لیدیا ساموئیلوا گفت که چگونه به هنرمند مردم فروش بلیط را یاد داده است
هر کسی که با جیگارخانیان کار می کند ، آرمن بوریسوویچ خاص خود را دارد. برخی او را به عنوان یک شریک صحنه ، دیگران به عنوان یک شریک زندگی یا یک دوست ، یک آشنای خوب می شناسند. لیدیا ساموئیلوا ، معاون مدیر سیرک نیکولین ، به هنرمند مردم و مورد علاقه همه کمک کرد تا اصول حرفه یک کارگردان تئاتر را بیاموزد.
لیدیا ساموئیلووا به MK گفت: “ما وقتی ارمن بوریسوویچ را به تئاتر جوان او کمک کردم تا بلیط فروشی را ترتیب دهد ، ملاقات کردیم.” – سپس از او پرسیدم: “شما یک هنرمند محبوب محبوب هستید. چرا به تئاتر احتیاج دارید؟ ” – “خوب ، البته ، لیدا ، من از دوره فارغ التحصیل شدم ، من برای آنها متاسف شدم ، با استعداد.” او این مسئولیت را به عهده گرفت. من طبق توافقی شروع به کار با او کردم: ساعت نه صبح به تئاتر او در Lomonosovsky Prospekt آمدم و نحوه ساختن سیاست فروش ، نحوه کار با مخاطب را توضیح دادم. او به من گفت: “من به تو احتیاج دارم” ، و سعی داشت در پیچیدگی بلیط فرو بروی. از طرف من ، سعی کردم او را متقاعد کنم که به دستیاران حرفه ای قابل اعتماد احتیاج دارد ، کسی که تحصیلات بازیگری ندارد نمی تواند به عنوان معاون مدیر کار کند و اگر می خواهد روند کار را کنترل کند ، باید در جلسات معاونان خود حضور داشته باشد – به طوری که تقلب نکنند ، رشته فرنگی را آویزان نکنند “
و او حتی در آن زمان برای مدیریت یک نفره تلاش می کرد. من صادقانه سعی کردم جزئیات را درک کنم ، در واقع حرفه دیگری را درک کنم. یک چیز معلوم شد ، یک چیز کاملاً گذشت ، اما یک چیز شگفت انگیز: وقتی با او کار کردید ، قطعاً تحت جذابیت خارق العاده او قرار گرفتید. خارق العاده بودن این واقعیت در این واقعیت بود که حتی وقتی مغالطه گام های ارمن بوریسوویچ را دیدید ، نتوانستید در برابر آنها مقاومت کنید. این البته او مقاومت می کرد ، اما انرژی اوهام (این بیان اوست) قوی تر بود.
بعضی اوقات آخر هفته ها کار می کردیم و ناگهان او ناگهان حرف را قطع کرد و گفت: “در حال حاضر ما باید پیاده روی کنیم ، و بعد ناهار بخوریم.” ما از کوچه پس کوچه ها قدم زدیم ، زیرا اگر در خیابان های دانشگاه قدم بزنید ، قدم زدن با او غیرممکن بود. اما حتی در این گوشه ها و حفره ها این احساس وجود داشت که تقریباً از هر بوته ای مردم بیرون می پریدند و به او سلام می کردند. و بسیاری ، که خصوصاً مرا به عنوان یک دوست دلباخته تحت تأثیر قرار داد: “خوب ، آرمن ، خوب ، تو می دهی!”. و آنچه “شما می دهید” مشخص نبود ، او فقط خندید.
اتفاقاً ، من به خاطر محبوبیت افتادم. یک بار توافق کردیم که ساعت دو بعد از ظهر در آپارتمان جدید من ملاقات و کار کنیم. و نیم ساعت زودتر رسید. در آن زمان من روی بالکن نشسته بودم و با دوستم تلفنی چت می کردم. ناگهان صداهایی می شنوم: “لی-بله! لی بله! ” او به پایین نگاه کرد و نفس نفس زد: آرمن بوریسوویچ همه کسانی را که از آنجا رد می شدند جمع کرد و آنها را وادار به شعار “لی-دا” کرد. و چه کسی می تواند او را رد کند؟
اما من دیدم که او به طور کلی آنقدر تنها زندگی می کند. وقتی برای کار به خانه ام می آمدم ، معمولاً می پرسیدم: “چه چیزی را دوست داری ، آرمن بوریسوویچ ، چه چیزی باید درست کنی؟” وی گفت: “من عاشق غواصی هستم.” و او توضیح داد که برای فرو بردن – این بدان معنی است که خامه ترش با سیر و گیاهان یا سس باید روی میز باشد ، و او باید آن را با نان غوطه ور کند. و حتما سوپ بخورید. وی ویسکی نوشید – 50 گرم ، دیگر هیچ. اگر سیگار می کشیدم ، گفت که او نیز سیگار کشیدن را دوست دارد اما آن را ترک کرد. ” – “و چگونه ترک کردی؟” – “پزشکان منع کرده اند. اما من از یک فرد نورانی پرسیدم: “دکتر ، اگر ترک کنم چه مدت عمر می کنم؟” و شما می دانید که نورانی چه پاسخی داد: “من فکر می کنم سه روز بیشتر.” اما به هر حال ترک کردم. ”
من آپارتمان جدیدم را به او نشان دادم و از اینکه چطور همه چیز را مرتب کرده ام لاف می زنم. اینجا یک کمد در راهرو است و پشت آن یک انبار خانه قرار دارد: “آیا راحت نیست؟” او آن را با یک نگاه ارزیابی کرد ، مکث کرد و سپس بیرون داد: “خوب است خودتان را در این کمد آویزان کنید. ده روز آویزان می شوید تا اینکه پیدا کنند. ”
و همچنین یادم آمد … به نمادی که در گوشه ای آویزان بود نگاه کردم و بسیار جدی شدم: «به نظر می رسد که من عاشق خدا شدم. میدونی چرا؟ از تنها ماندن ترسیدم. ” و او واقعاً بسیار تنها بود. گرچه ازدواج کرده بود. و بیش از یک بار
درگذشت آرمن جیگارخانیان: آخرین عکس ها و بهترین نقش های هنرمند مردمی
به گالری عکس مربوط مراجعه کنید