تا سن 59 سالگی ، نیکیتا جیگوردا هنرمندی خود را تقریباً به حداکثر رسانده است. او را مردی در تعطیلات و فریاد اصلی شهر می نامند و به نظر می رسد که نیکیتا خود چنین تعارفاتی را دوست دارد. برخی ، نه صمیمی ترین شهروندان ، مطمئن هستند که زمان آن فرا رسیده است که جیگوردا به روانپزشک مراجعه کند ، اگرچه همه نمی دانند که وی قبلاً این کار را انجام داده است.
نیکیتا یکی از سه پسری است که در خانواده ای از مهندسان کیف که برای صنایع دفاعی کار می کردند متولد شده است. نمایندگان این قشر اجتماعی با آموزش فنی عالی و تمایل مداوم به آواز باردیک متمایز بودند ، که بدون شک در اتحاد جماهیر شوروی برای کسانی که درخواستهای فرهنگی آنها غیررسمی تر از پیشنهادهای فرهنگ رسمی بود ، یک هوای تازه بود.
در خانواده مشهور آینده ، کیش اوکودژهاوا ، ویسوتسکی ، گالیچ و ویزبور حاکم بود و جای تعجب نیست که نیکیتا و برادرانش ، به یک درجه یا دیگری ، زندگی خود را با آهنگ نویسنده گره بزنند. افسانه ای مبنی بر اینکه جیگوردا جوان هنگامی که سعی کرد مانند ویسوتسکی آواز بخواند صدایش را شکست ، به نظر می رسد خیلی رمانتیک باشد تا واقعیت داشته باشد ، اما لحن صدا ، هر کجا که ظاهر شود ، یکی از اصلی ترین نشانه های تصویر این هنرمند است.
قبل از اینکه خودش را به اقیانوس زندگی خلاقانه بیندازد ، Dzhigurda به طور جدی به ورزش علاقه داشت ، وارد انستیتوی فرهنگ بدنی کیف شد ، در تیم قایقرانی در تیم ملی اوکراین عضویت داشت و عنوان نامزد استاد ورزش را دریافت کرد. اما موسیقی و موفقیت های الهام بخش برادر بزرگتر او ، که در انستیتوی تئاتر کیف تحصیل می کرد ، به نیکیتا کمک کرد تا عزم راسخ نشان دهد. وی اسناد را از م Instituteسسه تربیت بدنی می گیرد و از وحشت والدینش ، قصد خود برای رفتن به تئاتر را اعلام می کند ، زیرا مطمئن است که سرنوشت بازیگری شدن را دارد.
Dzhigurda جوان اولین نقش خود را در دفتر ثبت نام و ثبت نام نظامی ایفا کرد ، جایی که در آن زمان آنها از جوانان که به طور فعال با آغوش باز به دنبال خود بودند ، استقبال کردند. خود این هنرمند ، در یکی از مصاحبه ها ادعا کرد که او یک کنسرت از آوازهای ناپسند را در یک مسسه جدی ترتیب داده و سپس با تشخیص روان پریشی هیپومانیک ، یا درجه خفیف شیدایی با علائم به شکل احساس رفاه ، بهره وری جسمی و روانی ، افزایش انرژی و فعالیت در بیمارستان روانی به سرانجام رسیده است. بگذارید صراحت آن را برای یک بازیگر بیان کنیم – دقیقاً همان چیزی که دکتر دستور داده است. اما اگر مادرم دو هفته بعد تحت اشتراك نیكیتا را از بیمارستان برد ، فهمیدن جاه طلبی های بازیگری خیلی آسان نبود. به زودی جیگوردا در حال تحصیل در مدرسه Shchukin بود و برای حرفه بازیگری آماده می شد.
پس از فارغ التحصیلی در سال 1987 ، این بازیگر جوان به گروه تئاتر درام جدید مسکو پیوست. سپس تئاتر روبن سیمونوف و تئاتر دروازه نیکیتسکی وجود داشت. کاملاً محتمل است که بافت چشمگیر این امکان را داشته باشد که Dzhigurda چیزی شبیه بوگدان Khmelnitsky شود ، اما پرسترویکا به سرعت نقشه های فرهنگی شوروی را نابود می کرد و جوانان خلاق مجبور شدند به دنبال راه های جدیدی برای اجرا و صادقانه بگویند درآمد باشند.
آهنگ بارد در این مورد فرصت های خوبی را به همراه داشت ، خصوصاً از آنجا که برگزاری کنسرت ها به تعداد زیادی از همکاری کنندگان تبدیل شد. در وب ، هنوز می توانید مصاحبه ای پیدا کنید که نیکیتا و برادرش سرگئی ، به عنوان رئیس جدید ، برای تلویزیون در اوایل دهه نود داده باشند. در این قاب دو جوان مو بلند و بسیار مطمئن وجود دارد. البته جیگوردا جونیور هنوز انگشترها و دستبندهایش را به هم نمی زند و در مورد جادو و غیبت چیزی نمی گوید. درعوض ، اینها نتایج کاملاً روشنی در مورد قاشق چسبیده منفور ، آزادی و آینده ای روشن است. بعلاوه یک ترانه ، یا بهتر بگوییم یک حقه باز هولیگان با موضوع روز. Dzhigurda همیشه بازدیدهای ویسوتسکی را به آهنگ های ساخته خودش اضافه می کرد و چنین ترکیبی به طور قابل پیش بینی موفقیت آمیز بود.
نیکیتا اولین بار در دوران دانشجویی فیلم خود را آغاز کرد ، زمانی که در فیلم تلویزیونی “سنگ های زخمی” در مورد جنبش انقلابی در قفقاز شمالی نقش سرباز عسکر را بازی کرد. در دهه نود ، صنعت فیلم سازی شوروی به سرعت در حال تبدیل شدن به ویرانه ای بود ، نه تنها اداری بلکه ذهنی. نویسندگان فیلمنامه ژانری را که قبلاً ممنوع شده بود کشف کردند – ترکیبی از جنایت و اروتیسم ، و بسیاری از محتوای مشابه نقاشی ، که اکنون تعداد کمی از مردم به یاد می آورند ، ظاهر شده است. Dzhigurda خودش زمانی کارگردان و هم نویسنده فیلمنامه شد. فیلم “سوپرمن اکراه یا جهش وابسته به عشق شهوانی” به این ترتیب ظاهر شد ، اما برجسته ترین آزمایشات روی صفحه نمایش نیکیتا سه گانه اوگنی ماتویف “عشق به زبان روسی” بود.
در آن زمان ، اتفاقات زیادی در جبهه شخصی نیکیتا رخ داده بود. او در اوایل بیست سالگی بود که با بازیگر خانم مارینا اسیپنکو ازدواج کرد. در سال 1984 ، پسری به نام ولادیمیر در خانواده متولد شد (او قبلاً جیگوردا را پدربزرگ کرده بود) ، اما این ازدواج به سرعت از هم پاشید و بازیگر زن نیکیتا را به بند اولگ میتیایف با خویشتن داری ترجیح داد. در یک ازدواج مدنی با شاعر و عکاس یانا پاولکوفسکایا ، جیگوردا پدر دو پسر دیگر شد. اما سکولارترین تجربه خانوادگی جیگوردا ، ازدواج با مارینا آنیسینا ، اسکیت باز است.
این اتفاق در دوره تابلوئیدها و برنامه های گفتگو رخ داد ، زمانی که نیکیتا جیگوردا به شخصیتی بسیار محبوب در تلویزیون تبدیل شد. مبارزه بی وقفه برای رتبه بندی و رقابت با اینترنت ، سطح آنچه را که باید در کانال های فدرال نشان داده شود ، پایین آورده است و در چنین شرایطی ، نمایشگرانی که آماده تنظیم عملکردی پر سر و صدا ، هر چند بی معنی هستند ، به وزن آنها طلا هستند. نیکیتا و مارینا هر دو کسانی بودند که باید یک زوج پر زرق و برق نامیده شوند. آنها روند زایمان را تقریباً به صورت زنده تنظیم کردند ، در بیان خود دریغ نکردند و به Boney و Clyde واقعی از نشت فاجعه تبدیل شدند. و اتحاد خانواده ، طلاق ، آشتی و مبارزه برای میراث میلیونی بانوی تجاری مرموز لیودمیلا براتاش – به یک مجموعه جذاب فلسفی.
باید اعتراف کنم که نیکیتا در قالب انفرادی بسیار قانع کننده است. او با خوشحالی در میدان سرخ ، با خواندن “Opa Dzhigurda” رقصید ، اظهارات سیاسی بسیار گیجی کرد ، در شرایط مناسب نبود ، سوگند یاد کرد ، سوگند یاد کرد و درگیر درگیری در برنامه های مختلف شد ، سعی کرد بی گناهی میخائیل افرموف را ثابت کند ، به طور کلی او کار می کند و کار می کند یک ارکستر انسان گاهی اوقات در مصاحبه ها صدای او آرامتر از آنچه که عادت دارد به نظر می رسد ، و در پاسخ به س weالاتی که ما در مورد بازی بی وقفه و داستان هایی صحبت می کنیم که بیشتر آنها اختراع و پرداخت می شوند.
این امکان وجود دارد که در آشپزخانه خود بتواند عادی ترین مرد زیر 60 سال باشد ، در رابطه با پنج فرزند خود – یک پدر دوست داشتنی (عظمت ستاره او معمولاً همسران سابق را با سکوت تحقیرآمیز دور می زند) ، و احتمالاً حتی آرزوی صلح با برادرش را دارد ، طبق شایعات ، او تقریبا نفرین کرد. اما وقتی دور دوربین و مخاطب زمان روحیه دادن و نشان دادن همان Dzhigurda است. هنوز هم هزینه خوبی برای این کار پرداخت می شود.