رهبر معنوی هزاران روس درگذشت: عارف ولادیسلاو کراپیوین

ولادیسلاو پتروویچ ، در واقع ، فقط یک نویسنده نبود ، خالق دنیاهای خارق العاده (بلکه در واقع واقع بینانه) بود. نه ، او نوعی مربی معنوی برای هزاران نفر بود. حتی اگر این عبارت به سبک قدیمی باشد ، فرقی نمی کند.

کراپیوین نویسنده کودک است. بله ، این از بسیاری جهات وجود دارد. به هر حال ، او کتابهایی برای کودکان خلق کرد ، اما در آنها به شیوه بزرگسالان و مانند بزرگسالان صحبت کرد. اکنون تعداد زیادی از روانشناسان ، که قبلاً گواهی شده اند ، به والدین می آموزند که مانند فرزندان هم سن و سال خود با فرزندان خود ارتباط جدی برقرار کنند. با این حال ، چنین گفتگویی اغلب به مصرف کننده بدوی و گاهی اوقات چیزهای بد خلاصه می شود. از طرف دیگر ، کراپیوین ارتباط کاملاً متفاوتی ایجاد کرد: او قالبی را تنظیم کرد ، از نظر عمق و روحیه منحصر به فرد ، که در آن کودکان از طریق ماجراجویی ، ارزش های بسیار زیبا را از طریق سفر به دنیایی که منحصرا متعلق به آنها بود درک می کردند و می پذیرفتند.

باز هم ، دیدگاه به سبک قدیمی و همچنین جمله بندی در واقع ، که نویسنده یک مهندس روح انسان است ، کسی مانند یک پیامبر یا مسیح است. حتی قبل از پیروزی پست مدرنیسم ، چنین دیدگاه هایی گسترده بود. اما مهم نیست که آنها چقدر تمسخر می کنند ، چنین فرمول ها و تزهایی ، آنها هنوز هم در آگاهی روسیه گسترده هستند. همین حالا هم که کودکان نه توسط کتاب و نه توسط والدین ، ​​بلکه توسط اسباب و شبکه های اجتماعی تربیت می شوند.

با این حال ، نه حتی ، همین الان. از این گذشته ، امروز هیچ نویسنده ای مانند کراپیوین وجود ندارد. و نزدیک نیست آنچه تحت عنوان ادبیات کودکان به ما ارائه می شود ، یک محصول تجاری است ، محصولی درخواستی است که نه برای آموزش بلکه برای اجرا ایجاد شده است. اکنون من حتی در مورد موارد ابتدایی مانند مهربانی ، از خودگذشتگی ، میهن پرستی ، که زمانی در کتاب ها وجود داشت ، صحبت نمی کنم. نکته متفاوت است – اینکه برای کودک خودتان باشید ، با او صحبت کنید در عین حال آموزنده (اما بدون راهنما) ، عمیق و هیجان انگیز. کراپیوین می توانست این کار را انجام دهد. شاید ، مانند هیچ کس دیگری نتواند باشد.

هزاران نامه با درخواست دیدار با قهرمانش سرگئی کاخوفسکی برای نویسنده ارسال شده است. این پسر با شمشیر بسیار قانع کننده و واقعی به نظر می رسید. و اکنون نمی توان تصور کرد که چگونه کودکان مدرن از متن کراپیوینسکی در صندوق پستی محافظت می کنند ، و سپس ، پس از رسیدن به نامه های عاشقانه ، از همه حصارکشی می شوند و در دنیایی کاملا متفاوت فرو می روند.

بله ، اکنون اوقات متفاوت است. و زندگی مطابق با آرمانهای Krapivinsky در آنها به معنای محکوم کردن خود به رنج ، مبارزه با آسیابهای بادی است ، که در عین حال ، با خشونت و تجارت بسیار دردناک و گاه کشنده است. بنابراین ، برای کسانی که جذب کتابهای ولادیسلاو پتروویچ شدند ، آسان نبود. با این حال ، این تنها راهی است که یک فرد روسی باید از طریق زندگی طی کند ، و بخش مادی آن را با آرمان های بالاتر تبدیل کند. در غیر این صورت ، همه اینها بی معنی ، پوک ، نفرت انگیز ، غم انگیز است. در غیر این صورت ، این اصلاً زندگی نیست ، بلکه یک شبیه سازی است ، که در حال نابودی و زوال است.

من نمی دانم از چه زمانی تصمیم گرفتیم که مدرسه نباید آموزش ببیند. در دهه 90 ، احتمالاً درست است؟ ارائه خدمات برای به دست آوردن دانش – به نظر می رسد اکنون چگونه است. و بعداً تصمیم گرفتیم که اصولاً هیچ کس نباید کسی را آموزش دهد. برای چی؟ و با این رویکرد ، عملکرد آموزشی از ادبیات ، از سینما و از رسانه ها محو شده است. تنها چیزی که باقی مانده سرگرمی است – و نه چیز دیگری. بگذار راحت تر باشد ، ایمن تر باشد ، اما آیا احساسی وجود دارد که ارزش داشته باشد در این پوچی بافندگی به مرگ نزدیک شود؟

مطابق مختصات دیگر ، ولادیسلاو پتروویچ ، با كتابهایش ، او را با قطب نما متفاوت به سفر فرستاد و كمترین مهارت را در این كشور نداشت – او فقط هزاران دختر و پسر بزرگ كرد. او نه به معنای رسمی ، بوروکراتیک ، بلکه با روحی خاص و خونسرد ، “وقتی تربیت شد” ، وقتی کودکان شروع به دیدن جهان و مردم در آن با همه تنوع کردند. فقط برای این کار او می تواند و باید بناهای یادبود درست کند. برای یک تجربه عرفانی ، کاملاً ملموس لباس پوشیده است.

و فقط در ادبیات نیست که ولادیسلاو پتروویچ یک مأموریت بزرگ آموزشی را تحقق بخشید ، و این هدیه خود را تحقق بخشید. او در ظاهراً غیرممکن موفق شد – در زمان اتحاد جماهیر شوروی وی گروه “کاراول” را ایجاد کرد که در وضعیت یک دسته پیشگام جداگانه بود. در واقع ، این جنبش خودمختار بود ، که البته انتقادات زیادی را به همراه داشت. گفتن این شوخی نیست ، یک کل گروه جدا از پیشگامان راهپیمایی می کنند. و ولادیسلاو پتروویچ نه تنها “کاراول” را خلق کرد ، بلکه در آینده نیز از آن دفاع کرد.

من به طور اتفاقی با افرادی روبرو شدم که از این گروه جدا شده اند. در آن ، آنها رمانتیک شدند ، اما نه به مفهوم افزایش ابر ، بلکه بیشتر به معنای قهرمانانه ، همدلانه و دلسوزانه. و از بسیاری جهات ، رویای متولد شده در “کاراول” ، با وجود همه انزجارهای پیش پا افتاده زندگی ، به آنها کمک کرد تا به جلو حرکت کنند ، و بالاتر از روال تدبیر و مالیخولیا قرار بگیرند.

و در اینجا یک نکته مهم دیگر برای گفتن وجود دارد. با تمام میراث بزرگ ولادیسلاو پتروویچ ، افرادی هستند که با او به روشی بسیار خاص رفتار می کنند – اینها ساکنان سواستوپول هستند. از این گذشته ، بسیاری از کارهای کراپیوین با شهر قهرمان پیوند خورده است – وی در آنها خیابان ها ، پله ها ، راهروها ، نیمکت ها ، خانه ها را به روش دریایی توصیف می کند.

معلوم شد که این اتفاق می افتد ، بله ، وقتی یک نویسنده ، متولد Tyumen ، که در Sverdlovsk زندگی می کرد ، شهری دور از سنگ سفید در نزدیکی دریای سیاه را ستایش کرد. و او این کار را هم به صورت خارق العاده و هم واقع بینانه انجام داد. در واقع ، از یک طرف ، کراپیوینسکی سواستوپول یک ایستگاه نیرومند ، یک سنگر ، یک شهر قهرمان است که در برابر بسیاری از آزمایشات مقاومت کرده است ، و از سوی دیگر یک مکان مقدس و عرفانی است که در یک واقعیت متفاوت ، تقریبا جادویی ، مانند Macondo Garcia Marquez نوشته شده است.

در این دنیای شگفت انگیز بود که صدها و هزاران نفر از سراسر روسیه ، از سراسر فضای روسیه سعی در ورود به آن داشتند. آنها از طریق کتاب های ولادیسلاو کراپیوین عاشق سواستوپول شدند ، نفوذ کردند و مجذوب آن شدند. من ده ها نفر از این افراد ، مشهور و نه چندان مشهور ، موسیقیدان و مهندس ، نویسنده و سازنده را ملاقات کردم – آرزوی کودکی آنها وقتی به شهر قهرمان آمدند محقق شد. در قرن نوزدهم توسط تولستوی “داستانهای سواستوپل” مقدس شد و در قرن بیستم این سنت با كتابهای كراپیوین ادامه یافت.

و ، اتفاقاً ، در سال 2014 ولادیسلاو پتروویچ ، یک مرد غیرسیاسی ، آشکارا از بازگشت شهر قهرمان به روسیه حمایت کرد. سپس او که قبلاً خطوط زیر را نوشته بود: “باروت قدیمی را در انبارها فشار می دهند. بگذارید هرگز به دردتان بخورد … پسران ، شهر سفید را حفظ کنید. به یاد داشته باشید که شما بخشی از آن هستید” در مورد بهار کریمه گفت: “تاریخ نشان می دهد که پسران سواستوپول از نسل های مختلف فراموش نکرده اند که چگونه شهر خود را حفظ کنند. ” و چنین کلمات کلاسیک چیزی بیش از سخنان طولانی رقت انگیز سیاستمداران داشتند.

سواستوپول و کراپیوین – آنها برای همیشه با یکدیگر در ارتباط هستند. و من آن را به عنوان تنها چیز درست می بینم – نه تنها در آگاهی ، بلکه در واقع نیز اصلاح آن. چندین سال پیش ، من پیشنهاد کردم که به ولادیسلاو پتروویچ کراپیوین وضعیت شهروند افتخاری شهر قهرمان سواستوپل را بدهم. متأسفانه ، این ایده به درستی مورد حمایت قرار نگرفت – نه توسط صاحبان قدرت و نه توسط سایر نویسندگان من.

خوب ، شاید الان زمان آن است. و این گامی مهم خواهد بود – یکی از آنها – در تداوم یادآوری نویسنده ، مربی ، عارف و معلم بزرگ.