ماریتا تسیگال پولیشچوک: “آرایش رانوسکایا چهار ساعت طول کشید”

آنها چندین ماه به دنبال این بازیگر برای نقش اصلی بودند تا اینکه ماریتا، دختر بازیگر لیوبوف پولیشچوک را انتخاب کردند. در آن زمان ، او قبلاً آنا آخماتووا را در مجموعه تلویزیونی “بالهای امپراتوری” ، سوفکا (زویا بوگوسلاوسکایا) در “شور اسرارآمیز” و دوجین نقش دیگر بازی کرده بود.

ماریتا تسیگال پولیشچوک: “آرایش رانوسکایا چهار ساعت طول کشید”
در نقش آخماتووا در سریال بال های امپراتوری.







ما ماریتا را در جشنواره روح آتش در Khanty-Mansiysk ملاقات کردیم، جایی که او یک کلاس استاد دو ساعته را به عنوان بخشی از جشنواره سرزمین کاملاً متفاوت برای دانش آموزان و دانش آموزانی که آرزوی بازیگر شدن را دارند برگزار کرد. ماریتا آزاد بود و خواستار آزادی بچه ها شد، در حالی که به شدت کنترل می کرد. شنیدن این جمله برای یک خارجی تعجب آور بود: «قسم! گردنت را به او فریاد بزن.» بچه ها این درس ها را برای مدت طولانی به خاطر خواهند داشت.

– چطور شد که شروع به برگزاری کلاس های مستر کردید؟

– از سال 2015، من و ژنیا برکوویچ در جلوه های مختلف آن تئاتر زیادی انجام می دهیم و با نوجوانان یتیم خانه ها و خانواده های سرپرست کار می کنیم. دو جشنواره، مستر کلاس و کارگاه برگزار شد. در سال 2017، از جشنواره سرزمین، با تیمی از معلمان به دزرژینسک رفتیم و ده روز در آنجا با کودکان در یک پرورشگاه کار کردیم. هنگامی که من به خانتی مانسیسک برای “روح آتش” دعوت شدم، سازمان دهندگان “سرزمین” که یک سری کلاس های کارشناسی ارشد در آنجا برگزار می کنند، ظاهراً من را به یاد آوردند.

– اغلب بازیگران و کارگردانان به سادگی بیوگرافی خود را بازگو می کنند و این به عنوان یک کلاس استاد قرار می گیرد. شما آن را اعمال کرده اید. یک بازیگر نمایشی باید به شدت تمرین کند، مانند رقصندگان باله؟

– اگر یک اجرا را برای مدت طولانی اجرا نکنید و وارد قاب نشوید، این بلافاصله بر نحوه کار شما تأثیر می گذارد. هنگامی که برای مدت طولانی روی تخت دراز می کشید، عضلات آتروفی می شوند. اینجا هم همینطوره راخمانینوف گفت اگر روزی پیانو ننوازد همه چیز را فراموش می کند. من فکر می کنم این اتفاق در هر صنعتی می افتد. هیچ کس تفاوت بین هدیه خدا و تخم مرغ را لغو نکرد، اما به سختی می توان با هدیه خدا در حرفه ما کنار آمد. این نیاز به تمرین، تمرین و تمرین بیشتر دارد. مهم این است که متوقف نشوید، به یادگیری چیزهای جدید ادامه دهید، روی اشتباهات کار کنید، همیشه پیشرفت کنید. شاید من اشتباه می کنم و شخص دیگری گزینه های دیگری دارد.

– با ورود به دوره با سرگئی گولومازوف، آیا قبلاً می دانستید چگونه کاری انجام دهید یا مانند یک لوح خالی بودید؟ چرا رفتی پیشش؟

«هنوز نمی‌دانم می‌توانم کاری انجام دهم یا نه. و در زمان پذیرش در مدرسه به قول ما با انحراف تئاتری تحصیل کرد و در آنجا حرکت صحنه و سایر علوم بازیگری خواند اما در مقایسه با مؤسسه تئاتر داستان کاملاً متفاوتی بود که از ماهیت مقدماتی بنابراین من با یک لوح تمیز شروع کردم. من مثل همه متقاضیان در همه جا اقدام کردم. در آخرین لحظه ایگور یاسولوویچ من را به VGIK و سرگئی گولومازوف به GITIS برد. من به GITIS رفتم. من 17 ساله بودم. من بار دوم وارد شدم

– بعد از GITIS کجا رفتید؟

– رفتم همونجا که من رو بردند. و آنها مرا به تئاترهای “مدرن” و “در دروازه های نیکیتسکی” بردند. پس از آن، سرگئی گولومازوف مدیر هنری تئاتر در مالایا بروننایا شد. آنها نمایشی به نام «معمای گنجه قدیمی» را بر اساس «تواریخ نارنیا» اثر کلایو لوئیس اجرا کردند و من برای بازی تومنس فاون دعوت شدم. طبیعتا رفتم. بعدها در گروه قبول شدم. من 15 سال در تئاتر مالایا بروننایا کار کردم.

– بسیاری از. از کار در تئاتر رپرتوار احساس خستگی می کنید؟

– نمی دانم زیاد است یا نه – 15 سال. من عاشق کارم هستم. خستگی می تواند حتی در چیزهایی که خوشایند و شادی آور است رخ دهد. ممکن است با یکنواختی همراه باشد. باز هم سوال در عمل است. خستگی وجود داشت، و برعکس، اشتیاق برای کار. همانطور که، با این حال، و در حال حاضر.

الان معشوقه خودت هستی؟

بله، و این باعث خوشحالی من است. من به کسی بدهکار نیستم، به کسی جواب نمی دهم. از من می پرسند که آیا می توانم یک اجرا بازی کنم و من می گویم می توانم یا نه.

– بسیاری از مردم پاهای خود را می کشند، از ترس تغییر چیزی. بلاتکلیفی و نبود حقوق تضمینی وحشتناک است. آیا این فیلم به شما اعتماد به آینده داد؟

به نظر شما چرا من اعتماد به نفس پیدا کرده ام؟ وقتی بدون پیشنهاد ماندم، اجراهایی از ژنیا برکوویچ داشتم. “دختران SOSO” قبل از ترک تئاتر در مالایا برونایا ظاهر شد. من بدون پول نمی مونم من جاه طلبی و وسواس ندارم که فقط می توانم در حرفه ام کار کنم و هرگز در زندگی ام به جای دیگری نخواهم رفت. هیچ کار بازیگری وجود نخواهد داشت – من به عنوان پیشخدمت یا گل فروشی کار خواهم کرد. هیچ جهشی وجود ندارد که این زیر شأن من باشد. من یک پسر، یک خانه، یک خانواده، گربه و سگ دارم. من مسئول این هستم، بنابراین برایم مهم نیست که چگونه آن را اجرا کنم، البته در چارچوب قانون و نجابت.

– حرفه هایی که گفتید قبلا توسط شما تست شده است. چگونه اتفاق افتاد؟

– بعد از اینکه وارد مؤسسه تئاتر نشدم ، از دوره های گلفروشی-طراحان فارغ التحصیل شدم و به عنوان گل فروشی کار کردم تا یک سال تمام به هم نریزم.

«این یک حرفه جالب و زیبا است.

بله، اما لعنتی سخت است. از نظر فیزیکی هیچ عاشقانه ای در آن نیست. روز کاری از ساعت 7:30 صبح شروع می شود. سطل های بزرگ می کشی، آب را عوض می کنی، گل ها را هرس می کنی. فقط بعد از مدتی خلاقیت ظاهر می شود. من اولین بار در سال دوم به عنوان پیشخدمت کار کردم، بعد از اینکه گواهینامه رانندگی ام را گرفتم و هفته اول با ماشینم تصادف کردم. در زمانی که پدر و مادرش در چین بودند باید او را معالجه کرد. من نمی خواستم از آنها پول بگیرم، تصمیم گرفتم خودم مسئولیت آن را بر عهده بگیرم. بنابراین او شروع به کار به عنوان پیشخدمت کرد. من آن را دوست داشتم – بسیاری از مردم و ارتباطات. سپس چند بار دیگر این کسب‌وکار تعدادی از فهرست آرزوهای من را به دست آورد.

– افراد زیادی در اطراف هستند و هر کسی می تواند توهین کند. مگه نه؟

– نه من پیشخدمت، یا، به طور معمول، هیچ پرسنل خدماتی را افرادی از درجه متفاوت نمی دانم. همانطور که خودم با مردم رفتار می کنم، انتظار دارم آنها نیز با من رفتار کنند. اگر نشد پس مشکل آنهاست نه من. هیچ وقت مرا تحقیر یا توهین نکرد.

اولین تجربه سینمایی شما چگونه بود؟

– در سال های دانشجویی، من در فیلم های اضافی زیادی بازی کردم، بنابراین یادم نیست اولین فیلم چگونه بود. ما همینطور کار کردیم و چه کارهایی که نکردیم. یک بار آنها مانند روسپی ها در بزرگراه لنینگراد خارج از مسکو ایستادند. در آن زمان یک داستان خنده دار وجود داشت. مردی که از آنجا می گذشت سعی کرد ما را ببرد. با دیدن این، سرکارگر اضافی دوید بیرون و فریاد زد: «از اینجا برو! در حال فیلمبرداری هستیم.” داستان های خنده دار زیادی وجود داشت.

آیا اولین تجربه معنادار خود را به خاطر دارید؟

– قطعا. این زمانی اتفاق افتاد که من برای بازی در قسمت های اضافی آلا سوریکوا آمدم. در سینما موقعیت هایی پیش می آید که ناگهان چهره بافت مناسبی را می بینند و حرف هایی به شما می دهند. موارد اضافی و گروه بندی وجود دارد، و به طور نسبی، گروه بندی با کلمات وجود دارد. رسیدم به موارد اضافی که ناگهان تبدیل به یک گروه با کلمات شد. من چندین خط داشتم، کلوزآپ و حتی نام شخصیت ظاهر می شد. من چیزی شبیه دوست شخصیت اصلی شدم.

– آلا ایلینیچنا نمی دانست شما کی هستید؟

فکر می کنم در مقطعی متوجه شدم. یکی می تواند بگوید: «این دختر را بگیر. او دختر پولیشچوک است.

با مادر لیوبوف پولیشچوک.







– آلا سوریکوا بازیگران را دوست دارد، با آنها صمیمانه رفتار می کند. آیا تا به حال با برخورد تند کارگردانان مواجه شده اید؟

بله، انجام دادم، اما نمی گویم.

– آیا واقعاً ایلیا خرژانوفسکی و پروژه او “داو” است؟

– در “داو” داستانی با نمونه وجود داشت. من قبلاً در مورد آن صحبت کردم و نمی خواهم آن را تکرار کنم. خرژانوفسکی آنجا نبود، فقط مردمش بودند. اما یادم نبود سر صحنه فیلمبرداری، موقعیت های تحقیر و توهین وجود داشت، اما خدا رحمتشان کند. فراموش شد، رفت

– آیا بعد از رانوسکایا چیزی تغییر کرده است؟

آیا آنها مرا در خیابان می شناسند؟ نه، این کار را نمی کنند. آیا تماس های آزمایشی بیشتری دریافت کردید؟ شاید هم کردند. گفتنش سخت است، زیرا ما حرفه عجیبی داریم – گاهی ضخیم، گاهی خالی. من قبلاً موقعیت هایی داشتم که به مدت نیم سال هیچ اتفاقی نیفتاد و سپس پانزده آزمایش در یک هفته اتفاق افتاد. و اکنون چندین بار به تست زنی دعوت شده ام. نمی دانم که آیا این با انتشار رانوسکایا مرتبط است یا نه. احتمالاً افراد بیشتری از صنعت سینما با من آشنا شدند و مرا در ذهن داشتند. اما من به همین ترتیب به امتحانات می روم، با آنها کنار می آیم یا نمی توانم کنار بیایم. وقتی فرصت های بیشتری برای حداقل امتحان کردن چیزی وجود دارد عالی است. وقتی تایید نمی کنند، ناراحت کننده است. اما وقتی تلاش نمی کنند، حیف است. حتی به شما این فرصت داده نمی شود که نشان دهید می توانید کاری را انجام دهید.

– آرایش شما در Ranevskaya چقدر طول کشید؟ آیا مشکلات اضافی ایجاد کرد؟

– آرایش سن 3.5-4 ساعت طول کشید. در این مدت متن را تکرار کردم، آماده کردم، به صدای فاینا جورجیونا خود گوش دادم، کاری با خودم پیدا کردم.

– رانوسکایا دیگر آنجا نیست، مانند آخماتووا، که در نقش او بازی کردید. و بازی در نقش زویا بوگوسلاوسکایا که اکنون زنده است در فیلم شور مخفی چگونه بود؟ آیا با او آشنایی دارید؟

بعد از پخش سریال در یک برنامه تلویزیونی با هم آشنا شدیم. زیر پاهای زویا بوریسوونا تعظیم کردم و عذرخواهی کردم. پدربزرگ و مادربزرگم را می شناخت. آنها یک شرکت مشترک داشتند. شاید به همین دلیل بود که او نتوانست به صورت من بگوید: “عزیزم، تو کامل شدی …”.

با پدر سرگئی تسیگال. عکس: سرویس مطبوعاتی جشنواره “روح آتش”







– شما اغلب می توانید با پدر خود – هنرمند سرگئی تسیگال – دیده شوید. به نظر می رسد که شما یک رابطه ظریف دارید. او همچنین به کلاس کارشناسی ارشد شما در خانتی مانسیسک آمد و به همه چیز به شدت واکنش نشان داد.

ما نزدیک ترین رابطه را داریم. من تنها دختر او هستم و او تنها پدر من است. همه چیز منطقی است.

– یکی از نوادگان داستایوفسکی به من گفت که چگونه نوه خود را به بنای یادبود فئودور میخائیلوویچ آورد و گفت که این دختر جد معروف توست. چگونه از مادربزرگتان ماریتا شاهینیان مطلع شدید؟

“این یک هدیه مادام العمر است. در آپارتمان Arbat پدربزرگ و مادربزرگ همیشه عکس های او در قفسه وجود داشت. می دانستم که مادربزرگ بزرگی دارم، ماریتا شاگینیان، که به نام او نامگذاری شده است، او یک نویسنده است، او درباره لنین نوشته است. وقتی خیلی کوچک بودم، مادربزرگم برایم افسانه ای درباره سرزمین جادویی مرز خواند.

– شما دو سگ دارید که در مکالمه ما شرکت می کنند (مصاحبه ماریتا باید هر چند وقت یکبار با فریادهای زیر قطع می شد: «میکا، بیا پیش من! ببخشید، اما یک سگ پشمالوی خمیده ظاهر شده است. ژوزا، آنجا چه چیزی حفاری می کنی؟). چگونه آنها را مدیریت می کنید؟

«اینها دو خواهر مختلط هستند. قبل از رفتن به خانتی مانسیسک یکی را گرفتیم و وقتی به مسکو برگشتیم متوجه شدیم که خواهرش هنوز دلبسته نشده است. ما او را برای نوردهی بیش از حد به خانه بردیم و رفتیم. حالا ما دو احمق و دو گربه دیگر داریم. آنها نیاز به توجه مداوم دارند.

با همسرش الکساندر آندریویچ. عکس: سرویس مطبوعاتی جشنواره “روح آتش”







زندگی روزمره شما شامل چه چیز دیگری است؟

– خانواده، سگ ها، اجراها، تست ها. چند روز تصویربرداری سریال «بازماندگان 2» خواهد بود. آنجا نقش کوچک اما بسیار جالبی دارم. ما با “دختران SOSO” در پلتفرم مستقل “Space Inside” کار می کنیم.

– آیا در فضای کوچک این تئاتر شلوغ نیست؟

– اصلا تنگ نیست. وقتی مخاطب نزدیک است، قالب متفاوتی است. سطح خاصی از اعتماد وجود دارد، به طور نسبی، بدون ارائه تئاتر. من همچنین یک نمایش همه جانبه دارم به نام Returned که در آن اصلاً سالنی معمولی وجود ندارد. داستان زندگی خانواده آلوینگ را بر اساس نمایشنامه «اشباح» ایبسن در یک عمارت چهار طبقه پخش می کنیم. مردم ماسک زده اند. هنرمندان در کنار هم هستند. اینجا تئاتر تفرجگاهی نیست که بازیگران شما را همراهی کنند. در خانه ما تماشاگر هر جا که می خواهد می رود. به موازات آن، اتفاقاتی در چهار طبقه عمارت در اتاق های مختلف در حال رخ دادن است. همه اینها بسیار جالب است، یک تجربه فراموش نشدنی جداگانه.