میخائیل خلبورودوف تهیه کننده سریال “جاسوس” در مورد تیراندازی و قطار بزروکوف صحبت کرد.

سرگئی بزروکوف در این سریال نقش تحلیلگر FSB آندری رایبین را بازی می کند که معلوم می شود یک جاسوس آمریکایی است. با این حال، همانطور که اخیراً بیان آن مرسوم است، همه چیز به این سادگی نیست. قهرمان Bezrukov باید بفهمد که واقعاً کیست و در عین حال خانواده خود را نجات دهد.

نیروی محرکه اصلی سریال تهیه کننده میخائیل خلبورودوف بود. برای کسانی که در دهه نود به موسیقی علاقه داشتند، میخائیل یک نوع افسانه است. او به عنوان کارگردان، موزیک ویدیوهای واقعاً موفقی را برای آن زمان ها ساخت که تا حد زیادی تصویر آلنا سویریدووا، بوگدان تیتومیر، گروه Mumiy Troll و ده ها هنرمند دیگر را تعیین کرد. با گذشت زمان ، خلبورودوف شروع به فیلمبرداری یک متر کامل (“بند 78” ، “پیک از بهشت”) و سپس سریال (“موقتاً در دسترس نیست” ، “جادوگر”) کرد. «جاسوس» برای او تبدیل به یک پروژه تولیدی شد، اما در این مورد، اصطلاح «تهیه کننده» به معنای قدرت های بسیار گسترده تری است.

میخائیل خلبورودوف تهیه کننده سریال “جاسوس” در مورد تیراندازی و قطار بزروکوف صحبت کرد.







میخائیل خلبورودوف در مصاحبه ای با MK می گوید: “من در ابتدا به همه اینها رسیدم و زمان زیادی را صرف یافتن افرادی کردم که بتوانند فیلمنامه را بنویسند.” – من باید نگاه می کردم، زیرا یولیانا سمنوف در حال حاضر کمبود دارند. علاوه بر این، خود توطئه ای که در آن آمریکا، روسیه، جاسوسان… تردیدهایی وجود داشت که کانال ها این را بپذیرند. اما در نهایت، با خطر و خطر خود، آنها تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند، نویسنده فیلمنامه، اولگ تیموشیشین را پیدا کردند که کار بسیار خوبی انجام داد.

– خود ژانر پلیسی جاسوسی تقریباً هرگز در فیلم شناسی شخصی شما یافت نمی شود. چرا او ناگهان به شما علاقه مند می شود؟

– من نه آنقدر به خود ژانر که به انحراف از آن علاقه داشتم. یک کارآگاه جاسوسی شامل جستجوی یک دشمن است و معمولاً تا آخر مشخص نیست که او کیست. در حال حاضر در سری دوم، همه چیز روشن است. و این در مورد یک تحقیق نیست، بلکه در مورد شخصی است که خود را در شرایط دشواری یافت. در مقطعی مفهوم “وطن” برای او تغییر می کند. به گفته او، اینجا آمریکا نیست، جایی که او در آن متولد شده است، بلکه جایی است که در آن افرادی هستند که او دوستشان دارد. به نظر می رسد که قهرمان بین دو آتش گرفتار شده است و همیشه باید انتخاب کند: چگونه عمل کند تا زندگی ثابت بماند تا آنچه را که قبلاً وجود دارد از دست ندهد.

– شما از آن نسل افرادی هستید که البته “TASS مجاز است اعلام کند” و دیگر فیلم های کلاسیک جاسوسی شوروی را تماشا کردند. گاهی اوقات به نظر می رسد که این کلاسیک بر نویسندگان سریال های مدرن بسیار فشار می آورد و آنها در حال تلاش برای انجام همین کار هستند، اما در منظره ای کمی متفاوت …

«متاسفانه حق با شماست. فراتر از مرزهایی که مدتهاست تعیین شده است برای بسیاری در واقع دشوار است. اولاً به معنای ذهنی. من همه را تصادفی گرفتم. من در جشن تولد یکی از دوستانم بودم و در آنجا سریال اسرائیلی مادرلند را دیدیم که بعدها توسط آمریکایی ها بازسازی شد. این یک فیلم بسیار خارق العاده است و در آنجا هم در مورد فردی صحبت می کنیم که در شرایط سختی قرار می گیرد. چنین طرحی مرا به خود مشغول کرد و درست در جشن تولد، به نظر می رسید که این ایده که چگونه می توانی همه چیز را اینجا و به روش خودت انجام دهی از بالا فرود آورد. این اتفاق حدود هفت سال پیش رخ داد و مدت زمانی که از آن زمان می گذرد صرف رساندن این ایده به پرده سینما شده است.

– با تجربه کارگردانی خود، احتمالاً ایده کاملاً واضحی در مورد اینکه در نهایت همه چیز باید چگونه به نظر برسد، داشتید. با توجه به اینکه این بار روی صندلی کارگردانی ننشسته اید، نتیجه چقدر با ایده های شما درباره سریال مطابقت دارد؟

– معمولاً با نصیحت به سراغ کارگردان ها نمی روم. وظیفه تهیه کننده این است که افراد مناسب را پیدا کند تا ایده را به پایان برساند و در کار آنها دخالت نکند. البته در ابتدا هر کاری برای خودم انجام می دادم و می خواستم به خودم شلیک کنم. متأسفانه در لحظه ای که همه چیز آماده راه اندازی بود، وضعیت سلامتی ام اجازه نداد به عنوان کارگردان وارد این پروژه سخت شوم. که بسیار متاسفم. البته وقتی یک نفر دیگر شلیک می کند، قضیه فرق می کند. اما من از ظاهر همه چیز، نحوه فیلمبرداری، نحوه بازی بازیگران خوشم می آید. به نظر من این با ارائه سریال های معمول برای بسیاری از کانال ها متفاوت است.

– با سرگئی بزروکوف که نقش اصلی را بازی کرد، قبلاً کار کرده اید. آیا این فیلمنامه برای او نوشته شده است؟

– بله، می توان گفت که یکی از نویسندگان همکار است. ما حتی قبل از شروع کار روی فیلمنامه با هم ملاقات کردیم و درباره طرح بحث کردیم.

– بزروکوف هیچ کس را بازی نکرد، اما جاسوس داشت – یک یا دو بار و شمارش کرد. انگار تازه وارد منطقه شده…

– به نظر من این بیشتر یک داستان انسانی است تا یک داستان جاسوسی. و نکته اصلی استعداد بازیگری او بود و نه توانایی بازی در جاسوسی.

– یک ستاره بزرگ در قاب، از یک سو، یک فرد تقریباً بومی برای مخاطب است، اما از سوی دیگر، بازیگری است که دنباله عظیمی از نقش‌ها و گاه رسوایی‌ها را می‌کشد. به نظر شما این می تواند برای سریال مشکل ساز باشد؟

– من به آن فکر نکردم، زیرا اگر در این مورد شک دارید، بهتر است اصلا شلیک نکنید. البته یک بازیگر محبوب ترن نقش دارد اما نباید مانع بازی در شخصیت های دیگر شود. تصور کنید دنیرو یا آل پاچینو چه مسیر عظیمی دارد! اما بعید است که اسکورسیزی در مورد شلیک به دنیرو در «کازینو» تردید داشته باشد، زیرا او ردپایی از نقش خود در «راننده تاکسی» داشت. بازیگران خوب باید بتوانند متحول شوند و کاری جدید و جالب انجام دهند.

– منتقدان مبل به اتفاق آرا تردید دارند که اولگا لومونوسوا چقدر برای نقش همسر یک افسر اطلاعاتی مناسب است. آیا خیلی براق است، البته به روشی خوب؟

البته تست هایی هم داشت. برای ما مسئله زنانگی مهم بود و البته اینکه خانواده در قاب شبیه یک خانواده بود. اولگا در ابتدا نقش همسری را بازی می کند که بیست سال منتظر بازنشستگی همسرش بوده است، اما در همان روز، زمانی که به نظر می رسد او در حال بازنشستگی است، او را به خدمت باز می گردانند. برای او این یک ضربه وحشتناک است و معلوم نیست که آیا خانواده آنها زنده می مانند یا نه. و این هم دسیسه است.

– وظایف تهیه کننده گاهی شامل ویرایش بی رحمانه نیز می شود. مجبور شدی خیلی کم کنی؟

– در ابتدا فیلمنامه ده قسمت را در نظر گرفت و در مقطعی مشخص شد که همه چیز باید در هشت قسمت قرار گیرد. اما وقتی صحبت از پلتفرم نیست، بلکه در مورد پخش تلویزیونی است، اپیزود نمی تواند مانند ما یک ساعت یا ده ساعت طول بکشد. اینجا همه چیز سخت است: از چهل و نه دقیقه تا پنجاه و دو دقیقه. البته هیچ کس شلیک نمی کند تا بعداً آن را دور بیندازد. مجبور شدم خیلی سریع فیلمنامه را کوتاه کنم. لحظه سختی بود اما کارگردان و فیلمنامه نویس موفق شدند. در نتیجه، یک خط گسترده تر از روابط بین دختر قهرمان داستان و مردی که مواد مخدر می فروخت، ترک کرد. اما جوهر اصلی آن همچنان باقی مانده است. من هم مجبور شدم چند شخصیت را قربانی کنم.

– اگر بخواهید سوال در مورد سریال نیست. اکنون پس از انتقادات گسترده از دهه نود، این دوران دوباره مد شده است. چندی پیش فیلم گرگوری قسطنطنیه ای “Clipmakers” اکران شد. و این در مورد افرادی است که شما در دهه نود در میان آنها بودید. خوانش جدید تاریخ را چگونه دوست دارید؟

– این کیچ به سبک گرگوری است، در واقع همه چیز به روشی کاملاً متفاوت اتفاق افتاد. از سال 1988 شروع به فیلمبرداری تبلیغات و موزیک ویدیو کردم، بنابراین عملاً در خاستگاه جنبش بودم. همه ما درگیر مسائل بودیم. اگر چیزی توسط فدیا بوندارچوک فیلمبرداری می شد، پس همه سازندگان کلیپ در آنجا آویزان می شدند، اگر فیلم می گرفتم، آنها به سراغ من می آمدند، هر تیراندازی یک رویداد بود. من فیلم را با لذت تماشا کردم، اما ایده ای از نحوه زندگی ما در آن زمان به دست نمی دهد.

آیا برای آن دوران دلتنگی دارید؟

بله، و این کشنده است. حالا فقط کار می کنیم، اما بعد از هیچ، آینده را ساختیم. دیگر چنین موسیقی و چنین هنرمندانی، تکه های واقعی وجود ندارد. الان همه چیز تولید شده است و خودکفاهایی که هنوز کار می کنند همه دهه نود هستند. و کلیپ ها دیگر کلیپ نیستند، بلکه تصاویر خنده دار هستند.