ایگور سندلر در مورد رسوایی که دوستی او را با الکساندر باریکین آغاز کرد صحبت کرد

سال‌هاست که هر سال شب‌هایی را به یاد موزیسین‌های راک و چهره‌های فرهنگی برگزار می‌کنم که با کمال تاسف از این دنیا رفته‌اند. اخیراً چنین شبی به یاد دوست بزرگ و آهنگساز بزرگ من ادوارد آرتمیف اختصاص داشت. تاریخ دوستی ما با او را در این ستون به یاد آوردم، حتی زمانی که استاد زنده بود، آن هم به تازگی. افسوس که زمان اغلب زودگذر و بی رحم است. دو سال گذشته زمان زیان های بسیار سنگینی در موسیقی بود. و در این عصر به یاد بزرگانی افتادیم که ما را ترک کردند، اما میراثشان زنده و جاودانه است. آنها بدون شک از “دور” خود با ما بودند و با کهکشان عالی هنرمندانی که همکاران و دوستان خود را نه تنها با داستان زندگی، بلکه با موسیقی خود به یاد می آوردند، در کنار ما بودند و در کنار آنها آواز می خواندند: دیمیتری چتورگوف و ماشا کاتز، الکساندر بوینوف و مریم ماربوا، الکسی گلیزین، النا ماکسیموا، ویکتور سالتیکوف و بسیاری دیگر.

یک عبارت رایج وجود دارد که یک فرد دو بار می میرد: یک بار جسمی، دوم – زمانی که او را فراموش می کنند. ایده این شب ها زمانی به ذهنم خطور کرد که دوست خوبم ساشا مونین، خواننده افسانه ای گروه Kruiz درگذشت و به زودی الکساندر باریکین که بیش از 30 سال با او دوست بودیم از دنیا رفت. من شروع به انجام هر کاری کردم تا در یاد دوستان، همکاران و نسل های آینده دوستانم به زندگی خود ادامه دهند.

تاریخچه دوستی ما با باریکین در سال 1977 شروع شد، مدتها قبل از گروه کارناوال، که بعدها نه تنها به اصلی ترین چیز در سرنوشت اسکندر تبدیل شد، بلکه به نوعی استاندارد استاندارد رگی و راک داخلی تبدیل شد. و سپس ساشا به عنوان بخشی از VIA “Merry Fellows” به ساراتوف آمد و من دانشجوی هنرستان بودم. البته من می خواستم به کنسرت این گروه برسم، به فیلارمونیک رفتم، می بینم: چند نفر در ورودی سرویس ایستاده اند و صحبت می کنند. تصمیم گرفتم آشنا شوم، متواضعانه نزدیک شدم. یکی از آنها می پرسد: آه، تو کی هستی؟ گفتم من دانشجوی هنرستان هستم و به نوبه خود پرسیدم آنها چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد که آنها از گروه هستند، عصر یک کنسرت بود. این ساشا باریکین بود.

در مورد موسیقی صحبت کردیم – گفتم که مجموعه بزرگی از صفحات وینیل خارجی در خانه دارم که البته در آن روزها گنجی ناشناخته و کمیاب بود. آتش گرفت، می‌گوید: «بگذار تو را به کنسرت ببرم، تو مرا به جای خود دعوت کن، به ضبط‌ها گوش کن». به طور کلی، من و باریکین یک روز با من بودیم و فقط غروب او به یاد آورد که یاران شاد باید یک تمرین و کنسرت در شب داشته باشند. آنها به فیلارمونیک هجوم بردند، موفق شدند، اما ساشا مکالمه ناخوشایندی با رهبر – پاول اسلوبدکین به دست آورد. از آن زمان، ما با هم دوست شدیم و تا آخرین روز او دوست بودیم. در شرایط سختی که برای او بود، او را به اسرائیل دعوت کردم، او را به اماکن مقدس بردم، که از آن بسیار خوشحال شد، کمی زنده شد، به خود آمد، دوباره شروع به نوشتن موسیقی کردم …

خداحافظی با باریکین و مونین برای من یک فقدان و شوک شخصی بزرگ بود. متأسفانه سایر دوستان و اسطوره های فرهنگ راک جهان نیز شروع به رفتن به دنیای دیگر کردند. این تجربیات بود که الهام بخش من برای برگزاری کنسرت های بزرگ شبانه بود، زمانی که نوازندگان معاصر به کسانی ادای احترام می کنند که دنیای موسیقی را به گونه ای که امروز می شناسیم ساخته اند.

با الکساندر باریکین







من اغلب می گویم که یک شخص نه تنها و نه حتی به اندازه تعریف معنوی او یک پوسته فیزیکی است. انسان همان چیزی است که ما به یاد داریم. و ما دوران کودکی، اقوام، تحصیلات و البته دوستان را به یاد می آوریم. من واقعاً نمی خواهم دوستان و بت هایم را فراموش کنم، کسانی که رفتند. با کمال تاسف من، هر سال تعداد آنها بیشتر و بیشتر می شود. آخرین بار ، آنها یاد و خاطره الکساندر گرادسکی ، پیوتر مامونوف ، ویاچسلاو گورسکی ، چارلی واتس را به یاد آوردند و ادای احترام کردند …

امسال شبی را به یاد آهنگساز افسانه‌ای ادوارد آرتمیف و همچنین نوازندگانی که در سال‌های 2022-2023 آنجا را ترک کردند اختصاص دادیم: جف بک، جری لی لوئیس، دن مک‌کافرتی، دیوید کراسبی، اندی فلچر.

با جف بک، من یک داستان شگفت انگیز و خنده دار دارم در مورد چگونگی مصاحبه “غیرقانونی” با او در سفرش به روسیه. اخیراً در اینجا به طور مفصل در مورد این موضوع صحبت کردم. حالا متوجه عجیبی شده است: من این داستان را بارها در طول زندگی جف به یاد آوردم و همیشه برای همه خنده دار به نظر می رسید. و به این ترتیب، ایستاده روی صحنه، در شب خاطره، دوباره درباره این مصاحبه گفتم و ناگهان متوجه شدم: داستان دیگر خنده دار نیست، بلکه دردناک است. قبلاً فقط یک داستان زندگی درباره آغاز دوستی ما با یک موسیقیدان فوق العاده، یک اسطوره جهانی، صاحب هفت تندیس گرمی بود و حالا تبدیل به داستان خاطره ای شده است – با اندوه، دلتنگی و حسرت از دست دادن. درست مثل دن مک کافرتی، خواننده فرقه نازاره، که وقتی به او آواز خواندن را “آموزش دادم” برای مدت طولانی و صمیمانه خندید … من اغلب به این عکس نگاه می کنم …

عواطف مشابهی که در آن شادی از یک دوستی طولانی و تلخی از دست دادن در هم آمیخته است، هنگامی که در طول شب، ضبط یکی از آخرین مصاحبه های ادوارد آرتمیف روی صفحه نمایش ها روشن شد، به وجود آمد. او آن را در استودیو من ضبط کرد و سخنان محبت آمیز زیادی در مورد من گفت. او همیشه دوست و مربی من بود، در پروژه‌های ما کمک زیادی کرد، سینت سایزر افسانه‌ای هارتمن خود را به موزه تاریخ راک ما اهدا کرد، موزه‌ای که به سفارش خاص برای او ساخته شد و روی آن موسیقی متن فیلم‌های تارکوفسکی، میخالکوف، کنچالوفسکی و بسیاری را نوشت. دیگران. حالا از همین استودیو، تصاویری از آخرین مصاحبه اش روی پرده پخش شد…

از این دست داستان ها زیاد است و متأسفانه دوستان و نوازندگان بزرگ بیشتر و بیشتر می میرند. در چنین لحظاتی، شما به شدت متوجه می شوید که همه چیز چقدر زودگذر است، تجسم فیزیکی ما کوچک است و خاطره ای که امیدواریم حفظ کنیم عالی است.

منتشر شده در روزنامه “Moskovsky Komsomolets” شماره 29019 مورخ 26 آوریل 2023

تیتر روزنامه:
وینیل ممنوع در ازای کنسرت