“ما باید سن خود را به عنوان اعطا کنیم و مقاومت نکنیم” صحبت کرد
– می دانم که شما در سن واقعی خود احساس نمی کنید و به هیچ وجه به آن نگاه نمی کنید. اما با این وجود ، با چه احساساتی به سالگرد نزدیک می شوید؟ از اعداد نترسید؟
– پنهان کردن چیست؟ البته این همه همه را می ترساند. مخصوصاً زنان. اما فکر می کنم هر پیرزنی در دهه 80 خود ، دختر دیگری در دهه 30 خود باقی می ماند ، نه بیشتر. من همین را دارم ما باید سن لازم را بدست آوریم و مقاومت نکنیم. این دقیقاً است که گاهی اوقات واقعاً نمی خواهید. بلافاصله به خود قسم می دهید که برای ورزش شرکت کنید ، صبح دوید ، با این فکر که بلافاصله جوان تر خواهید شد. اما این مورد نیست. در هر سنی باید به دنبال مزایای خود باشید. راه دیگری وجود ندارد.
– چه نتایجی پیدا کردید؟
– هر چه پیر تر باشید ، از نظر و قضاوت آزادتر هستید. این امر به ویژه در حرفه بازیگری قابل توجه است. این شامل ارزیابی مداوم شخص ثالث است. و با افزایش سن ، خودکفا می شوید. نظر همه دیگر برای شما مهم نیست. فقط افراد بسیار گزیده ای که با زندگی از بین رفته اند. من همیشه چنین طبیعتی تند و زننده ، تحریک آمیز و معتدل بوده ام و حتی اکنون نیز اندکی مانده ام. اما با گذشت سالها ، من در آرزوها و احساسات معتدل تر می شوم.
در کار من ، یک هنرمند انتخاباتی هستم – من همیشه انتخاب کردم که چه چیزی شرکت کنم و چه چیزی نه. خدا را شکر ، فرصتی فراهم شد که از نظر مالی وابسته نباشیم و با سرخوردگی شخم بزنیم تا بتواند خانواده را تغذیه کند. و آنچه در حال فیلمبرداری است ، همیشه با معیارهای شخصی مطابقت ندارد. من خوش شانس بودم که با کارگردانانی چون پیتر فومنکو ، ریماس تومیناس ، ولادیمیر میرزائو کار کردم. من مطمئن هستم که باید به کار بی وقفه هجوم آورد. یک نور باید در روح روشن شود. سپس شعله ای از جرقه بوجود می آید و نتیجه خوبی حاصل می شود. وقتی شخصی با میل ، شادی و عشق به تجارت می رود ، “فرزندان” زیبایی به دست می آید.
– مطمئناً هر 5 سال در گذرنامه ایده تزریق زیبایی را پیشنهاد می کنند. از این گذشته ، چهره ابزاری مهم برای یک بازیگر زن است. چه احساسی در مورد پلاستیک دارید؟
– من فکر می کنم هر کس ، نه تنها یک هنرمند ، حق دارد هر دو بدن و صورت را بنا به اختیار خود دفع کند. نکته اصلی این است که یک اندازه گیری در این مورد وجود دارد. چه چیزی را پنهان کنم ، من هم سعی می کنم از چهره خود مراقبت کنم – مثلاً خودم خودموتراپی را انجام می دهم. اما همه اینها پس از دهه 50 آغاز شد. هنوز به اقدامات سخت نرسیده است. شاید به این دلیل که من ناجوانمردانه هستم ، یا به دلیل اینکه آستانه حساسیت بالایی دارم. اگرچه منصرف نخواهم شد.
– آیا برای خودتان یا بیننده نیاز به مداخله پزشکی دارید؟
– به احتمال زیاد برای بیننده … اگرچه برای خودم خوب است. در اینجا آنها برای شما یكوكلوچیك درست كردند و چین و چروك ها را صاف كرد. این ، دوباره ، پژواک زمان است. بله ، شما می توانید شکل خود را برای 5-10 سال بهبود ببخشید. اما گردن و بازوها هنوز هم بیرون می آید. پیش از این ، این موضوع بخار نشده بود. البته ، وقتی تعارف می کنید خوب است. اما از نظر من فرار از قدمت ، به نظر من بی معنی است. من انكار نمی كنم كه یك روز تصمیم بگیرم در مورد چیزی رادیكال تر. و من به هیچ وجه کسانی را که این کار را انجام می دهند محکوم نمی کنم.
“Fomenko یک سیاره است”
– آیا این درست است که شما هرگز فکر نکردید که روی صحنه بدرخشید و می خواستید هادی شوید؟
– دوران کودکی من در Omsk سپری شد. یک خط تراموا در کنار خانه بود. از آنجا که تا 6 سالگی به جایی نرفتم ، تنها وسیله حمل و نقل در این نزدیکی تراموا بود. و یک رویا داشتم – آن را به صورت رایگان سوار کنم. و در ابتدا حتی فکر نمی کردم هنرمند شوم. او فقط وارد حیاط شد و اجراهای خود را انجام داد: لباس های مادر خود را پوشید ، سپس یک “تاج” فلزی را از زیر یک کاسه شکر ، و سپس او بندهای خود را از جوراب ساق بلند ساخت. و تماشاگران مغازه ها به مادر خود گفتند: “شاید مارینا شما یک هنرمند باشد!”
و هنگامی که من و مادرم به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردیم ، او به من گفت: “به دنبال یک حلقه بگرد.” ابتدا استودیوی باله پیدا کردم ، سپس در کاخ پیشگامان وارد تئاتر شدم ، سپس تئاتر شعر لیوبوف ارمولاوا وجود داشت. در آنجا بود که من احتمالاً در چنگالهای سرسخت هنر افتادم. و این بیماری تا آخر عمر درون من خواهد ماند. تئاتر یک داروی قدرتمند است. من یک بار آن را امتحان کردم و شما بدون آن دیگر نمی توانید این کار را انجام دهید. در مورد من ، مطمئنا او هم برادر و هم پدر است و تا حدودی یک شوهر است.
– اعتقاد بر این است که یک هنرمند باید با مدیر خود ملاقات کند ، که بتواند استعداد خود را کاملاً آشکار کند. شما با بسیاری از کارگردانان برجسته کار کرده اید – پیتر فومنکو ، Rimas Tuminas ، ولادیمیر میرزوف. اما شما یکی را ملاقات کردید؟
– می خواهم امیدوارم که همه چیز هنوز جلوتر از من است. اما البته هر یک از موارد فوق نقش مهمی در پیشرفت بازیگری من داشته است. Petr Naumovich اولین کارگردانی جدی بود که با آن روبرو شدم. من در سه اجرای او شرکت کردم: “تو آقا ما ، پدر …” ، “گناه بدون گناه” و “ملکه اسپیس ها”. و من خوش شانس بودم که در هر یک بازی کنم. سپس من تازه به تئاتر آمدم و بلافاصله به دست استاد افتادم. پت ناوموویچ نه تنها به عنوان یک هنرمند بلکه به عنوان یک شخص چیزهای زیادی را به من وارد کرد.
فومنکو یک سیاره است. در برخی از تلاوت های ملکه Spades ، Ludmila Maksakova و من که بخشی از کانکس بازی می کردیم ، در سالن نشستیم و مرواریدهای خود را ضبط کردیم. من هنوز هم این نوت بوک ها را پر از گروتسک ، طنز ، خودفروشی می کنم. کار با چنین کارگردان نوعی بسیار بالا در حرفه شما ایجاد می کند. بنابراین ، من مارگاریتا ترخوا را درک می کنم ، که پس از تارکوفسکی ، به ندرت در فیلم ها بازی کرد. هنگامی که با چیزهای بزرگی روبرو شد ، حرکت به سمت چیزی کمتر دشوار است
و ولادیمیر میرزائف سیاره ای کاملاً متفاوت است. من در 6 کار با او شرکت کردم. و او نیز به من بسیار آموخت. کار با ولدیا بسیار عالی است ، زیرا او به شما امکان می دهد آزادانه شناور شوید. اما او مانند هر مدیری – قوی و حیله گر – او را در یک بند کوتاه نگه می دارد. و سپس از پرواز آزاد خود را به آنچه شما نیاز دارید می گذارد. اما شما هنوز هم یک احساس غیرقابل توصیف از بودن در جمع بودن دارید
– آیا شما یک بازیگر مطیع هستید یا می توانید در مقابل روش دیکتاتوری کارگردان قدم بزنید؟
– هوم … در آخر ، هر کاری را که مدیر از من بخواهد انجام خواهم داد. اما از درون ، من آنقدرها که ساده به نظر می رسد ساده نیستم. اگر کاملاً سخت باشد ، بلافاصله پس از انتشار عملکرد ، من قطعاً خاموش خواهم شد. حوصله دارم دائماً از همان طرح پیروی کنم. من سعی می کنم هر عملکرد را کمی متفاوت تر بازی کنم. نه تغییر متن و تصاویر صحنه ، بلکه به دنبال چیز جدیدی در درون خود هستید. من همیشه از هنرمندان موسیقی شگفت زده شده ام که باید هر روز 2-3 بار همان کار را انجام دهند. من فکر می کنم چنین یک تجربه ناخوشایند منجر به فرسودگی عاطفی می شود. این یک سوال دشوار است … اما فکر می کنم به هر حال تقلب می کنم به عنوان مثال Rimas Tuminas یک کارگردان اصلی و درخشان با دید خاص خودش است. اما تا حدودی او یک دیکتاتور است و دقیقاً همان چیزی را که می خواهد از هنرمند به دست می آورد. اگرچه امکان بداهه سازی درون فرم را فراهم می کند
“اولگ کاملاً عاری از این نوع حسادت است”
– آیا درست است که شما همسر آینده خود ، اولگ میتایف را در خواب دیدید؟ بیشتر شبیه به یک داستان زیبا.
– من 6 ساله بودم. و یک بار در خواب دیدم یک مرد 30 ساله را در ژاکت جین و با چشم های آبی دیدم ، اما بعد فراموش کردم. کودک می تواند چه چیزی را به خاطر آورد؟ و بعد ، سالها بعد ، من با او آشنا شدم. اولگ جایی را ترک کرد و قبل از عزیمت او یک نوار ویدئویی به من داد. ناگهان ، من یک موزائیک دارم ، تمام چراغ های موجود در ذهنم روشن می شود و می فهمم – قبلاً ملاقات کرده ایم! علاوه بر این ، این اتفاق در همان جلسه اول رخ نداد ، اما پس از مدتی. در واقع ، من اغلب چنین رویاهایی دارم. در ابتدا آنها را فراموش می کنم و وقتی اتفاق جدی در زندگی من رخ می دهد ، به یاد می آورم که در خواب یک چیز مشابه دیدم.
– چگونه در ضبط دیسک “در باغ اسکندر” با هم کار کردید؟ با این وجود دو متخصص در زمینه های مختلف. آیا کسی موضع دیکتاتوری گرفت؟
– نه ، اولگ در این زمینه بسیار آرام است. وقتی به او زنگ می زنند و از او برای اجرای آهنگ ها درخواست اجازه می کنند ، همیشه جواب می دهد: “بله ، لطفا”. اما یک بار یک خواننده پاپ مشهور نه تنها اجرای “تابستان یک زندگی کوچک” است ، بلکه دو متن را نیز در متن تغییر داد. در اینجا اولگ قاطعانه امتناع کرد
در مورد کار ما ، ما با کلیدهای مختلف آواز می خوانیم. ترتیبات به طور خاص ساخته شده بود. اولگ به همه ضبط ها گوش فرا داد اما با ویرایش ها همخوانی نداشت. بعضی اوقات حتی طرفدارانش به صورت مخفیانه به من می گفتند که من بعضی ترانه ها را بهتر می خوانم. اگرچه به نظرم می رسد که من این کار را بیشتر مانند یک بازیگر و مانند یک زن انجام می دهم. بنابراین سالها در این حرفه ، ظاهرا ، این امکان را فراهم می کند که برخی از تفاوت های ظریف متنی را بهتر منتقل کنید. اولگ کاملاً عاری از این نوع حسادت است. بعضی اوقات حتی توهین می شود – او همه چیز را با چنین آسانی رفتار می کند
– مرسوم است که در روز تولد آرزو کنید. آیا می دانید هنگام نگاه کردن به شمع های تعطیل از چه چیزی بخواهید؟ اگر البته آنها ارائه شده اند.
– اوه بله! شمع و من چیزهای جدا نشدنی هستند. به محض ورود مهمانان ، من بلافاصله آنها را در تمام خانه روشن می کنم. در ابتدا اولگ حتی به من گفت: “ماریش ، چرا این کار را می کنی؟ و بسیار روشن است. ” و بعد یک روز مهمانان ما آمدند ، و نبود شمع بلافاصله باعث سر و صدا زیادی شد. در مورد آرزو … من می خواهم هم در تئاتر خودم و هم در سینما تقاضا باشم. و آن را از بین ببریم – تا عزیزان سالم باشند و هرگز جنگ روی زمین انجام نشده است