ویکتوریا تولستوگانوا نقش یک مادر بد و یک دختر خوب را در نمایش “همه او همین است” بازی کرد.

دانیل چاشچین همه چیز را به روش خود انجام داد: تهیه کننده رویای سکوت را در سر می پروراند، اما چیزی کاملاً متفاوت به دست آورد.

در پروژه مستقل “همه او همین است” ، ویکتوریا تولستوگانوا نقش “مادر بد” یک نوجوان 16 ساله را بازی کرد که آماده انجام هر کاری برای نزدیک شدن به پسرش بود. او یک حساب کاربری جعلی در شبکه اجتماعی ایجاد می کند و در نهایت کنترل اوضاع را از دست می دهد.

این نمایشنامه بر اساس نمایشنامه آندری ایوانف است که ده سال پیش نوشته شده و درباره رابطه دشوار مادر و پسری است که پس از مرگ زودهنگام همسر و پدرشان با هم زندگی می کنند. قهرمان تولستوگانوا – تاتیانا – مانند یولیا ویسوتسکایا در طول یک نمایش آشپزی، گفتگوی نامرئی را با یک همکار مجازی انجام می دهد. و اگر جولیا در مورد دستور العمل های غذاهای لذیذ به “بهشت” بگوید، پس تاتیانا همه چیز را در مورد پسرش بدون پنهان کردن پخش می کند. در شبکه های اجتماعی، او ریون است و او دختر مرموز تافی است که منحصراً در شب راه می رود. و پدرش ظاهراً یک تاکسیدرمیست است که بزهای شکم پر و دیگر مخلوقات خدا می سازد. این در فضایی کاملاً متفاوت، غیرواقعی-کیهانی اتفاق می افتد.

آن طور که کارگردان نمایش، دانیل چاشچین توضیح می دهد، یک فضای کلامی وجود دارد که بازیگران برای تماشاگران مونولوگ می خوانند و یک فضای پلاستیکی که با به تصویر کشیدن آواتارهای خود تبدیل به قهرمان یک بازی رایانه ای می شوند. برای ایجاد ظاهر آن، بازیگران آموزش ها، کلاس هایی با طراح رقص ایگور شارویکو داشتند. هنرمند دیمیتری رازوموف یک واقعیت مجازی در پشت صحنه پشت یک فیلم پرده شفاف ایجاد کرد. یک تاب دیوانه با برجک ها در آنجا می چرخد ​​که بازیگران روی آن به ورطه پرواز می کنند.

تهیه کننده لئونید رابرمن رویای اجرای بدون فیلم و میکروفون از هنرمندان را در سر می پروراند، بدون هر آنچه که ربطی به تئاتری که او دوست دارد. او خواهان آرامش و سکوت و تفکر بود تا بینندگان بتوانند مادران خود را به خاطر بسپارند. واقعا هیچ صفحه نمایشی وجود ندارد، اما میکروفون ها باقی می مانند. همه چیز بسیار بلند است، اما در عین حال قدیمی است. زیرا شما نمی توانید به “آنها” برسید – جوانان با زبان عامیانه و سبک زندگی آنها. کارگردان و بازیگران هر چه تلاش کنند، حتی اگر به تازگی از خرده فرهنگ نوجوانی دور شده باشند، باز هم هدفشان ناامیدکننده است. بیشتر و بیشتر کلمات جدید ظاهر می شوند، و برخی از “باحال” از کاربرد خارج می شود. آیا می دانید “LD” چیست؟ معلوم است که آنها بهترین دوستان هستند. به دوران پیری خوش آمدی ما ناامیدانه عقب هستیم.

ویکتوریا تولستوگانوا سعی دارد در مورد نابینایی والدین صحبت کند. شگفت آور است که چگونه قهرمان او با ترک فضای مجازی، با انداختن شنل مشکی و کلاه گیس رنگی خود، تبدیل به عمه ای می شود که جیغ می کشد. بله، برای او سخت است، او تنهاست. پسر بی احساس است، حرف خوبی از او نخواهید شنید. و او تمام تلاش خود را می کند – او برای او یک طوطی سبز در قفس خرید و پسرش او را … “گنجشک” نامید. مادر پرنده را از پنجره به بیرون پرت کرد و شمعی در قفس گذاشت. بعد از آن چگونه می توانم با او ارتباط برقرار کنم؟ مرده را بهتر تصور کنید.

ویکتوریا تولستوگانوا می گوید: «آندری ایوانف، نمایشنامه نویس، وضعیت را به اوج رساند. – رابطه مادر و پسر را به حدی رساند که می خواهم بگویم: بس کن! از یک سو، داستان فاجعه بار سوء تفاهم، و از سوی دیگر، داستان عاشقانه ای که در آن همیشه همه چیز خوب نیست.

این پسر را یک بازیگر جوان توانا دنیس ولاسنکو بازی می کند که از کارگاه سرگئی سولوویوف در VGIK فارغ التحصیل شده است و پس از فیلم “پرتاب” ایوان تروردوفسکی به یاد می آید. او خیلی بازی می کند و در شرایط دیگری مشهور می شد. قبل از هر تمرین، ویکتوریا و دنیس سی دقیقه با هم صحبت کردند، اتفاقی که روز قبل برای آنها افتاده بود را به اشتراک گذاشتند و حال و هوای خاصی ایجاد کردند، اما چنین جادویی در اجرا به وجود نمی آید. ویکتوریا تولستوگانوا دو پسر 11 و 14 ساله دارد و آنها به عنوان متخصص در ساخت این نمایشنامه شرکت کردند. فدور بزرگ موسیقی را طوری انتخاب کرد که غیرتصادفی باشد، موسیقی که مردم در سن او به آن گوش می دهند.

دانیل چاشچین معتقد است: “مشکل قهرمانان ما این است که در زندگی واقعی صحبت نمی کنند، بلکه در شبکه های اجتماعی ارتباط برقرار می کنند، جایی که آنها به خوبی کار می کنند. و مهم است که قبل از اینکه مشکل کشنده شود صحبت کنید. من یک کارگاه آموزشی با نوجوانان داشتم و اولین چیزی که از من پرسیدند این بود که آیا کفش ورزشی واقعی دارم، چه نوع آیفونی دارم و چقدر درآمد دارم. من پاسخ دادم که کفش های کتانی واقعی نیستند، آیفون قدیمی است، پول کمی می گیرم و اکنون به دنیای جادویی تئاتر خوش آمدید. برای آنها تئاتر هنر پدر و مادرشان است. اغلب مشکل این است که «چرا مثل من نیستی، مثل من باش». این تعارض است. نوجوانان مانند پیشاهنگان به زبان خود ارتباط برقرار می کنند. این کدی است که فقط آنها می توانند آن را درک کنند. برای آنها مهم است که بزرگسالان آنها را درک نکنند. این فقط در مورد رابطه مادر و پسر نیست، بلکه در سطح جهانی در مورد جدایی افراد است. با هم بودن سخت و ضروری است.»

آنچه در پایان اتفاق افتاد؟ بازنمایی یک بزرگسال در مورد نحوه عملکرد دنیای ناشناخته برای آنها. اما او کاملا متفاوت است.