ویکتور ولکوف کارگردان درباره ولادیسلاو کراپیوین: “من بچه ها را دیوانه وار دوست داشتم”

– من او را بزرگترین نویسنده می دانم. – می گوید ویکتور ولکوف در مورد ولادیسلاو کراپیوین. – ارزش خواندن همه کتاب های او را دارد – پاره شدن خود محال است. این یک لایه عظیم عاشقانه است ، یک تخیل عظیم. مردی که دنیای خود را آفرید. در سرتاسر کشور یک حرکت کامل از دسته های تیپ ، کاراول و سواران وجود داشت. در این جنبش افرادی حضور داشتند که در آن زمان کودک بودند ، سپس بزرگسال شدند ، اما هنوز آن را ترک نکردند و همیشه کراپیوین را “فرمانده ما” می نامیدند. ولادیسلاو پتروویچ لحظات بسیاری را در تربیت فرزندان مجسم کرده است ، بنابراین او همچنین یک معلم عالی است.

– شما از دو داستان او فیلمبرداری کردید – “لالایی برای برادر” و “سه تا از میدان کاروناد” ، که در آن کراپیوین به عنوان یکی از فیلم نامه نویسان بازی می کرد. کار با ولادیسلاو پتروویچ چگونه بود؟

– البته او شخص بسیار سختی بود. قبل از اولین ملاقات با وی در این باره به من هشدار داده شد. من به او آمدم ، و به زودی باهم دعوا کردیم. قصد رفتن به هتل را داشتم. میگه: کجا میری؟ پاسخ می دهم: “به هتل”. او: “چرا ، بیایید حداقل بنشینیم. من یک میز دو نفره دارم. ” بعد البته ما دیوانه دوستان شدیم. هنگام نوشتن فیلمنامه با یک کابوس مشاجره کرد. او نویسنده است و طرز تفکر کمی متفاوتی دارد. برای من بسیار سخت بود که بتوانم او را متقاعد کنم که یک کتاب یک چیز است و یک فیلم یک چیز دیگر. من هرگز کتاب را تغییر نمی دهم ، اما در سینما زبان و قوانینم را تغییر می دهم. بنابراین ، من او را وادار کردم کاری انجام دهد ، اما اگر ولادیسلاو پتروویچ کاری را به عهده گرفت ، او این کار را به طور عالی انجام داد. او از طریق پست برای من می فرستد – من تحسین می کنم ، در زندگی فکر این را نمی کردم. اکنون من یک رویا دارم – گرفتن عکس دیگری بر اساس Krapivin ، “فرش پرواز”.

هنوز هم از فیلم “سه از میدان کاروناد”

– آخرین ملاقات خود با او را به خاطر می آورید؟

– آخرین باری که او را دیدم زمانی بود که یک سالگرد داشت. من به Tyumen آمدم ، پسری را به او معرفی کردم که از میدان Carronade در Troy بازی می کرد. او واقعاً او را دوست داشت ، گرچه در ابتدا مخالف کاندیداتوری برای این نقش بود ، اما وقتی فیلم را دید ، فهمید كه پسر خیلی زیبا بازی كرده است. کراپیوین می خواست خرس پارچه معروف خود ، آرتیومکا را به او هدیه دهد ، که در همه سفرها و پیاده روی های خود با او مشارکت نداشت. قبلاً در پیری ، وقتی به او آمدم ، او كنیاك را روی میز گذاشت و همیشه آرتیوم را می ریخت. او دیوانه وار عاشق کودکان بود و مانند بزرگسالان با احترام زیادی با آنها رفتار می کرد و کودکان این احساس را داشتند.

همچنین بخوانید: رهبر معنوی هزاران روس درگذشت: عارف ولادیسلاو کراپیوین < / a>