمهوری قفقاز به جمهوری دیگر ، آیا تفاوت را احساس کردید؟
– البته جمهوری ارتدکس با جمهوری اسلامی متفاوت است. اما مردم تقریباً یکسان هستند. ما در پایتخت ها ، در شهرهای کوچک و در حومه شهرهای خوبی را ملاقات کردیم. بین جمهوری ها روابط وجود دارد ، اما گروه ما هیچ ارتباطی با آنها برقرار نکرد. در اینگوشتیا با خوشحالی توسط مرزبانان پذیرفته شدیم. اپراتورهای اوستیایی و اینگوش در گروه ما کار می کردند. آنها از هم جدا شدند ، گرچه روابط بین جمهوری های آنها متشنج بود ، در آغوش گرفتند. تجهیزات موجود در مجموعه محلی بود.
در گروزنی از جوانان – باهوش ، خوش اخلاق ، مودب – تعجب کردم. دوربین خاموش است و اگر کسی از آنجا رد شود قطعاً متوقف می شود و می پرسد: “ببخشید ، آیا می توانم از این طریق عبور کنم؟” آنها جای خود را می دهند ، باید در را باز کرد. ما حتی در نماز جشنی در مسجد قلب چچن فیلمبرداری کردیم.
– آیا به مجوز احتیاج داشتید؟
– شخصی با ما همراه شد و به ما اخطار داد که در حال فیلمبرداری هستیم. هیچ کس حتی نگاهی به ما نکرد. شب ها به هر مسجدی در Argun و جاهای دیگر می رفتیم. می توانید شب را آنجا بگذرانید. هیچ کس یک کلمه به شما نمی گوید ما ولادیکاوکاز را دور زدیم ، به مسجد رسیدیم و مردی به ما نزدیک شد ، آن را باز کرد ، گشت زد ، همه چیز را نشان داد. همه بسیار دوستانه هستند. شما در داخل مسجد احساس راحتی می کنید.
– آیا مثل همیشه برنامه های زیادی دارید؟
– سال گذشته ما شروع کردیم و امسال تقریباً یک مستند کامل در مورد شوکشین به پایان رسانده ایم. این مانند ادامه فیلم “سینمای دوران تغییر” شد. ما برای شلیک به آلتای رفتیم. فقط برای مخلوط کردن صدا باقی مانده است.
– مطمئناً این زندگی نامه نیست؟
– یک کمدی-ادای احترام. ژانر ، همانند “سینمای عصر تغییر”. چنین کمدی غم انگیزی که امروز با احساس شوکشین در آلتایی همراه است. آنجا اختراع شد. او آنجا متفاوت است.
– وقتی تماشاگران به اولین نمایش “قصه های شوكشین” در تئاتر ملل رسیدند ، بسیاری نمی دانستند شوكشین كیست و کسانی كه او را می شناختند انتظار چیز دیگری داشتند.
– و ما این احساس را گرفتیم. این یک فیلم مهربان در مورد احساس مردم مدرن شوکشین در آلتای و مسکو بود. در سروستکی ، در وطنش ، آنها نیز فیلمبرداری کردند. علیشیر خامیدخودایف مجری تصویر بود. ما همچنین موفق شدیم هفت مستند کوچک را در طی همه گیر ویرایش کنیم و اکنون آنها را در یک امر داوطلبانه قرار دهیم. ما فقط همه چیزهایی را که از سال 2009 فیلمبرداری کردم پاک کردیم. معمولاً آن را برمی دارم ، کنار می گذارم ، مواد جمع می شود. حالا تصمیم گرفتیم همه چیز را تمام کنیم.
– آیا لازم است همیشه کار کنید ، حتی وقتی بودجه ای ندارید؟
– خوب ، چه باید کرد؟ ما به طور مثمر ثمر کار کرده ایم. بنا به دلایلی ، پروژه بعدی من در وزارت فرهنگ از پشت صحنه عبور نکرد ، اگرچه ارائه فوق العاده بود. من فکر کردم که هیچ سوالی وجود ندارد شاید به دلیل موضوع ، مشکلاتی وجود داشت. سخت است. علاوه بر این ، فرض بر این است که تیراندازی در کلمبیا و آلمان انجام شده است. این سومین فیلم در سه گانه خواهد بود: اول روی ماه ، مارهای بزرگ Olle Kale و Raccoon City. اما هر کدام مستقل هستند. شک ندارم که تصویر در حال تحقق است. من فیلمنامه را با دنیس اوسوکین کار کردم. او در حال حاضر ده ساله است. فقط این بود که نوبتش به او نرسید. من در مسکو درباره یک فیلم داستانی ، یک مجموعه مستند و در یکاترینبورگ ، درباره یک فیلم مستند بزرگ در حال مذاکره هستم.