ویکتوریا تولستوگانوا با ایجاد یک حساب کاربری جعلی به ژولیت بینوش نزدیک شد

در چهل و پنجمین MIFF، ویکتوریا تولستوگانووا فیلم “لبه ماه شکسته” اثر سوتلانا ساموشینا را در مسابقه پریمیر روسیه ارائه کرد، جایی که قهرمان او مشکلات انباشته شده با دختر نوجوانش را بیان می کند. کمی قبل از آن، او در تئاتر مادر پسر 16 ساله ای بود که برای نزدیک شدن به پسرش حساب جعلی در شبکه های اجتماعی باز کرد. این بازیگر درباره مشکلاتی که خودش با آن روبرو بود صحبت کرد.

“لبه ماه شکسته” طبق فیلمنامه ناتالیا مشچانینووا فیلمبرداری شد که مشکلات افراد بسیار جوان را به شدت احساس می کند. سونیا 14 ساله متوجه می شود که مادرش در مورد مرگ پدرش به او دروغ گفته است. او به همراه دختر بزرگش دختری را در کشور پیدا می کند، جایی که مدت زیادی است کسی به آنجا نیامده است. در خانه قدیمی، جایی که خانواده در برخی از زندگی های گذشته خوشحال بودند، با هم مشکلات انباشته شده را بیان می کنند.

کمی قبل از آن، نمایشنامه “این همه اوست” توسط دانیل چاشچین بر اساس نمایشنامه آندری ایوانف به صحنه رفت، جایی که ویکتوریا تولستوگانوا دوباره نقش مادری را بازی کرد که رابطه سختی با پسرش دارد. قهرمان او تلاش می کند تا از طریق شبکه های اجتماعی به او نزدیک شود و با نامی به عنوان سن او ثبت نام کند. پسر عاشق مادرش می شود، یا بهتر است بگویم در آواتار او، بدون اینکه بداند چه کسی پشت او پنهان شده است.

تهیه کننده این نمایش، لئونید رابرمن، به یاد می آورد که ایده اولیه این بود که پنج عصر را با ویکتوریا تولستوگانوا در نقش اصلی به صحنه ببرند. با این حال، وارثان نویسنده نمایشنامه، الکساندر ولودین، حق اجرای آن را در روسیه ندادند. تصمیم گرفتیم به «نامه های عاشقانه» روی بیاوریم و دوباره با مشکل کپی رایت مواجه شدیم. لئونید رابرمن با طنز می گوید: “از دانیل چاشچین خواستم مطالبی را ارائه دهد که متعلق به هیچ کس نیست جز خود نویسنده و مطلوب است که نویسنده زنده باشد.” همه اوست.”

ژولیت بینوش نقش کلر میلهود 50 ساله، مادر دو فرزند را بازی می‌کند که با جوانی 29 ساله در شبکه‌های اجتماعی در فیلم سال 2018 “کسی که آنجا نبود” ساخته سافی نبو، کارگردان فرانسوی ساخته شده است، آشنا می‌شود. در سال 2018 بر اساس رمانی از کامیلا لوران. در حساب جعلی او 24 سال سن دارد. در سال 2017، در هانفلور، فرصتی یافتم تا با صفی نب، که تازه شروع به فیلمبرداری تصویری درباره یک معلم زبان و ادبیات فرانسه مطلقه کرده بود صحبت کنم که در شبکه های اجتماعی با مردی آشنا می شود، عاشق می شود و نمی تواند اعتراف کند که او نه اونی که ادعا میکنه نبو کمتر از دانیلا چاشچین به این داستان علاقه داشت. داستان مشابهی در سینمای داخلی وجود داشت. اما در اینجا لازم به ذکر است که آندری ایوانف نمایشنامه “همه او همین است” را در سال 2013 نوشت.

در آستانه اکران، ویکتوریا تولستوگانوا به نحوه کار خود در این نقش گفت: “این نمایش در من سوالاتی را ایجاد کرد. گاهی اوقات در خواندن متون خیلی خوب نیستم. دانیل در این امر به من کمک کرد. اخیراً در فرودگاه از کنار مادری رد شدم که سر یک کودک چهار ساله فریاد می زد. ایستادم و گفتم: سریع جیغ نکش. مردم در چنین لحظه ای از تعجب گم می شوند. فکر نمی کنم دیدار با من برای مدت طولانی در خاطره این زن بماند، اما شاید برای مدتی چیزی تغییر کند. همه ما درباره نابینایی والدین می دانیم. روابط پیچیده بین نسل ها یک امر مسلم است. من افراد زیادی را می شناسم که مشکلات مشابهی داشته اند. بله، من روزهای سختی را در زندگی ام داشته ام. اما نویسنده نمایشنامه، آندری ایوانف، وضعیت را به اوج رساند، آن را به حدی رساند که ترسناک می شود. می خواهم بگویم: «همه چیز! متوقف کردن.” مهم نیست چگونه از این وضعیت خارج می شوید. سپس آن را دریابیم. فقط بس کن اما همه اینها را نمی توان متوقف کرد – طبیعت انسان چنین است. این رابطه نه تنها بین مادر و پسر، بلکه بین زن و مرد، بین بزرگسال و کودک است، زمانی که انسان نمی داند و نمی داند چگونه باید آنطور که باید رفتار کند. این را به او یاد ندادند. ترکیب شگفت انگیزی از نامتجانس در نمایشنامه وجود دارد. از یک سو، این داستان فاجعه بار دو نفر، سوء تفاهم غم انگیز آنها است و از سوی دیگر، عشق در این زمینه وجود دارد. و امید می دهد. عشق به این نیست که چقدر خوب هستیم. این احساسی است که در آن خود شیطان پایش را خواهد شکست. زندگی بدون آن غیرممکن است.”

او از ویکتوریا پرسید که بازیگران جوان چگونه انتخاب شدند، آیا حرف او در این سناریو تعیین کننده بود یا خیر.

– بله تو؟ او می گوید. – گفتم که به پسرهای زیبا و تا حد امکان جوان نیاز دارم. شوخی!

– شما به سادگی در مقابل واقعیت قرار گرفتید؟

– دقیقا. دانیل چاشچین برای من عکسی با عنوان: “این دنیس ولاسنکو است.” من دیده ام. در جواب چه می توانستم بگویم؟ ما فقط با هم صحبت کردیم. من هیچ تصمیمی نگرفتم

ویکتوریا در مورد فرزندانش صحبت کرد، تجربه ارتباط با آنها نیز برای درک مهم است.

– پسرانم 11 و 14 ساله هستند. آنها به عملکرد ما کمک کردند. دانیا به دنبال موسیقی بود. من در این موضوع آدم غیر روحانی هستم، از بچه ها پرسیدم چه نوع موسیقی گوش می دهند؟ در نتیجه، اجرا دارای دو آهنگ توصیه شده توسط فدور است. او به آن افتخار می کند. نوجوانان همیشه در داستان های نوجوانی مرا آزار می دهند. فکر می کردم دیگر سن احمقانه ای وجود ندارد، اما دقیقاً تا زمانی که فرزندانم نوجوان شدند. معلوم شد که در این سن بود که این همه گرما وجود داشت. در 14 سالگی انسان در گشاده رویی و در عین حال نزدیکش شگفت انگیز است. من می بینم که وقتی فدور با احساس اعتراض نسبت به چیزی غلبه می کند ، سپس رها می کند ، چگونه با چنین حالتی کنار می آید یا نمی کند. آنوقت دیگر این اتفاق نخواهد افتاد. در سن 18 سالگی، سیستم عصبی متعادل می شود. یک نوجوان همیشه قادر به کنار آمدن با چیزی نیست. و خیلی باحاله اگر انسان نترس هم باشد، پس می‌تواند بدون فکر کردن قدمی بردارد.

دانیل چاشچین معتقد است که اگر از نوجوانی جان سالم به در بردی و نمردی، به زندگی عادی خود ادامه می دهی. دوران نوجوانی بسیار حاد است و گاهی اوقات به والدین بستگی ندارد. البته سعی می کنم برای فرزندانم مادر باشم. من نمی توانم به خود ببالم که ما با هم دوست هستیم. به کسانی که می گویند با بچه ها مثل دوست دختر یا دوست هستند غبطه می خورم. ما مادر و پسر هستیم. من سطح اعتمادمان را دوست دارم. من معتقدم اگر کودکی نمی خواهد در مورد چیزی صحبت کند، پس این حق شخصی اوست. خیلی چیزها هست که من نمی دانم و نمی خواهم بدانم. کودکان در شبکه های اجتماعی و تلفن ها حضور دارند. آنها یک زندگی کامل در آنجا دارند – فوتبال، خیلی از همه چیز، چت برای ارتباط. دختر 17 ساله من واروارا زیاد می خواند. و پسران خواندند. من و وانیا یک کامپیوتر مشترک داریم. گاهی اوقات نامه نگاری هایش را با همکلاسی ها باز می گذارد. وقتی به او گفتم که بستن آن ضروری است، کمی رنگ پریده شد، ترسیده به نظر می رسید. و من فکر کردم: “بیچاره. او در آنجا چه چیزی می تواند داشته باشد؟