کشته است
– کشف های اصلی زندگی و کار کوپرین در هنگام کار بر روی کتابی در مورد او چیست؟ strong>
– کشفیات زیادی وجود داشت. کوپرین عمری طولانی داشت و به دلیل کودکی و جوانی سخت فردی بسیار مخفی بود. او پدرش را حتی در سن یک سالگی از دست داد و پس از آن با یتیم بودن یکی شد ، زیرا زنان کار نمی کردند. کوپرین خود گفت که او بیست و چهار سال اول زندگی خود را در پادگان گذرانده ، با پیروی از منشور ، اراده کور سایر افراد. در ابتدا ، او و مادرش در خانه بیوه ای به سرانجام رسیدند ، جایی که مادر و او را در دستان آهنین نگه داشته بودند ، سپس در یک پرورشگاه. خانواده پولی نداشتند و مادرم تصمیم گرفت که پسرش باید از خط نظامی بگذرد و او را به سپاه دانش آموز فرستاد و پس از آن از مدرسه نظامی 3 الكاندروسكو فارغ التحصیل شد و به هنگ پیاده نظام در پروسكوروف منصوب شد و در آنجا چهار سال دیگر نیز خدمت كرد. … کوپرین عملاً هرگز چیزی در مورد این بیست و چهار سال اول به کسی نگفته است. در نتیجه ، بسیاری از افسانه ها و افسانه ها گسترش یافته اند. p>
– کدام جالب ترین هستند؟ strong>
– به عنوان مثال ، کوپرین همیشه افتخار می کرد که بینایی عقاب دارد. واقعیت ها این موضوع را رد می کنند: عکس هایی وجود داشت که او عینک زده بود. و خاطرات همکارانش ، به عنوان مثال بونین ، گواهی می دهد که بینایی کوپرین واقعاً خوب نبود. به هر حال ، در “دوئل” که عمدتا یک اثر زندگینامه ای است ، شخصیت اصلی روماشف نیز عینک می زند. کوپرین احساس یک عینک زدن شخصی را هنگام ورود به اتاق و مه گرفتن عینک توصیف می کند. من خودم عینک می زنم و می فهمم که چنین چیزی را نمی توان اختراع کرد. کشف دیگر. یک عکس مشهور از کوپرین با سگ محبوبش به نام ساپسان وجود دارد. پرتره معمولاً با توجه به نسخه ای که کوپرین به بونین ارائه داد با عنوان: “بونین – کوپرین و ساپسان دوم با عشق” تکثیر می شود. کوپرین دست خط بسیار خوبی داشت ، از این رو می توان شخصیت کامل او را احساس کرد. بنابراین “کوپرین” دقیقاً نوشته شده و “ساپسان دوم” دست و پا چلفتی است ، با نوعی لرزیدن لرزان. من این ایده را گرفتم که این خودنویس سگ است. تصور کنید ، من تأیید برائت خود را پیدا کردم. خاطراتی وجود دارد که کوپرین مدادی را در پنجه ساپسان قرار داده است ، و او این نقاشی را روی آنها قرار داده است. p>
– شناخته شده است که کوپرین پیش از نویسندگی حرفه های زیادی را امتحان کرده است. او هم بوکسور بود و هم نقشه بردار. چرا چنین تمایل به تغییر مکان؟ strong>
– کوپرین پس از ترک هنگ ، در وضعیت دشواری قرار داشت ، زیرا نمی دانست چطور کاری انجام دهد ، هیچ حرفه غیرنظامی نداشت. مامان در خانه یک زن بیوه زندگی می کند. شما باید به نوعی زندگی کنید و از جایی شروع کنید. این روش معمول بقا است. شخصی هر شغلی را به عهده می گیرد – هم لودر و هم نقشه بردار زمین ، در حالی که به طور همزمان تجربه زندگی را کسب می کند که به او امکان می دهد نویسنده شود. از این گذشته ، کد او این بود: همه چیز را ببینید ، همه چیز را بدانید ، درباره همه چیز بنویسید. مانند هر واقع گرایانه: اگر مجبورید ماهی را توصیف کنید ، ماهی شوید ، در غیر این صورت چیزی نمی نویسید. کوپرین در بالاکلاوا به حرفه یک ماهیگیر تسلط یافت. این در مورد یک میله ماهیگیری با یک چوب صلیب نبود. این آرتل های حرفه ای ماهیگیری بودند که به دردسرهای وحشتناکی می افتادند. کوپرین اطمینان حاصل کرد که به عنوان سهامدار در آشیانه ماهیگیری پذیرفته شود. آنها پول و چشمان زیبا را قبول نکردند – فقط کسانی که از نظر جسمی مقاوم هستند ، نه زن هستند ، نه پارچه ای ، نه هشدار دهنده. در اودسا ، کوپرین تجارت چاپ را از داخل آموخت. وی همچنین صنعت آتش نشانان را می شناخت. اما در واقع ، كوپرین فوراً فهمید كه نوعی پول كه روزنامه نگاری می دهد ، هیچ كاری به عنوان لودر و نقشه بردار زمین نمی دهد. در کیف ، او در بسیاری از روزنامه ها کار می کرد ، گزارش شده از اتاق دادگاه. او به معنای واقعی کلمه همه را می شناخت و این کار چیزهای زیادی به او آموخت. برای مقایسه: در ارتش او 48 روبل حقوق داشت و برای یک داستان کوچک در یک مجله 48 روبل به او حقوق می دادند. او بلافاصله فهمید که می توانی با ادبیات زندگی کنی. اگرچه کوپرین تمام مدت وانمود می کرد که به طور اتفاقی نویسنده شده است – چیزی شبیه به این ، او تمام زندگی خود را به این کار می کشاند ، او استعداد خود را می دانست. p>
– در همان زمان ، کوپرین مسافر بسیار خوبی بود. strong>
– کوپرین جغرافیای عظیمی از زندگی دارد. چه تعداد از شهرها آن را مال خود می دانند ، حتی نمی توانم لیست کنم. آنها این کار را بسیار جدی در خانه انجام می دهند – در ناروچات و پنزا. کوپرین در تاریخ اودسا اثری عظیم از خود به جای گذاشت و ساکنان اودسا نیز او را متعلق به خود می دانند ، زیرا او “Gambrinus” را نوشت – و نوشتن این داستان برای ماندگاری در تاریخ شهر فقط امکان پذیر بود. ساکنان شهر خملنیتسکی کوپرین را نیز خود می دانند – این پروسکوروف سابق است ، جایی که او در هنگ خدمت می کرد. البته گچین ها او را مال خود می دانند ، زیرا او مدتها در گچینا زندگی می کرد و از آنجا در سال 1919 به تبعید رفت. البته کریمه در سرنوشت او نقش بسزایی داشت. p> ویکتوریا میلنکو. span>
– معاصران بزرگ کوپرین چگونه او را درک کردند؟ strong>
– کوپرین در زندگی بسیار خوش شانس بود که نام نویسندگانی داشت که به او کمک کرد تا از بین برود. بعداً هر چقدر دوستش بونین آزرده خاطر و توهین شود ، دیدار با وی یکی از دیدارهای تعیین کننده بود. این بونین بود که به او کمک کرد تا در جمع ادبیات یک قرن پیش نفوذ کند. آنها در سال 1897 در روستای لیوستدورف نزدیک اودسا دیدار کردند. آنها هم سن بودند ، اما در آن زمان بونین از قبل با تولستوی و چخوف که نقش زیادی در زندگی کوپرین داشتند نیز آشنایی داشت. کوپرین در سال 1901 با چخوف در اودسا ملاقات کرد. او خیلی سریع وارد خانواده چخوف می شود ، شروع به مراقبت از خواهرش ماریا پاولوونا می کند. چخوف ، با دانستن اینکه کوپرین در آپارتمان پر جمعیتی زندگی می کند ، از او دعوت کرد که نزد وی بیاید و در طبقه اول داچای سفید در یالتا برای او کار کند. کوپرین این پیشنهاد را می پذیرد و شروع به نوشتن داستان “در سیرک” می کند. در آن ، یک ورزشکار پس از عملکرد از قلب پاره شده می میرد. چخوف از کوپرین پرسید: ”علائم بیماری قهرمان را چگونه توصیف می کنید؟ شما در این مورد چیزی نمی فهمید. ” چخوف ، طبیعتاً ، نتوانست مقاومت کند و شروع به کمک کرد. او توضیح داد که چگونه شخصیت باید در چشم ها تاریک شود و غیره ، ناخواسته یکی از نویسندگان این داستان شد. وقتی داستان منتشر شد ، چخوف آن را به تولستوی نشان داد. لو لو نیکولاویچ سپس در همان حوالی کریمه در روستای گاسپرا زندگی می کرد. او به شدت بیمار بود و می ترسیدند که او را پس نگیرند. چخوف از كوپرین در برابر تولستوی بزرگ كه تعداد کمی از نویسندگان جوان را تحسین می كرد ، محافظت كرد. و او كوپرین را ستود و داستان را پسندید. سرانجام ، چهارمین نفری که در سرنوشت کوپرین نقش بسزایی داشت گورکی است. p>
– آیا این گورکی بود که ایده “دوئل” را به کوپرین پیشنهاد داد؟ strong>
– این دوره کوپرین در سن پترزبورگ پس از ازدواج با ماریا کارلونا داویدوا بود. کوپرین خود را در میهمانی های ادبی پایتخت می بیند ، جایی که با ماکسیم گورکی ملاقات می کند. گورکی در آن زمان نویسنده شماره یک ، حاکم افکار و نویسنده یک حس انقلابی بود. کوپرین در آن زمان واقعاً نمی فهمید که چه موضوعی در سال 1901-1903 می تواند از بین برود تا او یک لحظه خود را در پایتخت اعلام کند. سپس به گورکی گفت که دوست دارد یک داستان یا یک رمان درباره ارتش بنویسد. گورکی بسیار گرم از این ایده حمایت کرد ، زیرا در آن زمان وضعیت کشور کاملا نگران کننده بود و گورکی وظیفه خود را داشت. او دید که در مقابل او یک افسر سابق قرار دارد که از ارتش آزرده شده بود. گورکی ایده کوپرین را برای اثبات افشای ارتش نشان داد که نشان می دهد در زمان اسکندر سوم ، زمانی که روسیه جنگی نمی کرد ، بسیاری از زشتی ها در آن وجود داشت. تصادفی نیست که کوپرین در “دوئل” شهری استانی را به تصویر می کشد – او از آن نام نمی برد ، اما می فهمیم که این شهر پروسکوروف است – به عنوان کانون رذایل معمولی ارتش آن زمان. با کمک گورکی و دوستان بلشویکی اش ، “دوئل” یک نیروی تبلیغاتی عظیم داشت. از جمله ، در حین فاجعه تسوشیما در ماه مه 1905 ، پس از شکست ناوگان روسی در خاور دور در طول جنگ روسیه و ژاپن ، آن را نشان می دهد. کوپرین در حقیقت به این س answersال پاسخ می دهد که چرا ارتش می بازد. اما اگر او همانطور باشد که او در “دوئل” خود نشان داد چگونه می تواند برنده شود؟ این اثر یکی از سرنوشت سازترین آثار در ادبیات روسی قرن بیستم است. آنها نمی توانند متوجه او شوند. آن را همه افسران که به دو اردوگاه تقسیم شده بودند ، خواندند. علاوه بر این ، این مواضع سازش ناپذیر بودند. یکی اینکه تهمت بود و باید نویسنده را به دوئل کشاند. کوپرین مردی بسیار شجاع بود و نام خانوادگی خود را زیر متن امضا می کرد و در پشت یک اسم مستعار پنهان نمی شد. اردوگاه دوم وفادارتر بود. مردم فکر می کردند که نویسنده در مورد چیزی درست گفته است و شاید باید به خود نگاه کنند و فکر کنند که چیزی اشتباه است. p>
در پی این بحث ها ، کوپرین در سواستوپل پایان یافت. هنگامی که قیام در نوامبر 1905 در ناوگان دریای سیاه در سواستوپل آغاز شد ، کوپرین در بالاکلاوا ، نزدیک به شهر بود. در آنجا او یک توپ توپ را شنید ، زیرا کشتی های شورشی در حال تیراندازی بودند. کوپرین ، و این یک صفحه کاملا ماجراجویانه از زندگی نامه او است ، به سواستوپل رفت. مدت زمان زیادی طول کشید ، کابینی ها از رفتن امتناع کردند. مردم از سواستوپل فرار کردند زیرا می ترسیدند کل شهر از بین برود. کوپرین وقتی همه چیز تمام شد وارد شد و مانند یک روزنامه نگار سابق که برای احساس احساس دماغ داشت ، از مردم پرسید که اینجا چه اتفاقی می افتد. به او گفته شد كه چگونه به ناوچه “اوچاكف” شليك شد ، چگونه مردم با شنا سعي كردند فرار كنند اما آنها را با سرنيزه هل دادند. افسر آن لحظه در کوپرین خوابیده بود. او از چنین بی رحمی بی انگیزه انسانی مبهوت شد و نه تنها مقاله “وقایع در سواستوپول” را نوشت ، بلکه آن را به سن پترزبورگ منتقل کرد ، جایی که منتشر شد. p>
– این نشریه چه تاثیری بر زندگی او داشت؟ strong>
– عواقب آن برای کوپرین بسیار جدی بود. ابتدا ، در مقاله ، به فرمانده ناوگان دریای سیاه ، دریاسالار چوخنین ، توهین کرد و وی را متهم کرد که با ملوانان آویخته در حیاط ها وارد بنادر خارجی می شود. چوخنین شکایت افترا را علیه کوپرین در دادگاه سیمفروپل مطرح کرد. علاوه بر این ، کوپرین موفق شد در سواستوپول با اکشن ترین و انقلابی ترین گزیده های “دوئل” صحبت کند ، که باعث نارضایتی فرمانده قلعه سواستوپل شد ، که قدرت اخراج غیرقابل اعتماد سیاسی را داشت. این اقدامات توسط کوپرین منجر به این واقعیت شد که وی در واقع از بالکلاوا اخراج شد ، اما در سال 2009 در بالاکلاوا بود که اولین بنای یادبود تمام طول جهان برای کوپرین ظاهر شد ، که در خاکریز قرار دارد. p>
– اثر مشهور دیگر کوپرین “گودال” است. چگونه تصمیم گرفت داستانی درباره زندگی روسپی ها بنویسد؟ strong>
– آنها انتظار دومین چیز بلند را از کوپرین داشتند. بله ، “دوئل” نوشته شد ، در مورد آن بحث شد ، کوپرین بیش از یک بار به یک دوئل دعوت شد. سربازان دیگر آمدند ، آنها بدنبال رسوایی شدند ، بحث و جدال بسیار عظیم بود. بسیاری گفتند که او نویسنده دوئل خواهد ماند. همانطور که Griboyedov – نویسنده “وای از عقل” ، و نوشتن بهتر غیرممکن است. وقتی “دوئل” اکران شد ، کوپرین فقط سی و پنج سال داشت. البته او می خواست چیز برجسته دیگری بنویسد. سپس در گودال نشست ، كه آن را در دو پاس نوشت. چندین سال بین قسمت اول و دوم گذشت. این را می توان در سبک مشاهده کرد. مشخص نیست که این ایده دقیقاً چگونه به کوپرین رسیده است ، اما در داستان او “ستاد فرماندهی ریبنیکوف” خط نقطه دار قبلا “گودال” را مشخص کرده است. شخصیتی که راوی در آن به جاسوسی ژاپنی مشکوک است ، در یک فاحشه خانه گفته می شود. کوپرین طرح هایی را در آنجا ارائه می دهد ، سپس در “گودال” ظاهر می شود. هیچ کس نمی داند که کدام شهر در گودال توصیف شده است ، نامگذاری نشده است. شاید این برداشت های کوپرین از کیف باشد ، زیرا ادامه “دوئل” که کوپرین می خواست نگارش آن را به پایان برساند ، باید در کیف برگزار می شد. p>
– منتقدان “Pit” را به اندازه کافی خنک دریافت کردند و لئو تولستوی آن را به شدت محکوم کرد. به نظر شما دلیل این واکنش منفی چیست؟ strong>
– اولین قسمت “گودال” در سال 1909 ظاهر شد. رسوایی وحشتناک بود ، اما از همان نوع “دوئل” نبود. بسیاری معتقد بودند که کوپرین چهره خود را از دست داده است ، که در مقایسه با “گودال” “دوئل” – سقوط جدی است. برخی انتقادها از منتقدان حتی مرا سرگرم کرد. در اینجا دانش آموز لیخونین لیوبا را از فاحشه خانه می گیرد تا آن را درست کند. منتقدان نوشتند: من نمی دانم چه کسی می تواند یک زن افتاده را تعمیر کند؟ خوب ، نوعی استادیار و چه کسی در مقابل ماست – لیخونین دانشجو ، محکوم به آنارشیست و بازیکن بیلیارد. چه کسی می تواند چنین شخصیتی را از زانو بلند کند؟ کوپرین به این دلیل مورد سرزنش قرار گرفت که وامهای زیادی از ماپاسانت در داستان وجود دارد – که واقعاً همینطور است. در این زمان کوپرین در ژیتومیر زندگی می کرد و خواهرزاده کوچکش به یاد آورد که “عمو ساشا همیشه جایی برای روزنامه ها می دوید”. او نقدهای The Pit را خواند و اساساً همه بررسی ها ویرانگر بود. در یکی از بررسی ها از او خواسته شد قسمت دوم The Pit را اعلام نكند: “توقف! در غیر این صورت ، خود را به سوراخی می کشید که نمی توانید از آن خارج شوید. قسمت دوم “گودال” کوپرین فقط در سال 1915 ، زمانی که جنگ جهانی اول در جریان بود ، نوشت و هیچ کس به داستان او اهمیت نمی داد. علاوه بر این ، در فاصله بین قسمت اول و دوم ، یک داستان شگفت انگیز دیگر اتفاق می افتد. در حالی که کوپرین از نظر عصبی رنج می برد ، نگران بود و حتی در بیمارستان به سر می برد ، رمان نویس کنت آموری پایان داستان گودال را نوشت و همه چیز را چنان مثله کرد که وقتی کوپرین آن را کشف کرد ، نمی فهمید اکنون چه کاری باید انجام دهد. p>
– به طور کلی ، آنها در مورد کوپرین گفتند که او یک ادم بدجنس و مستی بود. این چقدر صحت دارد؟ strong>
– البته ، در سال های شوروی ، ما چیزی در مورد چنین واقعیت هایی نمی دانستیم. نویسندگان ما نه غذا می خوردند ، نه می نوشیدند و نه می خوابیدند. آنها پرتره های بالای صفحه بودند. در مورد کوپرین ، او روزی تقریباً نویسنده ، لئونید آندریف را کشت. نوامبر 1911 بود. لئونید آندریف را تصور کنید: مردی قدرتمند و گردن گاو. رابطه او با کوپرین خیلی یکنواخت نبود ، اختلاف نظرها و حسادت وجود داشت. آنها خود را در یک شرکت بزرگ در آپارتمان بازیگر معروف الکساندرینکا خودوتف ، که در حال جمع آوری یک شرکت بزرگ بازیگری و نویسندگی بود ، پیدا کردند. کوپرین و آندریوف زیاد نوشیدند ، اما به طور کلی نوشیدنی زیادی می نوشیدند و در حالت مستی ترسناک بودند. کوپرین که پشت میز نشسته بود ، کم نور به اندریف نگاه کرد و گفت: لیونیا ، آیا می خواهی یک تکنیک بوکس ممنوع را به تو نشان دهم؟ آندریف زمزمه کرد: “بله ، لطفا”. کوپرین بلافاصله او را می گیرد و شروع به خفگی می کند. و جدی جمعیت با عجله به سمت میز می آیند ، بسیاری با پاهای خود برای جدا کردن آنها. آندریف از بینی اش خون گرفت – و او قلب بدی داشت ، یعنی کوپرین فقط می توانست در آن لحظه او را بکشد. آنها به سختی برده شدند ، کوپرین به مبارزه بر روی فرش ادامه داد ، و کسانی که قصد داشتند آنها را ببرند وارد شدند. نویسنده پتروف (سرگردان) به نوعی موفق شد آنها را از هم جدا کند. خوشبختانه ، این امر به قتل نرسید. کوپرین از آندریف عذرخواهی کرد ، و او گفت که کوپرین در یک شور و هیجان است و از چنین افرادی رنج نمی برد. p>
– کوپرین چگونه در اولین سالهای انقلابی قبل از مهاجرت دوام آورد؟ strong>
– کوپرین انقلاب فوریه 1917 را در هلسینگفورس یافت و به اندازه کافی چیزهای وحشتناک در آنجا دید: لینچ ، زورگویی به افسران. ما نمی دانیم کوپرین از کجا با انقلاب اکتبر دیدار کرده است. او هرگز به این فکر نکرد. در تابستان سال 1918 کوپرین دستگیر شد. وی مقاله مثبتی در مورد دوك بزرگ میخائیل الكساندروویچ – برادر نیكولاس دوم ، كه بسیاری او را رقیب اصلی تاج و تخت می دانستند ، منتشر كرد. کوپرین در دفاع از این مرد صدای خود را بلند کرد و نوشت که او بلند پرواز نیست و قبلاً از سلطنت دست کشیده است. کوپرین در مورد دستگیری خود داستانی دارد. در آنجا او بسیار تزئین کرد. روزنامه ها را برداشتم و دیدم واقعاً همه چیز چگونه اتفاق افتاده است. البته روزنامه ها این موضوع را پوشش می دادند و بازجویی هایی نیز انجام می شد و دلیل دستگیری این بود که در این متن نسخه متن وجود دارد: تحریریه مسئولیت را بر عهده وجدان نویسنده می گذارد. طنین انداز عالی بود. روزنامه ها رنگ ها را ضخیم تر کردند ، نوشتند که کوپرین به تنهایی زندانی می شود و در بند می بندد. در پایان ، همه این موارد برای او نسبتاً آسان شد و او از دستگیری آزاد شد. البته ، او ترسید و بیشتر مراقب بود. p>
– آیا ملاقات وی با لنین در چنین فضایی در حال انجام است؟ strong>
– در این زمان گرسنه بود ، و کوپرین ، به طور طبیعی ، سعی کرد برخی از منابع درآمد را پیدا کند. کتاب منتشر نمی شد و روزنامه می توانست کارهای دائمی بدهد. کوپرین در حال تهیه روزنامه “Land” با محوریت دهقانان است. گرفتن مجوز برای چاپ این نسخه بسیار دشوار بود. در اینجا ، پس از اقدامات ناموفق بسیاری ، او مجبور شد به لنین برود. جلسه آنها در 25 دسامبر 1918 در کرملین برگزار شد. مقاله کوپرین «لنین. عکس فوری »، که او قبلاً در تبعید نوشته بود ، به عنوان مشاهده ای طبیعی گرایانه نوشته شده بود ، و کوپرین شخصی بسیار مشاهده گر بود ، مردم را بو می کشید. او پرتره ای دقیق و زنده از لنین را خلق کرد – همانطور که او را دید. برای اولین بار ، این کتاب کوپرین بود که من خواندم که لنین مردی مو آتشین با موهای قرمز بود. به دلایلی کوپرین توجه نکرد که لنین حرف p را تلفظ نکرده است. جلسه خیلی عجله داشت. لنین قول داد که با انتشار روزنامه مزاحمت ایجاد کند. در واقع ، من سعی کردم کاری انجام دهم ، اما پروژه شکست خورد. p>
– هنوز کوپرین هنوز برای رفتن مردد است؟ strong>
– کوپرین خود متعجب بود که چرا فرار نکرده است. او در “گنبد سنت ایزاک دالمتیا” توضیح می دهد که در آن لحظه فقط تیرگی و خستگی وجود دارد. می خواستم جایی در زیرزمین خانه گچینا بمیرم ، تا دیگر این را نبینم. کوپرین مدت ها در زیر بلشویک ها زندگی می کرد. گورکی او را برای کار در انتشارات ادبیات جهانی استخدام کرد. اما در اینجا ارتش سفید شمال غربی وارد گچینا می شود که در حال پیمودن به سمت پتروگراد است. کوپرین در “گنبد سنت ایزاک دالمتیا” می نویسد که او لباس فرم پوشید ، به مقر آمد و خدمات خود را ارائه داد. اما همه اینها با خاطرات ژنرال کراسنف ، که وی در آنجا ملاقات کرد ، خرد می شود. کراسنف می نویسد وقتی گچینا را اشغال کردند ، او کوپرین را پیدا کرد و ظاهراً به او پیشنهاد کار داد و کوپرین موافقت کرد. p>
– این عمل برای آن زمانها بسیار خطرناک بود … strong>
– البته! کوپرین نمی توانست کمک کند اما عواقب آن را درک نکرد. او نه تنها کمک خود را ارائه می دهد ، بلکه همراه با کراسنف شروع به انتشار روزنامه سفید “Krai Prinevsky” می کند. این ارگان ارتش شمال غربی بود. او در اینجا درخواستهای خود را منتشر می کند ، درست به درخواست ها: “همه به ارتش سفید کمک می کند.” ارتش شکست خورد و فاجعه ای وحشتناک رخ داد. کوپرین با این ارتش عقب نشینی شمال غربی رفت. چگونه این اتفاق افتاده است ، ما احتمالاً هرگز نخواهیم فهمید. کوپرین ، به دلایل واضح ، در این مورد صحبتی نکرد. به طور کلی ، او بسیج شد و نمی توانست با ارتش برود. بنابراین ، زندگی او عملا از ابتدا آغاز شد: ابتدا همراه با ارتش در استونی ، سپس – در حال حاضر خودش – در فنلاند و تا تابستان سال 1920 در پاریس به پایان رسید. p>
– چرا کوپرین تصمیم به بازگشت به وطن خود ، که آن زمان اتحاد جماهیر شوروی شوروی نامیده می شد ، و در سال 1937 تصمیم گرفت؟ strong>
– این احتمالاً بزرگترین راز زندگی نامه اوست. حتی می توان گفت کوپرین برگشته است؟ در این زمان حال وی بسیار وخیم بود. او چندین سکته مغزی کرد ، عملا نابینا بود و واقعاً نمی فهمید چه اتفاقی می افتد. شرایط کوپرین به گونه ای بود که هر لحظه می توانست بمیرد. کوپرین به سرعت از سیاست خسته شد. در آپارتمان او یک پوستر وجود داشت: “در آپارتمان من درباره سیاست صحبت نکن”. کوپرین چندین بار تماس گرفت ، زیرا همسر اول او مرد او در کرملین شد. از طریق او ، مذاکرات در مورد بازگشت کوپرین در جریان بود. بلشویک ها به لطف ارتباطات قدیمی از سال 1905 او را متعلق به خود می دانستند و مهاجرت وی به عنوان یک اشتباه تلقی می شد. اما کوپرین ترسید. او همیشه می گفت: “اگر بدانم که قطعاً دارم می میرم ، به روسیه برمی گردم ، زیرا مرگ در روسیه برای من آسان تر و امن تر است.” او این کار را آنقدر تکرار می کرد که فکر می کنم همسر و دخترش فقط وصیت نامه اش را انجام دادند. p>