نویسنده اهل سواستوپل درباره سفر به ایران گفت: طبیعت کریمه و مهتاب غیر الکلی

– پلاتون، مراحل خاص را شرح دهید – چگونه به آنجا رسیدید، چه پاسپورتی، چه پروازی داشتید، غربالگری در فرودگاه. آیا آنها در گمرک به عنوان یکی از شما ملاقات کردند یا محتاطانه؟ آیا تنش هایی با مجوز اقامت کریمه وجود داشت – من می دانم که ایران گرجستان نیست و کشورهای بالتیک نیست، اما هنوز.

– من با هواپیما پرواز کردم – آنجا و پرواز برگشت هواپیمایی ایران. یک هواپیما نیمه خالی وجود دارد، اما عقب – پر است. بنابراین می فهمم که این یک پرواز ترانزیت بوده است. تعداد زیادی از کسانی بودند که «تصویر توریستی روسو از اخلاق» کلاسیک را به تصویر کشیدند. به یاد آورد، در حافظه خورد. در عین حال کارکنان بسیار خوش اخلاقی در هواپیما حضور دارند: ایرانی و ایرانی. گفتن کلمه “مرغ” خنده دار است.

آنها برای من ویزا تهیه کردند – و با آن وارد کشور شدم. ویزا یک ماهه فکر کنم. همه چیز در سریع ترین زمان ممکن، خوش اخلاق است. به نظر می رسد که هیچ کس به ثبت نام من نگاه نکرده است، اما در خود تهران عمداً تأکید کردم که اهل سواستوپل هستم – و برخی از این موضوع بسیار خوشحال بودند.

– ایران و کره شمالی لیست استانداردی از “بسته ترین” کشورها هستند، قبل از اینکه کوبا هنوز در آن بود، اکنون نیست. آیا ایران برای شما بسته به نظر می رسد؟ چه نوع خانه ها، شهرها، ساکنان وجود دارد؟ همه زنان در خیابان با لباس سنتی – یا استثناهایی وجود دارد؟ علائم به چه زبانی است، چه نوع غذایی؟ آیا برای گردشگران – اروپایی یا روسی – دور برگشتی وجود دارد؟

– نزدیکی ایران یک کلیشه است. راهنمای ما که زیبایی های شاه نشین و همچنین پل خیره کننده مرکز شهر را به ما نشان داد، گفت: تهران شهر تضادهاست. اگر چیزی بود، او “بازوی الماس” را تماشا نکرد – من روشن کردم. اما در اینجا باید به یاد داشته باشیم که من فقط در پایتخت بودم و کلان شهرها در سراسر جهان البته ویژگی های مشابهی دارند. بنابراین، من تهران بسیار متفاوتی را دیدم. یک دختر محجبه به عنوان مثال در مورد فیلم های استنلی کوبریک با من به انگلیسی خالص صحبت کرد. یا زن ها دختری را متوقف می کنند چون دست های او زیر آرنج باز است و ده دقیقه بعد با دختری با موهای صورتی روبرو می شوید – و آنها با هیچ چیز پوشانده نشده اند.

البته این تقسیم بندی به فقیر و غنی وجود دارد. جدایی احساس می شود. ثروتمندان در شمال تهران متمرکز هستند. رستوران های گران قیمتی که در آن افرادی با لباس اروپایی قلیان می کشند – من در مورد مارک ها صحبت می کنم. و پیشخدمت چند کلمه با شما در مورد آخرین آلبوم متالیکا خواهد گفت. اما در جایی دیگر با مرد جوانی آشنا می‌شوید – و او برای مدت طولانی در مورد انسان درونی و مبارزه او با گرگ ذهنی با شما صحبت می‌کند. به طور کلی، من معتقدم که ایرانی ها به فرهنگ خود پایبند هستند – عالی است و آنها از آن اشباع شده اند. در همان زمان در یکی از رستوران ها بهترین پیتزای دنیا را خوردم. واقعا پیتزا باورنکردنی و ساخت ایران بود.

یکی از گرافیتی های متعدد روی دیوار ساختمان های تهران.







در مورد گردشگری، من سخنرانی روسی را شنیدم. من چند اروپایی دیدم. گردشگرانی از پاکستان و هند حضور داشتند. من اصلا متوجه نشدم که این کشور بزرگ به سمت گردشگری گرایش دارد. اگرچه او چیزی برای نشان دادن دارد. اما من فکر می کنم آنها اهداف دیگری دارند. علائم اینجا بیشتر به زبان فارسی و برخی انگلیسی است، هرچند دومی معمولاً بد صحبت می شود. در عین حال می توانید آنجا، در کشوری که چهل سال تحت تحریم بوده است، ماشین های گران قیمت، مارک های معروف ساعت، علائم مربوطه را ببینید – ایرانی ها به سادگی به تحریم ها دست ندادند. و بنابراین یک کولا می خرید که روی قوطی آن نوشته Made in Iran. یا بستنی اسنیکرز.

– از اتفاق ادبی که دلیل سفر شد برایمان بگویید. روسیه تا چه اندازه به طور جدی در آنجا نمایندگی می کرد – و چه کشورهای دیگری؟ آیا می توانیم نتیجه بگیریم که ایرانی ها چیزی بیشتر از معاملات تسلیحاتی یا سوختی از مسکو می خواهند؟

– XXXIV نمایشگاه کتاب تهران بود. من به دعوت اتحادیه کتاب روسیه به آنجا رسیدم. از نویسندگان روسیه باسینسکی، ودولازکین، کولانوف، ایوانووا بودند. راستش مقیاس نمایشگاه شگفت انگیز است. همه اینها در محوطه ناتمام مسجد امام خمینی رخ می دهد. این بنا به عنوان بزرگترین مسجد جهان ساخته شده است، اما هنوز تکمیل نشده است و تا آنجا که من متوجه شدم اکنون به عنوان یک مجموعه نمایشگاهی استفاده می شود. جمعه در ایران یک روز تعطیل است – و حالا که به نمایشگاه می آیم، شگفت زده شده ام. انبوه مردم، هزاران نفر. خوب، ارقام مناسب هستند – بیش از 200 هزار نشریه، بیش از 1600 انتشارات. صادقانه بگویم، من وقت نداشتم در کل نمایشگاه قدم بزنم – در غرفه ناشران خارجی بودم. من با بچه هایی از ونزوئلا، تاجیکستان، ترکیه صحبت کردم. در غرفه روسیه ما، کار به طور مداوم ادامه داشت. هم ایرانی بودند و هم هموطنان ما. به عنوان مثال، آنها با بچه ها ماموریت های افسانه ای بازی می کردند. مردم مدام می آمدند، علاقه مند بودند که در روسیه چه و چگونه.

در دانشگاه الزهر که دانشگاه بانوان است هم صحبت کردم. او با دانشجویان درباره ادبیات روسیه و سینمای روسیه صحبت کرد. جو نسبتاً کنجکاوی وجود داشت، به علاوه ما بعد از آن به انگلیسی صحبت کردیم. باز هم، دانش آموزان بسیار متفاوت – ظاهر متفاوت، خلق و خوی متفاوت.

در غرفه – من سه سخنرانی داشتم – از من در مورد ادبیات روسیه، در مورد فرهنگ روسیه پرسیده شد. به طور جداگانه، ما با همکاران در مورد شولوخوف، تولستوی صحبت کردیم. من دانش بسیار جدی از ادبیات روسیه را دیدم. محبوب ترین نویسندگان روس در ایران به نظر من داستایفسکی، گوگول، چخوف، گورکی، شولوخوف هستند.

– اگر به شما پیشنهاد شود که یک سال در ایران زندگی کنید، موافقت می کنید؟ و اگر موافقت کرد، پس برای چه؟

موزاییکی با طرحی اساطیری.







– یک سال در ایران؟ بله، البته، من دوست دارم زندگی کنم. واقعا نمی دانم با بچه هایم چه کنم. آنها بدون من در روسیه چگونه هستند؟ اما از نظر تئوری جالب خواهد بود. من منحصراً تهران بودم، شیراز هم آنجاست، شهر یاست (یزد) با آتش پرستان است. ایران یک میراث بزرگ، عظیم است. و البته، من می خواهم آن را مطالعه کنم. در کاخ گلستان، من دو ساعت به موزاییک ها آویزان شدم – آنها را بررسی کردم: از نظر زیبایی شناسی به طرز شگفت انگیزی انجام شده است، اما معانی زیادی وجود دارد، معانی زیادی. این را به این می گویم که در ایران چیزی برای تحصیل وجود دارد. می ترسم یک سال برایم کافی نباشد. بنابراین، اول از همه به سنت های ایران، بر میراث فرهنگی آن می پردازم. من آن را یکی از مهدهای تمدن می دانم. می رفتم پرسپولیس، یاست. هر چیزی که به ایران باستان مربوط می شود برای من بسیار جالب است.

– جنبه «غیر تشریفاتی» زندگی در ایران را دیده اید؟ گدایان، گدایان، آسفالت شکسته، خانه هایی با گچ خراب؟ یا مقامات تهران آن را تا حد یک کارت پستال «صیقل داده‌اند»؟

– هم گدا دیدم هم گدا. آنها در تمام کلان شهرهای جهان هستند. اما این مشهود نیست. من هم متوجه استعداد خاصی نشدم. یک شهر معمولی، فرض کنید، به بخش‌هایی تقسیم شده است – یعنی بلافاصله متوجه می‌شوید که آیا این منطقه برای ثروتمندان است یا برای فقرا. شهر سبز – طبیعت، به هر حال، کریمه است: درختان چنار، افرا، درختان توت، درختان درختان، ارس. متأسفانه من فقط در پایتخت بودم، اما خیلی دوست داشتم به شهر یزد برسم، جایی که معابد آتش پرستان در آنجا نگهداری می شد. در یکی از آنها، آتش 1500 سال است که می سوزد. می توانید تصور کنید؟ متأسفانه، راه زیادی برای رفتن به آنجا است – به نظر می رسد 10 ساعت با ماشین. کلا خود ایرانی ها با هواپیما بین شهرها پرواز میکنن تا جایی که من متوجه شدم. آنقدرها هم گران نیست.

– آیا ایران شریک شایسته روسیه است؟ آیا ارزش دارد که پس از «فرار» اروپایی ها چنین دوستانی پیدا کنید؟

– در ایران روسیه، روس ها را خیلی دوست دارند. این یک واقعیت است. آنها وقتی می شنوند که شما روسی هستید واقعا شکوفا می شوند و بلافاصله واکنش نشان می دهند: “اوه، روسیه!”. ایرانی ها بچه های خوش اخلاقی هستند. در عین حال، تا آنجا که من متوجه شدم، این یک شریک اقتصادی بسیار خوب است. ما چیزی برای فروش به آنها داریم، آنها چیزی برای فروش به ما دارند. من هیچ شکافی بین دو کشور، بین دو ملت ندیدم. خیلی احساس راحتی کرد

– اکوتیک ایرانی – چگونه است؟ چه چیزی در این کشور متفاوت از روسیه، چین، اروپا انجام می شود؟

– هوم، روسیه چه مشکلی دارد؟ آن‌ها در خیابان‌ها قهوه نمی‌نوشند – گاهی اوقات خرید آن سخت است. واقعاً تضادهای قوی وجود دارد. گاهی اوقات با افرادی روبرو می شوید که روسی صحبت می کنند و فرهنگ روسی را بهتر از روسیه می شناسند. آنجا می توانید بستنی زعفرانی بسیار خوشمزه بخورید. بهترین میراث دین زرتشت وجود دارد. در آنجا مهتابی غیر الکلی را از گل رز چای می رانند. در آنجا احساس می کنید که چگونه یک مرد سنتی با مردی از جمعیت برخورد می کند – و اکنون فکر می کنید: چه کسی برنده خواهد شد؟