رمان نوشت
بنابراین به زودی اولین اثر جهان که از طرف یک بیگانه نوشته شده است ، چراغ را می بیند – در واقع ، از طرف ویروس کرونا ، که یکی یا دیگری را پیدا می کند سایر رسانه ها این رمان “درون درونی” نام دارد – و نویسنده آن نویسنده مشهور اینگا کوزنتسوا بود ، به عنوان مثال برای شخصی مانند لارس فون تریر ، متون او بسیار ارزشمند است. نوآوری و مرتبط بودن کتاب در اپتیک اصلی آن ، این امکان را فراهم می کند تا نه تنها راز اپیدمی را فاش کنید ، بلکه همچنین می توانید اختلاف اساسی بین ایده های ما در مورد خودمان و جنبه اشتباه واقعی ما را درک کنید.
ما با اینگا کوزنتسوا در مورد رمان جدید “طرف اشتباه” ، دنیای قدیمی کفیر و قهرمانی که همه خبرهای خبری را ضبط کرد صحبت کردیم.
– … به یاد می آورم که در دوران کودکی ، مجموعه ای از لالایی ها همان تأثیر ابتدای رمان شما را داشت: زمزمه و لطف ناگهان در روح هافمن غیر سازگار – به همراه “گرگ ها” ، “پنجه ها” و سایر جهنم های مردمی روسیه به داستان های ترسناک تبدیل شد. همه چیز با شما کمی نرم تر است ، و آغاز آن نیز مانند خلبنیکوف روحانی به نظر می رسد ، و پس از آن به نظر می رسد که با یک دوش آب سرد می شود: اما این میکروب مانند اشکال پلوین پخش می کند! “تپه های مبهمی در زیر ما شکل گرفت. موجودات نامرئی بالای سر ما جیغ می کشیدند. گرگ و میش شخصی ، در کمین خش خش ، با چشمی دیوانه خیره شده است. مالک شروع به زوال کرد. ” و عاشقانه جدید شما – با موضوع روز؟
– میکروب نیست (میکروب ها و ویروس ها وضعیت بیولوژیکی متفاوتی دارند). بله ، قهرمان و راوی رمان من یک موجود نیمه جان است که تمام زندگی یک زندگی مستقل را ندارد و او در مورد آن حدس می زند. این قهرمان روز است ، همه اخبار اخبار و سر ما را به دست می گیرد. وی در رمان من با نام مستقیمی که ویروس شناسان بر آن نهاده اند ، خوانده نمی شود و خوانندگان نسل های بعدی می توانند نه تنها هر ویروسی ، بلکه همچنین هر بیگانه ای را که به انسان نفوذ می کند ، در رمان ببینند. اما امروز دقیقاً منظور من را می دانیم.
نوشتن یک رمان از طرف ویروس کرونا که باعث مرگ افراد شود یک کار اخلاقی بسیار دشوار و از نظر فنی تقریباً غیرممکن است ، اما با این وجود مانند شیوع در من ظاهر شد. نمی توانم طفره بروم. پلوین با کمال احترام ، هیچ ارتباطی با آن ندارد. علاوه بر این ، ترس جهانی وجود دارد. در شرایطی که همه دنیا از یک شی object کوچک می ترسند و آن را دشمن اصلی بشریت می دانند ، فکر می کردم عادلانه است که به او حق بدهم. ویروس کرونا را به موضوعی تبدیل کردم که فکر می کند و احساس می کند. چنین اپتیکی به ما امکان می دهد چیزهای زیادی در مورد مردم ، و به ویژه در مورد اختلاف اساسی بین ایده های ما درباره خودمان و چیزهای واقعی ، یعنی سمت اشتباه ، درک کنیم. رمان من در وهله اول در مورد مردم است.
زندگی به هیچ وجه شبیه لالایی کودک نیست و از شدت زیبایی که تقریباً در دنیای ما به عنوان خاصیت بینایی امکان پذیر است ، حساسیت تراژیک آن تقریباً نرم نمی شود. برای من ، دقت نه تنها در “قلع” جامعه ، بلکه در طبیعت “پشت” یک شخص نیز بوجود می آید. یعنی من به هیچ وجه نویسنده شبان نیستم.
– داستان از طرف حیوانات در ادبیات قبلاً انجام شده است ، فقط “استریدر” و “دفترچه خاطرات میکی فاکس” تولستوی توسط ساشا چرنی را به خاطر بسپارید. حشرات موجود در کافکا و چوکوفسکی نیز صحبت کردند. شما یک ویروس بطنی دارید که خود را به عنوان نابود کننده Yak در ترانه ویسوتسکی تصور می کند ، استاد یک موجود زنده و شخصیت اصلی نه تنها رمان ، بلکه تاریخ جهان. آیا از او می ترسید؟ یا او را تحسین می کنید؟
– نه یکی و نه دیگری. او برای من جالب است. من افسانه صادقانه (پارادوکس!) و خارق العاده خود را در مورد او ایجاد می کنم. نه در واقعیت و نه در رمان ، ویروس کرونا نمی تواند خود را به عنوان یک استاد تصور کند – برعکس ، او به دنبال یافتن یک استاد است و از یک زنجیره عبور می کند. قهرمان “The Inside Out” تقریباً عاشق همه صاحبان خانه می شود ، از جمله خفاش ، گربه و سرانجام غول ها ، ما (می توانیم فرض کنیم که “در زندگی واقعی” ، به تعبیری هدف ویروس ها تماس با ما است). اما عشق به شخصی بدون تلاش برای درک او غیرممکن است ، و برای شروع فهمیدن گیگوف ، قهرمان من باید از اتاق های سلول های انسانی عبور کند که در آن فقط با خوردن آنها می تواند در آنها حرکت کند. از این گذشته ، شخصی گزاف – استاد جهان و جهان – ویروس هایی را با ویژگی های خاص خود در حرکت ایجاد می کند. معلوم می شود که ویروس احساس راهی جز دوست داشتن ما از درون ندارد و ما را دوست دارد. و تا زمانی که شخصی به خاطر قهرمان من در The Inside Out نمی میرد ، ویروس نمی فهمد که چقدر برای ما خطرناک است. این درام اوست. چی؟ او همچنین حق دارد درام خودش را داشته باشد. عشق این ویروس به مردم اساساً برای همه سیری ناپذیر و غم انگیز است.
آیا این گاهی اوقات طرف اشتباه عشق و در یک دنیای کاملا انسانی ، در تماس انسان با انسان نیست؟ البته ، من این ایده را به حد مجاز برسانم ، اما بردار مهم است. زیبایی ممکن است دنیا را نجات ندهد ، اما حداقل آن را نرم خواهد کرد. و عشق پس انداز نخواهد کرد. همه چیز را تیز می کند.
– آیا آنتروپوزوفی شما بازتاب همان کلاسیک های روسی است که درباره “انسان کوچک” ابدی است؟ و آیا هیچ نوع Khlysty مدرن در اینجا وجود ندارد – در اغراق در نقش برادران کوچکتر بعدی ما ، که به دلیل درستی سیاسی کلی ، به تدریج جهان گسترده را تصرف می کنند ، ظاهراً متعلق به آنها است؟ چگونه این مشکل را در رمان خود می بینید؟
– “Khlystovstvo” ، “انسان کوچک” – این عناوین یکپارچه هستند ، که به وضوح برای پوشش دنیای امروز کافی نیستند. همه چیز بسیار واضح تر است و همه را لمس می کند ، خواه احساس کند کوچک است یا نه. امروزه نیاز به اخلاق سخاوتمندانه تری وجود دارد که همه را در نظر بگیرد. این چالشی است که زمان خود را پیش نویسندگان و فلاسفه می گذارد. بله ، من مانند هر شخصی از رنج و مرگ عزیزان می ترسم ، به عنوان یک انسان دوست رنج مردم (حتی دیوانگان قاتل) را به هیچ وجه نمی خواهم. اما من به عنوان یک نویسنده حق ندارم از ایده ها بترسم. ترس نویسنده بسیار کسل کننده است. وقتی با یک ایده قوی روبرو می شوم ، تمام راه را می روم ، زیرا حاوی نوعی وعده برای آینده یا هشداری برای آینده است. و به نظر من امروز ارزش دارد که یک قدم به عقب برگردیم – یا یک قدم به جلو – فکر کنیم: چرا در زمین همه چیز را با معیار حفظ خود انسان اندازه می گیریم ، که در عمل به یک عمل گرایی رو به کاهش تبدیل می شود؟ چرا باید همه چیز در اطراف ما فقط به عنوان مفید / مضر برای ما وجود داشته باشد؟ ما تنها ساکنان سیاره زمین نیستیم ، نه؟ در اینجا می توانم به گرتا تومبرگ سلام برسانم: من نظرات شما را به اشتراک نمی گذارم ، گرتا ، اما نگرانی شما را درک می کنم. من می خواهم نه تنها مردم ، بلکه سایر موجودات / نیمه موجودات را با نگاهی دوست داشتنی گرم کنم. و حتی همه چیز.
– به یاد دارم که حتی میله های زندان و سکوهای راه آهن در رمان قبلی شما “شکاف” صحبت می کردند ….
– عمل صحبت کردن از طرف غیر مردم برای خودم ، من واقعاً آنجا پیشرفت کردم: در “در بین” من کف را به کبوترها ، درختان ، خزه ها ، پلاکت ها ، مخازن و غیره می دهم. چنین اپتیکی و عملی نه تنها به تخیل آموزش دیده بلکه به غول نیروهای همدلی. و اکنون ، به دنبال فلوبر ، می توانم فریاد بزنم: “ویروس کرونا من هستم!” تمایل به همدلی ویژگی اصلی است که همه ما به آن نیاز داریم. برای خواننده من کاملاً لازم است. بله ، من او را صدا می کنم تا از انزوای ترس بیرون بیاید و همه چیز را از دید کاملا متفاوت ببیند. و ، امیدوارم که این وحشت به اندازه بازدم نیست. امروزه انسان گرایی را نمی توان محدود به عشق به مردم دانست. این عشق به همه موجودات زنده گسترش می یابد. و حتی همینطور: به هر آنچه زنده یا مرده تلقی می شود.
– در ریتم تند روایت ، اغلب مکث های “غنایی” وجود دارد که در نویسنده نه “انسان شناس” و “ویروس شناس” ، بلکه “شاعر” همانطور که در ادبیات شناخته می شوید. “ما به نوعی از مکث بودن افتاده ایم و اکنون با آزادی احاطه شده ایم” – آیا درجه چنین گزاره ای بالا نیست و پیام آن مهم نیست؟ آیا تجربه “شاعرانه” در نوشتن نثر به شما کمک می کند؟ به نظر می رسد این رمان را تقریباً در یک نفس ، مثل شعر ، نوشته اید؟ یا چگونه این اتفاق افتاد؟
– ژانر من یک رمان فلسفی با پیش فرض های خارق العاده است. می توانید بگویید که من با نثر خود به عنوان شاخه ای سورئال از رئالیسم جادویی رشد می کنم. هیچ کس به من زحمت نمی دهد که صحنه های خشن رمان ایده ها را به روشی ناتورالیستی (و در عین حال بیگانه) توصیف کنم. برای من – شاعر – شاید مستقیماً ارتباط داشته باشد ، شاید فقط در اینجا فقط با گوش زبانی باشد. اما مرزهای صعب العبور بین شعر و نثر وجود ندارد ، که توسط قهرمانان گپ اثبات شد. در مورد قسمت چسبناک “طرف مرطوب” ، این رمان به سرعت – در چهار ماه ، در چندین رویکرد – نوشته شد. ایده اصلی حتی الان مرا هیجان زده می کند. برای تبدیل آن به پارچه ، شهامت زیادی لازم بود. پست مدرنیسم اینجا همه چیز جدید است و بو نمی دهد. بافتن این جنگل بسیار هیجان انگیز بود و بلافاصله ، مانند یک قیچی ، پارچه حسی-بیولوژیکی متن را شکست. مسافرت با اجساد گیج کننده بود.
– با توجه به طرح ، شکارچیان غیر مجاز خفاش ها را به یک دانشمند می فروشند ، در یکی از آنها ویروس “همان” زندگی می کند ، که اکنون همه جهان را تسخیر کرده است. موش و گربه ، دختران و مادران ، اشتباهات آزمایشگاهی و یک هیجان واقعی با یک دیوانه قاتل. اگرچه ، در واقع ، رمان شما یک خوانش انقلابی واقعی است ، پر از ایده های مفهومی ، دیدگاه جدید و راه حل های بنیادی. اما لطفاً روشن کنید که آیا “عنصر پنجم” بدنام قرار است دوباره جهان را نجات دهد یا بدون افشای دسیسه های طرح ، آیا گزینه دیگری برای احیای مجدد همه آنچه وجود دارد پیشنهاد می کنید؟
– متشکرم اما برای دیدن حداقل برخی از نتایج ، ارزش خواندن رمان را دارد – به طور خلاصه ، شما نمی توانید آن را در اینجا فرموله کنید. من یک چیز می گویم: احیای سابق غیرممکن است. لازم است با در نظر گرفتن ناامیدی های ما از تخریب جهانی در جهان و سلول های انسانی ، یک هماهنگی جدید ، یک فلسفه جدید ایجاد شود.
– در اینجا استادان قدیمی خوب زندگی می کنند ، به انگلهای بدن خود غذا می دهند ، با موش های زری و موش سوت می زنند ، و ناگهان غول های شیطانی ظاهر می شوند ، بسیار خنک تر از پرواز – از جوانان عاشقانه گرفته تا هیولاهای قاتل – و اکنون زندگی قبلاً گزاف است اصلاً مثل قبل نیست. به نظر شما ، این مدل که یادآور خانه بولگاکوف و بلوک “دوازده” است ، فقط توسط ویروسی انقلابی که می تواند مغز را به گذشته تبدیل کند ، نجات می یابد ، جغدها ، زنبورها ، روباها کجا هستند؟ خوب ، و دنیایی را که بزاق عشق به هم چسبیده است یادآوری کنید
– قهرمانان “انسان” رمان افراد بسیار متفاوتی با سرنوشت های خاص خود هستند و بین آنها قوس های اصلی عشق یا عشق درخشش می طلبد: مادر یک پسر است ، “رومئو” “ژولیت” است ، یک پسر بالغ یک پدر پیر است ، یک شریک همسر است شریک چند همسر ، قربانی تحریک آمیز – قاتل. همه استادان ویروس رمان من ، مانند ما ، علی رغم اقدامات مهلک یا بی عملی ، سزاوار عشق و تفاهم هستند. جانشینی استادان یک الگوی شرطی خاص انسانیت است و من وانمود نمی کنم کامل هستم ، اما وانمود می کنم از نظر ساختاری درست هستم. در رمان ، به نظر من ، هیچ انتقادی مخرب از انسان وجود ندارد. زمینه برای درک مشکلات او وجود دارد. امیدوارم. هیچ گونه دامپروری ، ایده آل سازی ابتدایی ، ندای “بازگشت به طبیعت” وجود ندارد. اگرچه استاد پرواز خفاش ها زیباست.
نه ، نه ، فکر نمی کنم دنیای ما کاملاً خراب شده باشد. این دنیای قدیمی کفیری نیست که تازه ترش شود. بلکه او همیشه “کفیر” و هم اتر بوده است. فقط یک قهرمان جدید در آن ظاهر شده است. و اکنون به طور خلاصه شرح داده شده است.