“اگر چوی برادر من بود و فیلمی درباره او فیلمبرداری می شد”

و بعد خبر وحشتناک … و سکوت. و این شعار کر کننده که من تا ته دل متنفرم: “چوی زنده است!” سلام ، گوش کن ، این برای همه شماست ، که او فقط “ما منتظر تغییر هستیم” و “ستاره ای به نام خورشید” زنده است … و برای من؟

و سپس آنها یک فیلم فیلمبرداری می کنند. جایی که غریبه ها روی صفحه از افرادی که به طرز دردناکی به من نزدیک هستند تصویر می کنند. این بدان معنا نیست که آنها سعی نکرده اند به شباهت برسند ، بلکه به سادگی متفاوت خواهند بود و “و ما اینگونه می بینیم!” بازی می کنند. و روی صفحه یک تابوت در اتوبوس وجود دارد … و منظورم ویتکا من است ، که از کودکی برای او نان یا میمون بودم – مهم نیست ، و بنابراین من با این نام مستعار “ما” برای زندگی باقی ماندم …

پس چه کاری انجام می دهم؟ من مدیر را می کشم …

خوب ، نه ، من احتمالا نمی خواهم ، البته. اما دیوانه وار جیغ می کشم. در هر مکان عمومی ، با دیدن خالق این فیلم ، با آرزوی دادن به او می شتابم ، تا صورت او را لگد کنم! تا به نوعی انتقام بگیرد. و با وجود همه پندهایی مبنی بر اینکه “چوی متعلق به همه است” و “کارگردان حق دارد ، زیرا ویکتور با او غریبه نبود ، آنها یکدیگر را می شناختند ، صحبت می کردند” ، فریاد می زدم: “برو به انجیر! برو شما! همه! در! انجیر! “

… اما ، می دانید ، شاید همه چیز متفاوت باشد. شاید من به صفحه نگاه می کردم و Vitka خود را در آنجا می دیدم. و در آن مکث های برنامه ریزی شده ، جایی که می توانست باشد ، اما در طرح فیلم نبود ، حضور او را احساس می کردم. صدای او را از نظر روحی شنیدم. نگاهش را دیدم. و قلبم پر از تلخی شیرین عجیب و غریب خواهد شد ، تلخی از دست دادن ، که آنها به من کمک کردند حتی حداقل برای دو ساعت برگردم. و سپس روی سینه کارگردان گریه می کردم و به او می گفتم: “ممنون”. و من دوست دارم که میلیون ها نفر این فیلم را با من ببینند و من می دانم که عشق آنها به تسوی کم نخواهد شد – نه! – ضرر شخصی من ، اما او آن را با هزاران قلب ناشناخته برای من تقسیم خواهد کرد و بنابراین آن را روشن تر می کند …

اما من یک برادر ، ویکتور تسوئی نداشتم.

اما ویکتور تسوی یک پسر دارد. اسکندر و او با درخواست عدم اجازه پخش فیلم بلند در مورد این نوازنده که توسط الکسی اوچیتل کارگردانی شد ، به رئیس جمهور مراجعه کرد. زیرا به گفته پسر تسوی این فیلم “یک نمایش مبتذل” است. “من از همان نسخه های اول فیلمنامه که به من نشان داده شده مخالف این فیلم بوده ام. داستانی که در آن نقل شده کاملاً تخیلی است ، به جز واقعیت مرگ پدر من در یک حادثه در لتونی در سال 1990. من این را به طور قطع می دانم ، زیرا من آنجا بودم. سازندگان سعی می کنند از یک نام خانوادگی معروف برای پول انداختن خیالات مشکوک استفاده کنند. بیشتر افرادی که پیشنهاد می شود در شخصیت های فیلم حدس بزنند دیگر با ما نیستند. اگر آنها زنده بودند ، مطمئنم هیچ کس جرات نمی کند چنین مزخرفاتی را درباره آنها شلیک کند. امروز این به عهده من و دیگر شاهدان زنده است که از نام ها و حقوق نیک خود دفاع کنند. “

و الکسی اوچیتل در پاسخ می گوید که فیلمنامه “Tsoi” تقریباً به طور کامل اختراع شده است و شخصیت ها خیالی هستند و تصویر جمعی است. به طور کلی ، ابتدا باید فیلم را ببینید و سپس صحبت کنید.

مطمئناً ، همه حقیقت خود را دارند. مخصوصاً وقتی صحبت از خلاقیت و مرزهای آن می شود. اما مسئله این است که برای همه ما ، چوی زنده است. و پدر الكساندر تسوي درگذشت. و یاد او باید همان باشد که در روح پسرش زندگی می کند. و البته همه ما حق داریم “خیار آلومینیوم بکاریم”. اما فقط در “زمینه بوم” خود.

مطالب را بخوانید ” پدر ویکتور تسوی به رسوایی پیرامون فیلم درباره پسرش پاسخ داد “