فیلم کنچالوفسکی در مورد تیراندازی در نووچرکاسک باعث وداع فراوان در ونیز

شد

برای چندین دهه ، تعداد کمی از مردم می دانستند که 26 نفر در نووچرکاسک جان خود را از دست دادند ، 87 نفر زخمی شدند. سپس هفت نفر به اعدام محکوم شدند ، بیش از صد نفر به زندان افتادند. تظاهرکنندگان بر اساس عکسهای گرفته شده در میان مردم دستگیر شدند. مردگان را از شهر بیرون آورده و در گورهای متروك در گورستان های مختلف در پارچه روغن دفن كردند ، گاهی اوقات دو یا سه تا برای پوشاندن جای خود. این افراد باید فراموش شوند. شما نمی توانید آنها را به یاد بیاورید. هیچ اطلاعاتی در مورد آنچه اتفاق افتاده نباید خارج از شهر باشد. نامه ها مشاهده شد ، صدای رادیوها مسدود شد ، یک محاصره کامل. آنها توافق نامه عدم افشای اطلاعات را از شاهدان عینی گرفتند. همانطور که یکی از قهرمانان خواهد گفت: “به یاد داشته باشید ، چیزی نبود.” همه اینها در فیلم کنچالوفسکی است.

سکوت مدت زیادی طول کشید. اینترنت نبود. فقط در دهه 1990 اولین اطلاعات در مورد فاجعه ظاهر شد. این موضوع قبلاً در مجموعه “یک بار در روستوف” ساخته کنستانتین کودیاکوف ، که هشت سال پیش منتشر شد ، لمس شده است.

آندری کنچالوفسکی فیلمنامه را همزمان با النا کیسلوا نوشت. آنها با هم بر روی فیلمهای “شبهای سفید الکسی تریاپیتسین پستچی” ، “بهشت” ، “گناه” کار کرده اند. “رفقای عزیز!” حتی قبل از وقایع در خبروفسک و مینسک نیز تصور شده است. كونچالوفسكی از همه كمتر به دنبال ارتباط بود ، او در حال فیلمبرداری از یك تراژدی باستانی بود و ویسوتسكایا برای او مانند آنتیگون است. اما این اتفاق کاملاً افتاده است: حوادث اخیر به تصویر او صدای جدیدی بخشیده است.

شهر تب کرده است. قیمت مواد غذایی ، نمک و کبریت در حال افزایش است. کمونیست مشتاق ، رئیس بخش کمیته شهر ، لیودمیلا دانیلونا ، که یولیا ویسوتسکایا نقش او را بازی می کرد ، استالین را همیشه بخاطر می آورد: تحت او قیمت ها هر سال پایین می آمد. رهبر ملل در قلب او زندگی می کند. او مانند یک نماد است. “استالین بازگردانده خواهد شد. ما نمی توانیم بدون آن کنار بیاییم. ” در حالی که افراد اضافی برای کفیر در صف قرار می گیرند (افسوس که این فقط موارد اضافی است) و در شهر صحبت می شود که قیمت ها همچنان افزایش می یابند ، لیودمیلا به دلیل موقعیتی که دارد ، همچنان جیره های غذایی دریافت می کند. یک سرباز خط مقدم سابق ، یک دختر که او را بزرگ کرده ، او خوب زندگی می کند ، نیازی به آن ندارد. و سپس وحشت آغاز می شود ، مردم از گرسنگی می ترسند. لودمیلا قادر به درک این موضوع نیست: «آیا در اتحاد جماهیر شوروی قحطی وجود دارد؟ این چگونه می تواند باشد؟ “

در حالی که کمیته شهر نشسته است ، صدای زوزه آژیر شنیده می شود. اعتصاب در یکی از بزرگترین شرکتها – کارخانه لوکوموتیو برقی آغاز می شود. کارگران خواستار کاهش قیمت مواد غذایی ، افزایش دستمزد هستند. اعتصاب در حال قدرت گرفتن است و کارگران سایر کارخانه ها نیز به آن پیوسته اند. یک کمیسیون دولتی وارد نووچرکاسک می شود که شامل عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی آناستاس میکوئیان است. لودمیلا جلوی کمیسیون بالا می رود و می گوید: «چرا با آنها صحبت کنیم؟ همه را دستگیر کنید. محرکان – به مجازات اعدام. ” یک کلمه – دیوانه. این همان چیزی است که معشوق متاهلش از کمیته شهر او را صدا می کند. تصمیم گرفته شد برای سرکوب شورشیان ارتش و تانک به داخل شهر اعزام شود. اما نه ارتشی که بعداً همه سرزنش شوند ، بلکه KGB فرمان شلیک را می دهد و این توسط تیراندازان انجام می شود. یکی از این قدم زدن ها در شهر با یک کیف ، به نظر می رسد که یک ویولنسل در آن وجود دارد ، و یک تفنگ وجود دارد.

لیودمیلا نمی فهمد که چرا لازم بود بیرون به خیابان برویم. آیا آنها آنجا مست هستند ، یا چه؟ در جامعه شوروی ما اعتصاب چگونه است؟ او خودش و همکارانش را به دلیل انجام نادرست کارهای توضیحی مقصر می داند. او بیانیه ای را می نویسد که با کلمات “همرزمان عزیز” آغاز می شود و حمایت قاطعانه خود را برای اقدامات علیه زورگویان اعلام خواهد کرد. یک ژنرال وجود خواهد داشت که می گوید ارتش ، طبق قانون اساسی ، نمی تواند به مردم شلیک کند ، هدف آن محافظت از کشور در برابر دشمنان خارجی است. اما هنوز دستور صدور مهمات به واحدها داده شد.

احتمالاً اگر یولیا ویسوتسکایا در نووچرکاسک متولد نمی شد ، این ایده نبود. همانطور که کنچالوفسکی می گوید ، او یک قزاق واقعی است. و یک تصادف دیگر: در لحظه ای که یولیا با کنچالوفسکی در آسانسور سوچی در جشنواره کینوتاور آشنا شد ، او بازیگری از مینسک بود. بنابراین اتفاقاتی که در این شهرها رخ داد ناخواسته او را به یک بازیگر بی رقیب تبدیل کرد. او تا حد توان خود کار می کند ، و نقشه کنچالوفسکی را تا حد ممکن دقیق تر مجسم می کند ، اما فاقد قدرت است. بیننده خارجی برخی از تفاوت های ظریف را نمی گیرد ، اما ما می توانیم آن را خوب بشنویم ، چگونه او از سخنرانی معمول مسکو دور می شود ، شروع می کند به آرامی ، به روش جنوبی ، حرف “g” را تلفظ می کند ، و سپس آن را فراموش می کند. عجیب است که کنچالوفسکی به این توجه نکرده است.

دختر لیودمیلا ، سوتکا ، نیز به جریان اعتصاب کنندگان پیوست. و سپس ناپدید خواهد شد. در ابتدا ، لودمیلا احمقانه تکرار می کند: بگذارید ظاهر شود ، من او را در صورت لزوم می آورم ، اجازه دهید دولت او را دوباره آموزش دهد. جستجوی بیمارستان ها و سردخانه ها را شروع می کند. در این لحظه ، جهان متفاوت خواهد بود.

ولادیسلاو کوماروف در نقش یک افسر KGB بازی کرد که به دلایلی شروع به کمک به لیودمیلا در جستجوی دخترش کرد و کار و زندگی او را به خطر انداخت. فقط یک توضیح وجود دارد – عشق ، حتی اگر فقط نوپا باشد. اما جرقه ای وجود ندارد ، بنابراین س questionsالات زیادی وجود دارد که چرا این اتفاق می افتد.

نقش های بی نظیری در تصویر وجود دارد. سرگئی ارلیش ، و او یک بازیگر نیست ، نقش پدر لیودمیلا ، یک دون قزاق را بازی می کرد ، و از قفسه سینه یک لباس قزاق با صلیب های برتر ، نماد مادر خدا در کازان استخراج می کرد. در مهمات کامل ، او هر روز در آشپزخانه می نشیند ، می نوشد و با خدا صحبت می کند. این صحنه ها با شکوه است. نقش اپیزودیک دکتر فاینا پتروونا در یک بیمارستان قرنطینه شده توسط بازیگر باشکوه تئاتر و نمایش کمدی دونسکوی ایرینا شاتوخینا انجام شد.

ساکنان منطقه روستوف در صحنه های جمعیت فیلمبرداری شدند. آنها هنگام فیلمبرداری با پرتره هایی از لنین و استالین ، با بنرهایی به نام “خروشچف برای گوشت!” ، “خروشچف برای سوسیس!” به خیابان ها آمدند. به نظر می رسد اینها عکسهایی از گذشته احیا شده است. منطقه از خون شسته نشده است. انگار به آسفالت چسبیده بود. مجبور شدم دوباره آن را آسفالت کنم. روی آن کفش های پراکنده کسانی قرار دارد که به احتمال زیاد دیگر وجود ندارند. خون سیاه است. نقاشی سیاه و سفید است. مربعی از صفحه را می بینیم که هیچ شباهتی با صفحه مدرن ندارد. فیلمبرداری “رفقای عزیز!” آندره نایدنوف عکس آرایشگاه ، جایی که لیودمیلا اخیراً از آن بازدید کرده بود و آرایشگر مقتول در آن دراز کشیده است ، و در خارج از پنجره – بنای یادبود لنین ، مانند یک نقاشی است.

کنچالوفسکی برنده متعدد جشنواره فیلم ونیز است. فقط در سالهای اخیر ، “شبهای سفید پستچی الکسی تریاپیتسین” ، “بهشت” وی که برای کارگردانی به “شیرهای نقره ای” اهدا شد ، در این مسابقه شرکت کردند. سالها پیش یولیا ویسوتسکایا برای اولین بار با فیلم “خانه احمقها” به ونیز آمد. هیئت داوران این جشنواره از هر زمان دیگری قویتر است و ریاست آن را كیت بلانشت بازیگر آمریکایی بر عهده دارد. او از کار کارگردان Konchalovsky و بازیگر Vysotskaya قدردانی خواهد کرد ، که قهرمان آنها کلمات کاملا چخوف را در فینال بر زبان می آورد: “ما بهتر خواهیم شد”.

پس از تماشای فیلم ، مدت ها در سالن جشنواره مورد تشویق قرار گرفت …