آلبینا شاگیموراتووا: “شما نمی توانید روی صحنه یکسان باشید”

– آیا برای اولین بار با ارکستر دولتی جمهوری تاتارستان اجرا کردید؟ برداشت شما چیست؟

– ما از زمان پترزبورگ ، زمانی که من در مسابقه آوازی شرکت کردم ، ماسترو الکساندر اسلادکوفسکی را می شناسیم و او در دور سوم ما را همراهی می کرد و بسیار از من حمایت می کرد. یک سال پیش ، وقتی مسابقه آوازی بین المللی گیلینکا در کازان برگزار شد ، ارکستر ایالتی جمهوری تاتارستان ممیزی های نهایی را همراهی کرد و من بلافاصله متوجه شدم که این یک ارکستر حرفه ای و با کیفیت است. امروز برای من آسان و دلپذیر بود که با آنها آواز بخوانم ، اگرچه هر ارکستر و رهبر ارکستری چنین تماسی برقرار نمی کنند. بنابراین ، مشخص شد که همه کارها با چنین اشتیاق انجام می شود.

– شما نه تنها کلاسیک اپرا ، بلکه آریای مربوط به اپارات را نیز در برنامه گنجانده اید. آیا با ژانرهای سبک راحت هستید؟

– متأسفانه ، من هرگز مجبور به شرکت در اجرای اپارات نبودم. من تعدادی اعداد می خوانم ، اما دوست دارم به این سبک تسلط داشته باشم: پس از همه ، در اینجا شما به مهارت نمایشی خاصی نیاز دارید ، توانایی نه تنها آواز خواندن ، بلکه همچنین صحبت کردن روی صحنه. من طرفدار توسعه ، یادگیری چیزهای جدید هستم – شما نمی توانید در این حرفه چشم پوشی کنید.

– شما نادر مانند آریای جادویگا را از اپرتا “رابینسون کروزو” آواز می خوانید. قضاوت بر اساس ماهیت موسیقی ، رابینسون در یک جزیره بیابانی اصلا حوصله نداشت.

– بله ، یدویگا بانوی با نشاطی است ، عاشق جواهرات ، تجملات است و از رابینسون که عاشق او است خواستار جواهرات خود است … من این ترکیب را برای اولین بار روی دیسک ضبط شده توسط افسانه جوآن ساترلند شنیدم. موارد کمیاب زیادی وجود داشت ، به عنوان مثال آریایی از اپرتا “قلب و دست” توسط Lecoq. مدتهاست که آرزوی یادگیری آن را دارم.

– اروپا به تدریج در حال احیای مجدد است و برخی از تئاترها قبلاً کار خود را آغاز کرده اند. آیا قرارداد تأیید شده دارید؟

– من در ماه اکتبر برای فیلم La Traviata وردی به رم دعوت شدم ، همچنین از تئاتر ناپل تماسی دریافت کردم. پروژه های دیگر هنوز معلق هستند. اما برنامه های جالبی در روسیه وجود دارد: تلاوت های من با عاشقانه ها در سالن Zaryadye در مسکو ، در سالن کنسرت تئاتر Mariinsky با پیانویست ایواری ایلیا ، همراهی سابق دیمیتری هووروستوفسکی. من در 11 سپتامبر در یک کنسرت خیریه برای پزشکان شرکت خواهم کرد ، که توسط ولادیمیر اسپیواکوف با ارکستر فیلارمونیک ملی خود در روسیه برگزار می شود.

– شما عملکرد زیادی با اسپیواکوف داشته اید ، نه؟

– اولین ملاقات من با او زمانی اتفاق افتاد که من هنوز در هنرستان مسکو تحصیل می کردم. من به جشنواره Chereshnevy Les دعوت شدم که در سالن بزرگ هنرستان برگزار شد.

– حتما برای یک خواننده جوان در کنار چنین استادی ترسناک بوده است؟

– البته علاوه بر این ، من در عموم مردم اولگ یانكوفسكی ، گالینا ولچك و دیگر مشاهیر را دیدم. من به یاد می آورم که چگونه اولگ یانکوفسکی سپس در راهرو قدم زد و گیلاس ها را به همه تقسیم کرد و میخائیل کوسنیرویچ برای من یاس بنفش انداخت. این یک سنت زیبا از جشنواره است. از همین جا دوستی ما با ولادیمیر اسپیواکوف و همسرش ساتی آغاز شد.

– چنین رهبران مختلفی در زندگی شما – گرگیف ، اسپیواکوف ، اسلادکوفسکی. این تعامل خلاقانه چه چیزی می دهد؟

– اول از همه – غنی سازی ، تجربه عظیم. به هر حال ، آنها همان کار را به روش خود می شنوند و این برای من فوق العاده جالب است.

– شما آثار نازیب ژیگانف کلاسیک تاتار را در برنامه “پاییز کازان” گنجانده اید. اپرای Altynchach او از نظر صدا شبیه پوچینی است ، ملودی های بسیار زیبایی وجود دارد ، یک ارکستر باشکوه. من فکر می کنم شایسته هر تئاتر در جهان است.

– بله ، نازیب ژیگانف افتخار ما ، بنیانگذار و اولین رئیس کنسرواتوار کازان است. اپرای او در زمان اتحاد جماهیر شوروی بسیار ادامه داشت ، اما متأسفانه آنها آن را روی صحنه نمی برند اما بی فایده است.

– و هنگامی که آهنگ “پرواز نکن ، بلبل” ​​از یاخنین را می خوانی ، بلافاصله می شنیدی که چگونه “صدای خون” در شما صحبت می کند – به نظر ملی بسیار شیک است.

– موسیقی محلی را نمی توان به روش اپرا اجرا کرد ، در غیر این صورت مخاطب را لمس نمی کرد. من به هنرمندی علاقه مند هستم که بداند چگونه تناسخ یابد: روی صحنه نمی توانی همان باشی. من برای این تلاش می کنم وردی یک چیز است ، موتزارت صدای دیگری است ، تنفس دیگری ، اوفنباخ وظایف خودش است ، نگرشی متفاوت است ، دستگاه تنفس طور دیگری تنظیم می شود. و زبان تاتار آوایی خاصی دارد ، شما باید سازگار شوید ، صدای مناسب را پیدا کنید. من در فضای موسیقی محلی تاتار بزرگ شدم. پدرم آکاردئون دکمه ای می نوازد و از پنج سالگی به من آهنگ می آموخت ، اینجا بود که من دروس آوازی ام را شروع کردم. بعداً ، با شنیدن تصادفی ماریا کالاس از رادیو ، اپرا را برای خودم کشف کردم. آن وقت بود که از پدر و مادرم خواستم بلیط نمایش را برایم بخرند.

من از پدر و مادرم سپاسگزارم که عشق به زبان مادری ام را در من ایجاد کردند. از این گذشته ، من در تاشکند متولد شدم ، سپس به کازان بازگشتیم و زبان تاتاری را آموختم ، زیرا برای شناسایی داخلی بسیار مهم است. به نظر من شخصی که زبان مادری خود را نمی داند بسیار از خود محروم است. من عضو شورای ملی ملی شورا هستم. اخیراً رستم مینیخانوف در برابر ما صحبت کرد ، وی گفت که هیچ زبان تاتاری وجود ندارد – هیچ کشوری وجود ندارد. و حق با اوست. اگر ما تاتارها به زبان مادری خود صحبت نکنیم ، خود را از دست خواهیم داد. بله ، روسیه یک کشور چند ملیتی است ، روسی زبان اصلی کشور است. و همه ما – باشکیرها ، داغستانی ها ، اوستی ها ، تاتارها – روسی صحبت خواهیم کرد. اما هنگامی که به جمهوری خود می آیید ، با هموطنان ، اقوام و ارتباطات خود ارتباط برقرار می کنید ، موظف هستید که به زبان تاتاری صحبت کنید. اکنون من به دخترم زبان یاد می دهم ، اگرچه ما در مسکو زندگی می کنیم ، با دیاسپورای تاتار ارتباط برقرار می کنیم و برای آنها کنسرت می خوانیم. برای من مهم است که ارتباطم را با ریشه هایم قطع نکنم!